مقدمه
بحث ما دربارة «عنصر امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني» است.اولاًبحث دربارة اين است كه آيا اين عنصر در نهضت حسيني دخالت داشته است يا نه وبه عبارت ديگر آيا يكي از چيزهايي كه امامحسين (علیه السّلام) را وادار به حركت و نهضت كرده،امر به معروف بود يا نه؟ ثانياًدرجة دخالت اين عنصر در اين نهضت چه اندازه است؟
در نهضت حسيني عوامل متعددي دخالت داشته و همين امر سبب شده است كهاين حادثه با اين كه از نظر تاريخي و وقايع سطحي، طول و تفصيل زيادي ندارد، از نظرتفسيري و از نظر پي بردن به ماهيت اين واقعة بزرگ تاريخي، بسيار پيچيده باشد. ما دراين حادثه به مسائل زيادي برميخوريم. در يك جا سخن از بيعت خواستن ازامامحسين و امتناع اماماز بيعت كردن است، در جاي ديگر دعوت مردم كوفه از اماموپذيرفتن اماماست.
در جاي ديگر امامبه طور كلي بدون توجه به مسئله بيعت خواستن و امتناع ازبيعت و بدون اينكه اساساًتوجهي به اين مسئله بكند كه مردم كوفه او را دعوت كردهاند يانه، از اوضاع زمان و وضع حكومت وقت انتقاد ميكند شيوع فساد را متذكر ميشود، تغييرماهيت اسلام را يادآوري ميكند، حلال شدن حرامها و حرام شدن حلالها را بيانمينمايد و آن وقت ميفرمايد: «وظيفة يك مرد مسلمان اين است كه در مقابل چنينحوادثي ساكت نباشد». در اين موضع ميبينيم امامنه سخن از بيعت ميآورد و نه سخناز دعوت.
حقيقت مطلب اين است كه همة اين عوامل موثر و دخيل بوده است، يعني همةاين عوامل وجود داشته و امامدر مقابل همة اين عوامل عكس العمل نشان داده است.پارهاي از عكس العملهاي امامبراساس امتناع از بيعت، پارهاي از تصميمات امامبراساس دعوت مردم كوفه و پارهاي بر اساس مبارزه با منكرات و فسادهايي است كه آن زمان به هر حال وجود داشته است. همة اين عناصر در حادثة كربلا ـ كه مجموعهايي است از عكس العملها و تصميماتي كه از طرف امامحسين (علیه السّلام) اتخاذ شده ـ دخالتداشته است.
ارزش عامل امر به معروف و نهي از منكر
بايد ديد كه در ميان اين عوامل سه گانه (يعني دعوت مردم كوفه، تقاضاي بيعت وامر به معروف و نهي از منكر)، ارزش كدام يك بيشتر از ديگري است. البته ارزش اين سهعامل در يك درجه نيست. هر عاملي يك درجة معيني از ارزش را داراست و به ايننهضت به همان درجه ارزش ميدهد. ولي بيشتر از هر چيز عامل امر به معروف و نهي ازمنكر به چشم ميآيد؛ چون امامحسين (علیه السّلام) از روز اولي كه از مدينه حركت كردند با شعارامر به معروف و نهي از منكر بود.
از اين نظر، مسئله اين نبود كه چون از من بيعتميخواهند و من نميپذيرم قيام ميكنم، بلكه اين بود كه اگر بيعت هم نخواهند من بهحكم وظيفة امر به معروف و نهي از منكر بايد قيام كنم. نيز مسئله اين نبود كه چون مردمكوفه از من دعوت كردهاند قيام ميكنم، بلكه مسئله اين بود كه دنياي اسلام را، منكراتفرا گرفته است. من به حكم وظيفة ديني، به حكم مسئوليت شرعي و الهي خود قيام ميكنم.
امامحسين (علیه السّلام) روزي كه از مدينه حركت كردند در وصيت نامهاي كه به برادرشمحمد بن حنفيه مينويسد، ميگويد: «اني لم اخرج اشراًو لا بطراًو لا مفسداًو لا ظالماً،انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي، اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر واسير بسيرة جدي و ابي» مردم دنيا بدانند كه من يك آدم جاه طلب، مقام طلب، اخلالگر،مفسد و ظالم نيستم، من چنين هدفهايي ندارم. قيام من قيام اصلاحطلبي است. قيام وخروج كردم براي اينكه ميخواهم امت جد خودم را اصلاح كنم. من ميخواهم امر بهمعروف و نهي از منكر بكنم.
در نامه به محمد حنفيه، نه نامي از بيعت خواستن است و نه نامي از دعوت مردمكوفه و اصلاً مسأله مردم كوفه مطرح نبوده است.
بلكه اباعبدالله (علیه السّلام) صريحاًبه اين عامل امر به معروف و نهي از منكراستنادميكند. مكرّر از هدف خود، امر به معروف و نهي از منكر سخن ميگويد،بدوناينكه اسمي از بيعت و دعوت مردم كوفه ببرد. اين عامل ارزش بسياربسياربيشتري نسبت به دو عامل ديگر به نهضت حسيني ميدهد. به موجب همينعامل است كه اين نهضت شايستگي پيدا كرده است كه براي هميشه زنده بماند،برايهميشه يادآوري شود وآموزنده باشد. البته همة اين عوامل آموزنده هستندولياينعامل آموزندگي بيشتري دارد؛ زيرا نه متكي به دعوت است و نه متكي بهتقاضاي بيعت .
امامحسين(علیه السّلام) با توجه به عامل امر به معروف و نهي از منكر، يك مرد معترضومنتقد است، مردي است انقلابي و قيام كننده و يك مرد مثبت است. ديگر، انگيزةديگري لازم نيست، همه جا را فساد گرفته، حلال خدا، حرام و حرام خدا، حلال شده است.بيت المال مسلمين در اختيار افراد ناشايسته قرار گرفته و در غير راه رضاي خدا مصرفميشود.
پيغمبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: هر كس چنين اوضاع و احوالي را ببيند، «فلم يغيّر عليهبفعل و لا قول» و در صدد دگرگوني آن نباشد و در مقام اعتراض برنيايد، «كان حقاًعليالله ان يدخله مدخله» شايسته است (ثابت است در قانون الهي) كه خدا چنين كسي را بهآنجا ببرد كه ظالمان، جابران، ستمكاران و تغيير دهندگان دين خدا ميروند و سرنوشتمشترك با آنها دارند. امامحسين (علیه السّلام) به گفتة جدش استناد ميكند كه در چنين شرايطيكسي كه ميداند و ميفهمد و اعتراض نميكند، با جامعة گنهكار خود سرنوشت مشتركدارد؛ پس قيام ميكند.
تمسك امامحسين (علیه السّلام) به اصل امر به معروف و نهي از منكر
حسين بن علي (علیه السّلام) به اصل امر به معروف و نهي از منكر تمسك كردند و اثباتنمودند كه من به اين دليل قيام كردم تا امر به معروف و نهي از منكر را زنده كنم. او درزمان معاويه علائم و قرائني نشان ميداد كه معلوم بود خودش را براي قيام آماده ميكند.صحابة پيغمبر را در مني جمع كرد و براي آنها صحبت نمود. آنها را روشن كرد، حقايق رابه آنها گفت و مفاسد اوضاع را برايشان نماياند. فرمود: شما هستيد كه چنين وظيفهايداريد.
حسين(علیه السّلام) در اواخر عمر معاويه نامهاي به او مينويسد و او را زير رگبار ملامت خودقرار ميدهد و از آن جمله ميگويد: «معاويه بن ابي سفيان! به خدا قسم، من از اينكه الآنبا تو نبرد نميكنم، ميترسم در بارگاه الهي مقصر باشم».
ميخواهد بگويد خيال نكن حسين امروز ساكت است، درصدد قيام نيست، من بهدنبال يك فرصت مناسب هستم تا قيام من مؤثر باشد و مرا در راه آن هدفي كه برايرسيدن به آن كوشش ميكنم يك قدم جلو ببرد. اباعبدالله در بين راه و در مواقع متعدد بهاين اصل تمسك ميكند و اسمي از اصل دعوت و بيعت نميبرد.
عجيب اين است كه در بين راه هرچه قضاياي وحشتناكتر و خبرهاي مأيوسكنندهتر از كوفه ميرسد، خطبهاي كه حسين ميخواند از خطبة قبلي داغتر است. بعد ازرسيدن خبر شهادت مسلم ميفرمايند:
«الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه؟ ليرغب المؤمن فيلقاءالله محقاً ؛ آيا نميبينيد به حق عمل نميشود؟ آيا نميبينيد قوانين الهي پايمالميشود؟ آيا نمي بينيد اين همه مفاسد پيدا شده و احدي نهي نميكند و احدي هم بازنميگردد؟ در چنين شرايطي يك نفر مؤمن بايد از جان خود بگذرد و لقاء پروردگار را در نظر بگيرد» در چنين شرايطي بايد از جان گذشت، يعني امر به معروف و نهي از منكر،اينقدر ارزش دارد.
در يكي از خطابههاي بين راه (بعد از تشريح اوضاع) مي فرمايند: «اني لا اريالموت الا سعادة ولا الحيوة مع الظالمين الا برماً».
ايها الناس! در چنين شرايطي، در چنين اوضاع و احوالي، من مردن را جز سعادتنميبينم. من مردن را شهادت در راه حق ميبينم. يعني اگر كسي در راه امر به معروف ونهي از منكر كشته شود، شهيد شده است. من زندگي كردن با ستمگران را ماية ملامتميبينم. روح من روحي نيست كه با ستمگر سازش كند.
از همه بالاتر صريح تر آن وقتي است كه ديگر اوضاع صد در صد مأيوس كنندهاست، آن وقتي است كه به مرز عراق وارد شده و با لشكر حر بن يزيد رياحي مواجه شدهاست. هزار نفر مأمورند كه او را تحت الحفظ به كوفه ببرند، در اينجا حسين بن علي (علیه السّلام)خطابة معروفي را كه مورخين معروفي امثال طبري نقل كردهاند، ايراد و در آن به سخنپيامبر تمسك ميكند؛ يعني به اصل امر به معروف و نهي از منكر تمسك مينمايد:
«ايها الناس: من رأي سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله، ناكثاً لعهدالله، مستأثراًلفيء الله، متعدياًلحدود الله فلم يغير عليه بقول ولا بفعل كان حقاً علي الله ان يدخلهمدخله. الا و ان هؤلاء القوم قد احلوا حرام الله و حرموا حلاله و استأثروا فيءالله».
يك صغرا و كبري كامل ميچيند. طبق قانون معروف، اول يك كبراي كلي را ذكرميكند: ايها الناس! پيغمبر فرمود: هرگاه كسي حكومت ظالم و جائري را ببيند كه قانونخدا را عوض ميكند، حلال را حرام و حرام را حلال ميكند، بيت المال مسلمين را به ميلشخصي مصرف ميكند، حدود الهي را برهم ميزند، خون مردم مسلمان را محترمنميشمارد، و در چنين شرايطي ساكت بنشيند، سزاوار است خدا (حقاًخدا چنين ميكند يعني در علوم الهي ثابت است) چنين ساكتي را به جاي چنان جائر و جابري ببرد.
بعد صغراي مطلب را ذكر ميكند: ان هؤلاء... اينها كه امروز حكومت ميكنند(آلاميه)، همين طور هستند. آيا نميبينيد حرامها را حلال و حلالها را حرام كردند؟ آياحدود الهي را به هم نزدند، قانون الهي را عوض نكردند؟ آيا بيت المال مسلمين را دراختيار شخصي خودشان قرار ندادند و مانند مال شخصي و براي خودشان مصرفنميكنند؟ بنابر اين هر كس كه در اين شرايط ساكت بماند، مانند آنهاست. بعد تطبيق بهشخص خود ميكند«و انا احق من غير» من از تمام افراد ديگر براي اينكه دستور جدم راعملي كنم شايسته ترم.
ابا عبدالله (علیه السّلام) در چنين جرياني ثابت كرد كه به خاطر امر به معروف و نهي از منكر،به خاطر اين اصل اسلامي، ميتوان جان، عزيزان و مال و ثروت داد.
چه كسي توانسته است در دنيا به اندازة حسين بن علي (علیه السّلام) به اصل امر به معروفو نهي از منكر ارزش بدهد؟ معني نهضت حسيني اين است كه امر به معروف و نهي ازمنكر آن قدر بالاست كه تا اين حد در راه آن ميتوان فداكاري كرد.
«اشهد انك قد اقمت الصلوة و اتيت الزكوة و امرت بالمعروف و نهيت عنالمنكر و جاهدت في الله حق جهاده»
«شهادت ميدهم كه تو اقامة نماز كردي و زكات دادي و امر به معروف و نهي ازمنكر كردي و در راه خدا جهاد نمودي و حق جهاد را به جا آوردي.»
امامحسين (علیه السّلام) شأن امر به معروف و نهي از منكر را بالا برد
عنصر امر به معروف و نهي از منكر به نهضت حسيني ارزش داد، امامحسين (علیه السّلام)هم به امر به معروف و نهي از منكر ارزش داد. امر به معروف و نهي از منكر، نهضتحسيني را بالا برد ؛ ولي حسين بن علي (علیه السّلام) اين اصل را به نحوي اجرا كرد كه شأن ايناصل بالا رفت. يك تاج افتخار به سر امر به معروف و نهي از منكر نهاد. حسين بنعلي(علیه السّلام) به اصل امر به معروف و نهي از منكر ارزش و اعتبار داد، آبرو داد به اين اصلي كهآبروي مسلمين است.
اين اصل آبروي مسلمين است، يك تعبير قرآني است: (كنتم خير امة اخرجتللناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر) شما چنين بودهايد. شما با ارزشترينملتها و امتهايي هستيد كه براي مردم به وجود آمدهاند. ولي چه چيزي به شما ارزشداده است و ميدهد كه اگر آن را دشته باشيد با ارزشترين امتها هستيد؟ (تأمرونبالمعروف و تنهون عن المنكر) اگر امر به معروف و نهي از منكر در ميان شما باشد، ايناصل به شما امت مسلمانان، ارزش ميدهد. شما به اين دليل با ارزشترين امتهاهستيد كه اين اصل را داريد. پس آيا آن روزي كه اين اصل در ميان ما نباشد، يك ملتبي ارزش ميشويم؟ بله همين طور است. اين امامحسين (علیه السّلام) بود كه ارزش امر به معروفو نهي از منكر را تا اين حد بالا برد كه درجه و اعتبار ملتها به شمار رود.
گاهي ما امر به معروف و نهي از منكر ميكنيم، ولي نه تنها به اين اصل ارزشنميدهيم بلكه ارزشش را هم پايين ميآوريم. الآن در ذهن عامة مردم به چه ميگويندامر به معروف و نهي از منكر؟ يك مسائل جزئي، مثلاً اگر امر به معروف و نهي از منكركسي، اين باشد كه آقا! اين انگشتر طلا را از دستت بيرون بياور، اين در جاي خودشدرست است؛ اما نه اينكه انسان هيچ منكري را از قبيل دزدي، قتل، زنا، بي حجابي،برهنگي و...نبيند يا اينكه خود را به نديدن بزند، جز همين مسائل كوچك. آن آمران بهمعروف و ناهيان منكر كشورهاي سعودي، آبروي امر به معروف و نهي از منكر را بردهاند.فقط يك شلاق به دست گرفتهاند كه كسي مثلاً قبر پيامبر را نبوسد، اين شد نهي از منكر!
امامحسين (علیه السّلام) از بيخ و بن، امر به معروف و نهي از منكر، كار او بود. به تماممعروفهاي اسلام نظر داشت و نيز به تمام منكرهاي جهان اسلام. ميگفت: اولين وبزرگترين منكر جهان اسلام خود يزيد است: «فلعمري ما الامام الاالعامل بالكتاب القائم بالقسط و الدائن بدين الحق ؛امامو رهبر بايد خودش عامل به كتاب باشد، خودشعدالت را به پا دارد و به دين خدا متدين باشد».
امامحسين (علیه السّلام) آنچه را كه داشت در راه اين اصل در طبق اخلاص گذاشت. بهمرگ در راه امر به معروف و نهي از منكر زينت بخشيد. به اين مرگ، شكوه و جلال داد.امامحسين (علیه السّلام) از روز اولي كه ميخواهد از مدينه بيرون بيايد از مرگ زيبا سخنميگويد. هر مرگي را نميگفت زيبا، مرگ در راه حق و حقيقت را زيبا ميدانست. «خطالموت علي ولد آدم مخط القلادة علي جيد الفتاة»؛ چنين مرگي مانند يك گردنبند كهبراي زن زينت است، براي انسان زينت است.
اصلي كه ضامن بقاي اسلام است
امر به معروف و نهي از منكر يگانه اصلي است كه ضامن بقاي اسلام است.اصلاًاگر اين اصل نباشد، اسلامي نيست. رسيدگي كردن دائم به وضع مسلمين است. آيايك كارخانه بدون بازرسي و رسيدگي دائمي مهندسين متخصص قابل بقاست؟ ابداًجامعه هم چنين است. يك جامعة اسلامي البته صد درجه برتر و بالاتر است. همانطور كهبدن انسان احتياج به مراقبت دارد، يك جامعه هم همينطور است، البته در قبال سلامتي،انسان تنها خودش مسئول است؛ ولي در جامعه هم مسئول هستند و اين بر عهدة همةافراد جامعه است و همه مسئول هستند.
حديثي از امامرضا (علیه السّلام) هست كه از پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل ميكنند، ميفرمايند:«اذا تواكلت الناس الامر بالمعروف و النهي عن المنكر» ؛ هر گاه مردم امر به معروف ونهي از منكر را به عهدة همديگر بگذارند» (يعني هر كس سكوت كند به انتظار اينكهديگري امر به معروف و نهي از منكر كند و در نتيجه هيچ كس قيام نكند).
«فليأذنوا بوقاعٍ من الله»؛ پس براي عذاب الهي منتظر و آماده باشند. چه عذابي؟ عذابالهي در آية قرآن چنين تفسير شده است: (قل هو القادر علي ان يبعث عذاباًمن فوقكماو من تحت ارجلكم او يلبسكم شيعاًو يذيق بعضكم بأس بعض) :«(از عذاب خدابترسيد) بگو خدا قادر است كه از بالاي سر شما برشما عذاب بفرستد يا از زير پاي شماعذاب را بجوشاند يا شما را دسته دسته كند، يا اينكه زيان خود شما را به خود شما برساند(يعني خودتان را به جان يكديگر بياندازد)».
اهل بيت در روايات خود چنين معني ميكنند: عذاب بالاي سر يعني شما از مافوقها عذاب ميبينيد، عذاب از زير پا يعني از طبقة مادون عذاب ميبينيد. پيغمبراكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: وقتي مردم امر به معروف و نهي از منكر را رها كنند، منتظر و مطمئنباشند كه پشت سر آنها عذاب الهي ميآيد. حديث ديگري نيز از پيغمبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) استكه ميفرمايد: «لَتأمرون بالمعروف و لتنهون عن المنكر او يسلطن الله عليكم شراركمفيدعوا خيار كم فلا يستجاب لهم؛: بايد امر به معروف و نهي از منكر را داشته باشيد.ايندو بايد وجود داشته باشند وگرنه بدان برشما مسلط ميشوند. بعد خوبان ميخوانند و بهآنها جوابي داده نميشود».
اكثراً اينطور معني ميكنند كه بعد از آنكه بدان شما، بر شما مسلط شدند نيكانشما به درگاه الهي مينالند و خداوند دعاي آنها را مستجاب نميكند؛ يعني قومي كه امر بهمعروف و نهي از منكر را رها كنند، خاصيتشان اين است كه خداوند رحمت خود را از آنهاميگيرد، هر قدر هم خدا را بخوانند دعاي آنها به موجب اين گناه، مستجاب نميشود.
ما چنين اصل قطعي در اسلام داريم و وجود مقدس اباعبدالله (علیه السّلام) به اين اصلاستناد كرده است و چنين ميفهماند كه فرضاً مردم كوفه مرا دعوت نميكردند، فرضاً دستگاه يزيد از من بيعت نميخواست، من به موجب اصل امر به معروف و نهي ازمنكر ساكت نمينشستم.
امامحسين (علیه السّلام) در راه امر به معروف و نهي از منكر يعني در راه اساسيتريناصلي كه ضامن بقاي اجتماع اسلامي است كشته شد در راه آن اصلي كه اگر نباشددنبالش متلاشي شدن است، دنبالش تفرق است و دنبالش از ميان رفتن و گنديدن پيكراجتماع است، شهيد شدند.
آيات قرآن در اين زمينه بسيار است. قرآن كريم بعضي از جوامع گذشته را كه يادميكند، ميگويد: اينها متلاشي و هلاك شدند، تباه و منقرض شدند، به موجب اينكه درآنها نيروي اصلاح نبود، نيروي امر به معروف و نهي از منكر نبود، حس امر به معروف ونهي از منكر در ميان اين مردم زنده نبود، براي همين هلاك شدند.
كم اهميت شدن اين اصل در دنياي اسلام اگر بخواهيم در موضوع اهميت و عظمت اين اصل از نظر قرآن ، سنت، حديث وآنچه كه در اين زمينه وارد شده بگوئيم، روايات بسيار است و نشان ميدهد كه اسلام تاچه اندازه به اين موضوع اهميت داده است. ولي در طول تاريخ اين موضوع به اين عظمتو اهميت در دنياي اسلام هضم و تحليل رفت و روز به روز كوچكتر شد و بايد انصاف دادكه از نظر علمي يعني از نظر بحث در كتابها، سنّي ها در اين مبحث بيش از ما شيعههابحث كردهاند.
اگر كتابهاي فقهي شيعه از كتاب الصلوة گرفته تا كتاب الديات را در مقابلفقه اهل تسنن قرار دهيم، ميبينيم در مقابل ابواب فقه شيعه، در مجموع، دقيق تر،مشروح تر و مستدل تر است ؛ ولي متأسفانه در كتب فقهي ما در ميان همة ابواب، باب امربه معروف و نهي از منكر، خيلي كوچك شده است.
معتزله ـ كه يكي از فرقههاي متكلمين اهل تسنن هستند ـ امر به معروف و نهياز منكر را از اصول دين ميدانند نه از فروع دين. شيعه ميگويد اصول دين پنج تا و فروعدين هشت يا ده تاست و در ميان اصول ده گانه امر به معروف و نهي از منكر را ذكرميكند؛ ولي معتزله به پنج اصل در دين قائل هستند كه يكي از آنها امر به معروف و نهياز منكر است. اما خود اينها، تدريجاً در كتابهاي خود از اين بحث پرهيز كرده و آن راكوچك كردهاند.
مورخين اجتماعي ميگويند: علتش برخوردي بوده كه بحث در اينموضوع با سياستهاي وقت داشت. چون اين بحث به اصطلاح به قباي خلفاي وقت برميخورد و براي آنها مزاحمت ايجاد ميكردند. معتزله مجبور بودند آن را در كتابهاي خودنياورند و يا كم بياورند. با اينكه اصلي از اصول دينشان بوده است.
همينطور در ميان ما شيعيان نيز اين مطلب كوچك شده است تا آنجا كه ديگردربارة امر به معروف و نهي از منكر در رسالههاي علميه چيزي نمينويسند. در ميانرسالهها، آخرين كتابي كه اين موضوع را مطرح كرده، جامع عباسي شيخ بهايي است كهتقريباًمربوط به سه قرن و نيم پيش است. امر به معروف و نهي از منكر مثل نماز و روزهاست، نبايد دفن شود. امر به معروف و نهي از منكر، موضوعي نيست كه از بين برود،هميشه وجود دارد و بايد در رأس مسائل قرار گيرد، تا آن را فراموش نكنيم.
امر به معروف و نهي از منكر در قرآن
اگر براي شناخت امر به معروف و نهي از منكر نخواهيم به هيچ كتاب يا احاديثنبوي مراجعه كنيم و تنها خود قرآن را در نظر يگيريم، متوجه ميشويم كه اين موضوع دراين كتاب مقدس آسماني چقدر تكرار شده است و چه اندازه بدبختي ملل گذشته رامستند ميكند به اينكه امر به معروف و نهي از منكر نداشتند؛ (فلو لا كان من القرون منقبلكم اولوا بقية ينهون عن الفساد).
چرا در نسلهاي گذشته يك عده مردم صاحب مايه (ماية عقلي، فكري، روحي)نبودند كه با فسادها مبارزه كنند، تا در نتيجه اين ملتها در اثر فسادها تباه و منقرضنشوند؟
دربارة قوم ديگر ميفرمايد: (كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه لبئس ماكانوايفعلون): اينها بدبخت و بيچاره شدند، به هلاكت رسيدند، از ميان مردم رفتند، چرا؟چون نهي از منكر نميكردند، و بسيار بد ميكردند. در جاي ديگر خطاب به مسلمانانميفرمايد: (و لتكن منكم امة يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عنالمنكر و اولئك هم المفلحون): بايد در ميان شما يك امت، يك جمعيت، كارش امر بهمعروف و نهي از منكر باشد و اگر طور ديگر تفسير كنيم معنايش اين است: از شما چنينامتي بايد ساخته شود؛ يعني همة شما بايد چنين امتي باشيد (امر به معروف و نهي ازمنكر كنيد).
هر دو تفسير درست است و با هم منافات ندارد؛ چون امر به معروف و نهي از منكريك وظيفة عمومي است براي همة مردم و وظيفة خاصي است براي يك طبقة معين كهاز حد عامة مردم بيرون است. بايد در ميان شما چنين جمعيتي باشد يا بايد شما امت،چنين امتي باشيد كه كارتان دعوت به خير و امر به معروف و نهي از منكر باشد. (اولئكهم المفلحون)، تنها چنين امتي كه در ميان آنها دعوت به خير و امر به معروف و نهي ازمنكر وجود دارد ميتواند رستگار، سعادتمند و مستقل باشد.
در سورة آل عمران آيات مربوط به امر به معروف و نهي از منكر، زياد است. يكي ازآيات چنين است: (واعتصموا بحبل الله جميعاًو لا تفرقوا)
مردم را دعوت به اتحاد و از تفرقه نهي ميكند و پرهيز ميدهد: بپرهيزيد ايمسلمانان از اينكه در ميان شما تفرقه و اختلاف وجود داشته باشد. كوشش كنيداختلافاتي كه به وجود آمده است حل كنيد، اختلافات را كمتر كنيد و دائماً شكافها رازيادنكنيد.
از اين شكاف ها كه روز به روز بيشتر ميشود، چه كساني استفاده ميبرند؟ آيا غير ازدشمن اسلام، كس ديگري استفاده ميبرد؟ آيا دشمن اسلام غير از اين ميخواهد كه مابا نامهاي مختلف مذهبي و فرقهاي، دائماًبه جان يكديگر بيفتيم و يكديگر را فحشبدهيم؟ قرآن ميگويد: از تفرقه بپرهيزيد، بعد ميفرمايد: (ولتكن منكم امة يدعون اليالخير) در ميان شما بايد جمعيتي باشد كه هميشه مسلمين را دعوت به وحدت و اتحادكند و با تفرقههايي كه ميان مسلمين است، مبارزه كنند. مثل اينكه در اينجا منظور قرآناز «خير»، بيشتر همان اتحاد است. بعد ميفرمايد: (و لا تكونوا كالذين تفرقواواختلفوا): مانند جمعيتهايي كه متفرق و مختلف شدند، دسته دسته و فرقه فرقه شدند،نباشيد. قرآن در ميان خيرها، حسن تفاهم، وحدت و اتفاق ميان مسلمين را خيري كهمبدأ همة خيرهاست، ميداند و در ميان منكرات و زشتيها و پليديها آن را كه از همهپليدتر و زشتتر ميداند، اختلاف و تفرقه است به هر نام و عنواني.
آية ديگر ميفرمايد: (كنتم خير امة أخرجت للناس): مسلمانان! شما بهترينامتي هستيد كه به نفع بشريت ظهور كردهايد، يعني ملتي بهتر از شما به نفع بشريتظهور نكرده است. چرا؟ به موجب چه خاصيتي؟ (تأمرون بالمعروف و تنهون عنالمنكر): به دليل آنكه شما آمر به معروف و ناهي از منكر هستيد.
از همين آيه بايد بفهميم كه ما بهترين امتها براي بشر نيستيم ؛ چون ما آمر بهمعروف و ناهي از منكر نيستيم. در هر روز شاهد هزاران فساد و منكر هستيم ؛ ولي دمبرنمي آوريم. در نتيجه نميتوانيم ادعاي شرف وبزرگي كنيم، نميتوانيم افتخاري داشتهباشيم ؛ چون اسلام ما يك اسلام واقعي نيست.
حرف آخر
كاش هميشه به خودمان يادآور ميشديم كه: ما حسين را نگهداري نكردهايم،حسين بوده است كه تاكنون ما را نگهداري كرده است. به قول اقبال لاهوري: «هيچ وقتمسلمانان اسلام را نگهداري نكردهاند، هميشه اسلام بوده كه مسلمانان را نگهداري كرده است». پس ما هم بايد زبان اسلام را زنده نگه داريم؛ شايد اين حداقل كاري باشد كهبتوانيم براي اسلام انجام دهيم. زبان عربي زبان عرب نيست، زبان اسلام است.
اگر قرآن نبود اصلاًاين زبان در دنيا وجود نداشت. از اهم وظايف ما اين است كهاين زبان را حفظ كنيم. هر فرهنگي و هر تمدني اگر بخواهد زنده باشد، بايد زبانش زندهباشد، اگر زبانش مرد، خودش مرده است. اين مبازرة علني را كه با زبان عربي ميبينيم، بهخدا مبارزه با اسلام است ؛ چون كسي كه با حروف الفبا مبارزه ندارد. ما در مقابل زبانعربي وظيفه داريم كه اين زبان اسلام را حفظ كنيم و نگهداري كنيم.
اين همه انگليسيزبانها، زبانشان را تبليغ كردهاند و آن را آنچنان به ما تحميل كردهاند كه تا اندرونخانههاي ما نفوذ كرده است. براي چه؟ براي اينكه عادتشان را به ما تحميل كنند، افكار وتمدن خودشان را، تحميل كنند و براي اينكه روح ما را خرد كنند. چقدر ما مسلمانهاغافل بوديم و هستيم. نه تنها ايرانيها، بلكه به هر كجاي دنياي اسلام هم كه قدمبگذاريم، ميبينيم كه قرنها در خواب بودهايم و اين بر خلاف دين ماست؛ چون ديناسلام دين بيداري و دين هوشياريست. چقدر بايد متأسف و متأثر باشيم كه دو نفرمسلمان از دو كشور مختلف، وقتي يكديگر را در مكه يا مدينه ملاقات ميكنند، زبانيكديگر را نميفهمند و بايد با زبان انگليسي تفاهم كنند. اينها نقشههاي چهار صدسالهاست. آيا هنوز وقت آن نرسيده كه ما اندكي در مقابل اين نقشهها بيدار شويم؟ (كنتم خيرامة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر).