ادب حضرت ابراهيم عليه السلام
قرآن كريم ادب حضرت ابراهيمعليه السلام را در جاى جاى ترسيم سيرهى آن حضرت بيان مىكند. در اين زمينه به دو نمونهى زير توجه كنيد:
الف - ادب با خدا؛ «الّذى خلقنى فهو يهدين * و الّذى هو يطمعنى و يسقين * و إذا مرضت فهو يشفين».(384)
حضرت ابراهيمعليه السلام در مقام احتجاج با قوم خود، همهى نعمتها را به خداوند اسناد مىدهد، مانند نعمت خلقت، هدايت، اطعام و... . اما مرض را به خود نسبت مىدهد و مىگويد: وقتى مريض مىشوم، خداوند شفايم مىدهد؛ «وإذا مرضت فهو يشفين». زيرا در مقام ستايش مناسب نيست كه مرض را به او نسبت دهد، بلكه شفاى مرض را به خداوند اسناد مىدهد و اين حكايت از ادب آن حضرت مىكند.
ب - ادب با مردم؛ هنگامى كه حضرت ابراهيمعليه السلام عمويش آزر را از بتپرستى نهى كرد، او زبان به اهانت گشود و گفت: اگر دست از اين كار برندارى، تو را سنگسار مىكنم. حضرت ابراهيمعليه السلام در برابر آن تندى و خشونت، با نهايت ادب و بزرگوارى گفت: سلام بر تو، من به زودى براى تو از پروردگارم طلب آمرزش مىكنم. زيرا او نسبت به من مهربان است؛ «سلام عليك سأستغفر لك ربّى إنّه كان بى حفيّاً».(385)
حضرت ابراهيم و تقاضاى امنيّت
«و إذ قال إبراهيم ربّ اجعل هذا البلد ءامناً و اجنبنى و بنىّ أن نعبد الأصنام»(386)
حضرت ابراهيمعليه السلام در اين آيه از خداوند دو چيز خواست:
1 - امنيّت مكه از تسلّط دشمن؛ «ربّ اجعل هذا البلد ءامناً»
2 - امنيّت جان از سلطهى هواى نفس؛ «واجنبنى و بنىّ أن نعبد الأصنام».
هر چه انسان را از حق بازدارد، صنم اوست و هر چه دل انسان به آن گرايش داشته باشد، هواى اوست. «أفرأيت من اتّخذ إلهه هواه».(387)
حضرت ابراهيم و رسيدن به مقام يقين
قرآن كريم وقتى حضرت ابراهيمعليه السلام را ستايش مىكند، مىفرمايد: «و كذلك نرى إبراهيم ملكوت السّموات و الأرض و ليكون من المؤمنين».(388)ما باطن عالم و درون جهان را نشان ابراهيم خليل مىدهيم تا اين كه به مقام شامخ يقين برسد. اين رؤيت ملكوت منافعى دارد كه يكى از آن منافع برجسته، دستيابى به يقين است.
خداى سبحان ما را تشويق مىكند كه شما هم به درون جهان راه پيدا كنيد؛ «أو لم ينظروا فى ملكوت السّموات و الأرض»، خداى سبحان در اين آيهى كريمه، عدّهاى را تشويق و گروه ديگرى را مذمت مىكند كه چرا به باطن عالم سرى نمىزنند، چرا درون عالم را نگاه نمىكنند كه ببينند. اگر رؤيت و ديدن ممكن نبود، خدا ما را به آن دعوت نمىكرد. «ملكوت» به معناى باطن و «ملك» به معناى ظاهر است. آنجا كه سبحان است، جاى ملكوت است؛ «فسبحان الّذى بيده ملكوت كلّ شىء».(389) آنجا كه سخن از ملك است، جاى «تبارك» است؛ «تبارك الّذى بيده الملك».(390)ميان ملك و ملكوت، مثل ظاهر و باطن بسيار تفاوت است.(391)
استجابت دعاى حضرت ابراهيم عليه السلام در مورد فرزند
«ربّ هب لى من الصّالحين»(392)
در آيهى فوق، خداوند دعاى ابراهيمعليه السلام را بيان مىكند كه از خداوند فرزند صالح و شايسته طلب مىكند، وخداوند اين دعا را مستجاب كرد و فرزندان صالحى چون اسماعيل و اسحاق را به او مرحمت كرد. چنانكه قرآن كريم مىفرمايد: «و بشّرناه بإسحق نبيّاً من الصّالحين»؛(393)ما او را بشارت داديم به تولد اسحاق، پيامبرى از صالحان.
در مورد اسماعيل نيز مىگويد: «و إسماعيل و إدريس و ذا الكفل كلّ من الصّابرين * و أدخلنا هم فى رحمتنا إنّهم من الصّالحين»؛(394) اسماعيل و ادريس و ذا الكفل را به ياد آور كه همه از صابران بودند و ما آنها را در رحمت خود وارد كرديم. زيرا همگى از صالحان هستند.(395)
نظرات شما عزیزان: