- امامت امر ملكوتى
امامت امرى ملكوتى است، ولى مقام ادارهى امور مسلمين جزو عالم ملك است كه با رسالت تأمين مىشود. خداى سبحان مىفرمايد: «ما أرسلنا من رسول الاّ ليطاع»؛(639)هيچ پيامبرى را نفرستاديم، مگر اين كه مردم بايد از او اطاعت كنند. امامت ملكوتى غير از نبوت و رهبرى امور مردم است. در قرآن كريم گاهى سخن از دعوت به امر دينى است كه از نوع امامت ملكى است. مانند: «أدع إلى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة»،(640)«بلّغ ما أنزل إليك»،(641)«يعلّمهم الكتاب و الحكمة»،(642)«لتبيّن للنّاس ما نزّل إليهم».(643)
ولى گاهى سخن از هدايت به امر و امامت ملكوتى است؛ «و جعلنا منهم أئمّة يهدون بأمرنا»،(644)هدايت كردن به امر خداوند، هدايت تكوينى است. در مواردى كه سخن از دعوت، تبليغ، تعليم و تبيين محتواى قرآن كريم است، هيچ يك مقيد و مصحوب به امر نيست.
خداى سبحان «امر» را يك چهرهى ملكوتى مىداند كه آن را در خصوص هدايت ملكوتى تعبيه كرده است كه به دست ائمه معلوم مىشود امامت هدايت باطنى است و هدايت باطنى از «اهتداء» جدا نيست.(645)
- روز اكمال دين
«أليوم يئس الّذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون أليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الإسلام ديناً»(646)
مقصود از اين روز «اليوم» كه در آيهى فوق دو مرتبه ذكر شده، كدام روز است كه داراى چهار ويژگى است:
1 - همهى كفار در آن نااميد شدند.
2 - دين كامل گشت.
3 - نعمت الهى تمام شد.
4 - خداوند آيين اسلام را آيين نهايى براى مردم پذيرفت.
در ميان مفسران و دانشمندان سخن بسيار است، ليكن شبههاى نيست كه چنين روزى بايد بسيار روز مهمى در تاريخ اسلام باشد. احتمالات مختلفى داده شده است كه هيچ كدام درست نيست:
1 - روز بعثت پيامبرصلى الله عليه وآله؛ اين احتمال درست نيست. چون سياق آيه اين است كه مردم دينى داشتهاند و كفار در باطل كردن آن يا تغيير آن طمع مىورزيدند، و دين مردم ناقص بود و خدا آن را كامل كرد، در حالى كه مردم قبل از اسلام دينى نداشتند كه كفار در آن طمع ورزند يا خدا كاملش كند.
2 - روز فتح مكه؛ چون در آن روز خداوند كيد و مكر مشركان را باطل ساخت، اين احتمال هم درست نيست؛ چون فتح مكه كه در سال هشتم هجرى اتفاق افتاد، هنوز دين كامل نگشته بود. زيرا واجبات فراوانى بعد از فتح مكه و حلال و حرام بسيارى كه در فاصلهى فتح مكه و رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله تشريع شد.
3 - روز نزول آيات سوره برائت؛ اين احتمال هم درست نيست. چون بسيارى از احكام اسلام بعد از نزول سورهى برائت نازل شد. از جمله همين سورهى مائده كه متضمن بسيارى از احكام شرعى است و بالاتفاق در آخرين روزهاى زندگى پيامبر نازل شد.
4 - روز عرفه در حجة الوداع؛ اين احتمال هم درست نيست. زيرا در آن روز اتفاق خاصى رخ نداد كه باعث يأس كفّار شود.
5 - روز نزول احكام فرعى كه در آيه شريفه مطرح شده است؛ اين احتمال هم درست نيست. چون نزول اين احكام فرعى داراى چهار خصوصيت مذكور نيست.
بنا بر اين، تنها روزى كه با آن چهار خصوصيت فوق تطبيق مىكند، «روز غدير خم» است كه روايات فريقين نيز اين معنا را تأييد مىكند، به ويژه با توجه به اين كه تمام تلاش كفّار بر اين بود كه نور الهى را خاموش كنند؛ «يريدون ليطفئوا نور اللّه»، و هر كارى كردند به مقصود خود نرسيدند، جز اين كه اميد به اين داشتند كه پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله نسل او قطع شده و رسالت او هم از بين مىرود كه قرآن كريم مىفرمايد: «إنّ شانئك هو الأبتر».(647)
در چنين شرايطى بود كه خداوند حضرت علىعليه السلام را جانشين او قرار داد و كفّار را نااميد ساخت.(648)
نظرات شما عزیزان: