مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

در پرتو مباحث کلى استاد درباره تربیت انسان، دو نتیجه به دست مى آید: ۱. ساختار روحى انسان هنگام آفرینش، هویت اشاره اى هستى و انسان، بعثت انبیاء و نزول وحى، همصدا و همسو، تکامل و تربیت انسان را مى طلبند. ۲. انسان در بعد روحى و ملکوتى خود، استعدادهایى نهفته و قابل رشد و پرورش دارد که عمده ترین آنها عبارتند از: استعداد عقلانى، حس پرستش و خداجویى و گرایش هاى اخلاقى. علاوه بر سه عنصر عقل، حس پرستش و گرایش هاى اخلاقى، عنصر اراده و تقویت آن از طریق ایمان، تقوا و تزکیه، داراى اهمیت است. دلیل تکیه استاد بر تقویت و تربیت اراده این است که هر نوع موفقیتى در مسیر تکامل و رشد، در گرو تقویت اراده مى باشد و به همین دلیل خود استاد مى گوید: (پایه اخلاق این است که اراده انسان قوى و نیرومند باشد، یعنى اراده انسان بر شهوتش حکومت بکند، بر عادتش حکومت بکند و بر طبعش غالب باشد… )۶۴ از سخنان استاد چنین برمى آید که دیدگاه جزئى و عملى قرآن را در زمینه تربیت، در سه محور کلى قابل پیگیرى مى داند که عبارتند از: ۱. شرایط تربیت، ۲. عوامل تربیت، ۳. اصل رشد هماهنگ استعدادها، که هر یک نقش ویژه اى در موفقیت روش تربیتى متکى به وحى دارند.


ادامه مطلب
[ سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:راهکارها در تربیت قرآنى, ] [ 10:51 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

استاد مطهرى وجدان عمومى را نیز یکى از مبانى اخلاقى و تربیتى اسلام مى داند۵۳ که نه تنها در قالب انسان دوستى که در قالب دوستى اشیاء ظهور پیدا مى کند. از نگاه شهید مطهرى انسان، موجودى داراى مراتب است، در درجه عالى خود بالاتر از فرشته است و با دیگران تزاحمى ندارد، ولى در درجات دانى و طبیعى خود به حکم تزاحمى که در طبیعت هست هر (منى) به بقاء خود مى اندیشد و به انحصار طلبى و استثمار روى مى آورد… ،۵۴ در بعضى از درجات، نفوس در مرتبه حیوانى اند و جز وسوسه هاى شیطانى چیزى در آنها نیست۵۵ (انّ النفس لأمّاره بالسوء) (یوسف/۵۳)، وظیفه این است که دیوار (من) طبیعى باید شکسته شود۵۶، البته این بدان معنى نیست که به بهانه خداخواهى نیازهاى طبیعى نادیده گرفته شوند و گرنه چنین محرومیتى [عقده ایجاد مى کند] نوعى از انفجار را در پى دارد که به وسیله آن، نیروهاى ذخیره شده در قالب فسق ظاهر مى گردند.۵۷ خروج از (من) طبیعى مراتبى دارد، تشکیل خانواده، (من) قبیله اى، (من) قومى، سه مرتبه از مراتب خروج از (من) فردى است، با خروج از منِ قومى انسان به منِ انسان دوستى مى رسد که نتیجه آن خدمت به همه انسان ها و دورى ازخیانت به آنها خواهد بود. ازاین هم مى توان جلوتر رفت که نام آن حق پرستى و خداپرستى است.۵۸ استاد، در جایى دیگر، ازمراتب انسان دوستى یاد مى کند که بالاترین مرتبه آن در وجود پیامبران قابل مطالعه مى باشد که تفاوت عمیقى با انسان دوستى سایر انسان ها دارد و ازخداجویى و اوج گیرى به سوى او سرچشمه مى گیرد: (هر پیامبر در ابتدا درد خدا دارد… ، به سوى او اوج مى گیرد و بالا مى رود و از آن سیراب مى شود، پس از آن درد خلق پیدا مى کند، درد خلق یک پیامبر با درد خلق یک به اصطلاح روشنفکر متفاوت است، از آن جهت که درد یک روشنفکر، یک عاطفه ساده بشرى است، یک انفعال و تأثّر است… اما درد یک پیامبر با هیچ یک از آنها شباهت ندارد، همچنان که نوع خودآگاهى خلقى آنها نیز متفاوت است، آتشى که در جان یک پیامبر شعله مى کشد، آتش دیگر است. درست است که پیامبر بیش ازهر کس دیگر بسط شخصیت پیدا مى کند، نه تنها جانش با جان ها یکى مى شود و همه را در بر مى گیرد که با جهان یکى مى شود… و درست است که از غم انسان ها رنج مى برد: (لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم) توبه/۱۲۸ رسولى شما را آمده است که سختى هاى شما بر او گران است، براى نجات شما حرص مى ورزد. تا جایى که گویى مى خواست از شدت اندوه جان دهد به خاطر اینکه آنها ایمان نمى آوردند. (فلعلّک باخع نفسک ألاّ یکونوا مؤمنین) (شعراء/۳) اما اینها را نباید به یک ترحم، رقت قلب، دلسوزى ساده، نازکدلى و همدلى در سطح همدلى مردم خوش قلب، حمل کرد. پیامبر از آن جهت که بشر است در آغاز کار و سلوک خود، همه مزایاى بشرى را در رنگ و شکل سایر بشرها دارد، اما پس از آن که وجودش یکسره مشتعل به شعله الهى گشت، همه اینها رنگ و صبغه دیگرى مى گیرد; رنگ و صبغه الهى.)۵۹ به هر حال از نظر قرآن باید (من) انسانى توسعه یابد و تکامل پیدا کند و انسان ازخود پرستى رهیده به حق پرستى برسد و به اصول انسانیت توجه کند نه به فرد، قرآن خطاب به مسلمین مى فرماید: (یا أیّها الذین آمنوا کونوا قوّامین للّه شهداء بالقسط و لایجرمنّکم شنآن قوم على ألاّ تعدلوا اعدلوا هو أقرب للتّقوى) مائده/۸ براى خدا قیام کنید و شهادت را از روى عدالت بدهید، دشمنى با مردمى (کفار) شما را وادار نکند به اینکه عدالت را رعایت نکنید. عدالت پیشه کنید که به تقوا نزدیک است. چون عدالت، یک اصل انسانى بلکه جهانى است و انسان حق پرست نمى تواند ظالم باشد حتى نسبت به کافر. مى توان با کافر برخورد دوستانه داشت و خیرخواه او بود، به او احسان کرد، البته مشروط به اینکه این احسان، اسائه به انسانیت نباشد: (لاینهاکم اللّه عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم أن تبرّوهم و تقسطوا إلیهم إنّ اللّه یحبّ المقسطین) ممتحنه/۸ خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در اثر دین با شما پیکار نکردند و ازخانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمى کند، چرا که خداوند، عدالت پیشگان را دوست دارد.۶۰


ادامه مطلب
[ سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:وجدان عمومى, ] [ 10:49 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

استاد، حس کرامت را پایه، محور و توجیه کننده ارزش هاى اخلاقى مى شناسد۳۹ و براین باور است که (شرافت) و (کرامت) ذاتى انسان است و ناآگاهانه آن کرامت را احساس مى کند و بعد در میان کارها و ملکات احساس مى کند که این کار با آن شرافت متناسب هست یا نه، وقتى احساس تناسب و هماهنگى مى کند آن را خیر و فضیلت مى شمرد، و وقتى آن را بر خلاف آن کرامت مى یابد آن را رذیلت مى داند.۴۰ قرآن با صراحت مى گوید: (و لقد کرّمنا بنى آدم) (مقصود این است که ما در خلقت و آفرینش، او را مکرّم قرار دادیم; یعنى این کرامت و شرافت و بزرگوارى را در سرشت و آفرینش او قراردادیم.)۴۱ (اسلام وقتى که مى خواهد انسان را به اخلاق نیک فرا خواند، او را به یک نوع درون نگرى دعوت مى کند تا حقیقت وجودى خود را کشف کند، آن گاه احساس کند که پستى با جوهر وجود او سازگار نیست و براساس چنین درکى کارهاى بایسته و انجام دادنى را از کارهاى نبایسته بازشناسد و این است معنى (و نفس و ماسوّاها. فألهمها فجورها و تقواها) (شمس/۸ ـ ۷))۴۲ در زمینه ناسازگارى بعد ملکوتى انسان ـ که احساس کرامت را در متن خود دارد ـ با رذیلت ها، و سازگارى آن با فضیلت ها مى نویسد: (به آن خود توجه کردن، یعنى حقیقت انسانیت خویش را دریافتن و شهود کردن. وقتى انسان به او توجه مى کند، آن را به عنوان محض حقیقت در مى یابد، چون جوهر او جوهر حقیقت است و با باطل و ضد حقیقت ها و پوچ ها و عدم ها ناسازگار است، او با راستى سازگار است، چون راستى حقیقت است و دروغ، چون پوچى و بى حقیقتى است، با او ناسازگار است… او از سنخ قدرت و ملکوت است، پس با عجز و ضعف و زبونى ناسازگار است; از سنخ علم است، با جهل ناسازگار است; از سنخ نور است باظلمت ناسازگار است; از سنخ حرّیت و آزادگى است… پس با ضد آزادى ها و ذلت و با بردگى اعم از اینکه بخواهد برده انسان دیگرى باشد یا برده شهواتش که با خود اوست، ناسازگار است، از سنخ قداست یعنى تجرد و ماوراى خاکى بودن است، با آلودگى هاى خاکى و طبیعى که انسان بخواهد اسیر طبیعت باشد، ناسازگار است.)۴۳ وى بر اساس داده هاى قرآن بر این مطلب نیز تأکید دارد که انسان ها ـ حتى مؤمنان ـ به جاى توجه به خود و دست یابى به تکامل، در معرض خطر خودباختگى قرار دارند: (قل إنّ الخاسرین الذین خسروا أنفسهم) زمر/۱۵ بگو زیان کاران حقیقى کسانى هستند که خود را زیان کرده اند. منشأ این خودباختگى، خود فراموشى است که از فراموش گرفتن خدا سرچشمه مى گیرد، قرآن مى فرماید: (ولاتکونوا کالذین نسوا اللّه فأنساهم أنفسهم) حشر/۱۹ نباشید چون آنها که خدا را فراموش کردند، پس آن گاه خداوند آنها را به فراموش کردن از خودشان واداشت. اگر انسان خیال کند که خودِ واقعى اش را دریافته است بدون اینکه خدا را دریافته باشد اشتباه کرده، این از اصول معارف قرآن است۴۴، همیشه خود را گم کردن، عکس العمل قهرى خدا را گم کردن است۴۵.


ادامه مطلب
[ سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:انسان و حس کرامت, ] [ 10:47 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

استاد، فطریات را استعدادهایى مى داند که در انسان بدوى وحشى، هنوز خواب هستند،۲۶ و اگر وارد حوزه تصور گردند، بدون نیازى به دلیل و استدلال به صورت فطرى مورد تصدیق قرار مى گیرند.۲۷ همین استعدادها وقتى تربیت مى یابند۲۸ تبدیل به خوى ها وخصلت هاى اکتسابى مى شوند. واقعیت خوى، عادت و ملکات که محصول تربیت است در کلام استاد با نوعى از تردید همراه است. ایشان پس از اشاره به سخن ارسطو که ملکات را کیفیات نفسانى نه چندان قابل تعریف مى داند، و سخن افلاطون و سقراط که تنها علم و آموزش را درامر اصلاح کافى مى داند، مى فرماید: (در اینجا، نظریه دیگرى هم مى شود ابرازکرد که به نوعى جمع بین نظریه ارسطو و افلاطون است، و آن این است که ملکات، ازدیاد علم است; علم مراتبى دارد، یعنى این چیزى که ما در شعور آگاهمان به آن علم مى گوییم، یک درجه اى از علم است، انسان وقتى زیاد ممارست مى کند بر یک چیز، ملکه مى شود، آن علم است که رسوخ بیشتر پیدا کرده است. علامه طباطبایى بر این مطلب تأکید دارد.)۲۹ بر اساس این سخن استاد، تربیت در حقیقت تلاشى است در جهت افزایش ممارست که افزایش آگاهى را در پى دارد، مرتبه بالاى چنین آگاهى، خوى، عادت و ملکه نامیده مى شود.


ادامه مطلب
[ دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:واقعیت ملکات اخلاقى, ] [ 9:26 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

شهید مطهرى فلسفه بعثت را نیز در حوزه تربیت انسان جست وجو مى کند و در پى این است که ارتباط غیب را با انسان از طریق وحى بر مبناى نیاز او به رشد و تکامل تحلیل نماید و این مطلب را به عنوان یک واقعیت قرآنى و قابل مطالعه در سخنان خداوند مطرح مى کند: (رب، در قرآن گرچه برگرفته شده از (ربب) به معناى خداوندگارى است و نه (ربو) و (ربى) به معناى پرورش، ولى هیچ یک از تربیت و صاحب اختیارى به تنهایى نمى تواند رساننده معنى رب باشد، در معناى رب هم خداوندگارى نهفته است و هم مربى. خداوند، هم کمال رسان است و هم صاحب اختیار عالم طبیعت. و ماده، هم مخلوق خداوند است و هم مربوب او، هیچ کدام از عوالم ماده کامل آفریده نشده وخداوند همه را در این جهان به کمال نهایى مى رساند و رب العالمین است. اصولاً این جهان، جهان پرورش است، انسان ها اعم از خوب و بد همگى در حال پرورش یافتن هستند.۱۳ (کلاّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء) (اسراء/۲۰ ـ ۱۸) ارسال پیامبران، مظهر اسم (رب) است، از این رو قرآن مى فرماید: (إنّا کنّا مرسلین رحمه من ربّک) (دخان/ ۶ ـ ۵) یعنى این پروردگار تو و پرورش دهنده آسمان ها و زمین به حکم اینکه (رب) و پرورش دهنده است، پیغمبران را براى تکمیل و تربیت استعدادهاى بشر فرستاده است۱۴. خداوند مى خواهد بشر را تربیت کند، مکتب تربیتى و مکتب تکمیلى فرستاده و به پیامبر مى گوید: بگیر وحى را و این وسیله تربیت و تکمیل۱۵ را (اقرأ باسم ربّک الذى خلق… اقرأ و ربّک الأکرم) (علق/۲) با توجه به اینکه دین ریشه در فطرت انسان ها دارد و گرایش هایى را که با آفرینش آنها پدید مى آیند، توضیح مى دهد. (فأقم وجهک للدین حنیفاً فطره اللّه التى فطر الناس علیها)، و به عبارت دیگر دین رنگى است که دست حق در متن تکوین و در متن خلقت، انسان را به آن رنگ، متلوّن کرده است۱۶ (صبغه اللّه و من أحسن من اللّه صبغه) (بقره/۱۳۸)، بنابر این بعثت انبیاء پاسخى است به تقاضایى که در درون انسان وجود دارد، و پیامبر(ص) (مذکّر) است و در پى بیدارى نیروهاى فطرى بشر و مشتعل ساختن شعور مرموز عشق پنهان وجود او مى باشد.۱۷ ولى به دلیل تغییرپذیرى چراغ فطرت، سازندگى دین بستگى به روشن بودن چراغ فطرت دارد، اگر انسانیت فطرى انسان سرجایش نباشد، تعلیمات انبیاء تأثیرى ازخود بر جا نمى گذارد، به همین دلیل قرآن مى فرماید: (ذلک الکتاب لاریب فیه هدى للمتقین) (بقره/۱)، انسان ها داراى دو گونه هدایت هستند: هدایت فطرى و هدایت به اصطلاح اکتسابى، و قرآن مى خواهد بگوید که تا کسى چراغ هدایت فطرى اش روشن نباشد، هدایت اکتسابى براى او فایده ندارد، یعنى تعلیمات انبیا براى اشخاص مسخ شده و انسانیت را از دست داده مفید نیست. در سوره (ماعون) تکذیب دین (أرأیت الذى یکذّب بالدین)به کسى نسبت داده شده که از انسانیت خارج شده و یتیم را به شدت از خود مى راند (فذلک الّذى یدعّ الیتیم); یعنى این امر، شرط انسانیت است و فطرت انسانیت حکم مى کند که انسان نسبت به یتیم عاطفه داشته باشد. (ولایحضّ على طعام المسکین) این کسى است که براى اطعام مساکین و تغذیه مردم گرسنه ترغیبى ندارد; یعنى اول انسانیتش را از دست داده، آدمى که انسانیت را از دست بدهد، قهراً اسلامیت را هم پیش از این از دست داده، یعنى دیگر یک انسان طبیعى نیست یک انسان مسخ شده است،۱۸ این گونه افراد با کفر ورزیدن و مخالفت با دعوت پیامبر(ص) نامه قلبشان لاک و مهر مى شود و دلهاشان تأثیرپذیرى را از دست مى دهد۱۹ (ختم اللّه على قلوبهم و على سمعهم) (بقره/۷).


ادامه مطلب
[ دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:بعثت, و پرورش انسان, ] [ 9:24 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

گرچه توجه به فلسفه تربیت، پیشینه اى تاریخى به قدمت خود تربیت دارد و هر مربى و نظام تربیتى به گونه اى دیدگاه هاى زیربنایى و فلسفى این حوزه معرفتى را نیز به بحث گرفته است، ولى جداسازى فلسفه تربیت از روش تربیتى همچنان فلسفه سایر علوم، گذشته چندان درازى ندارد. تعریف هایى که براى (فلسفه تربیت) ارائه شده اند، به صورت روشن و تا حدودى همصدا پیوند بایدهاى نظام اخلاقى را با مباحث کلى و فلسفى تردید ناپذیر مى دانند، از آن جمله گفته اند: عناصرى که تشکیل دهنده یک نظام تربیتى هستند و به صورت نظامدار و منطقى با هم ارتباط دارند، در حقیقت برآمده و متأثر از پرسش ها و بحث هاى کلى اند که ماهیت فلسفى و وجود شناختى دارند و از چیستى انسان (موضوع تربیت) و ارزش هاى انسانى (محتواى قابل انتقال به تربیت شونده) که دو عنصر اساسى در نظام تربیتى مى باشند، سخن مى گویند. ۱ جان دیوئى مى نویسد: (… اگر بخواهیم تعلیم و تربیت را به عنوان جریان تشکیل گرایش هاى اساسى، عقلانى و عاطفى نسبت به طبیعت و همنوعان تلقى کنیم، در این صورت ممکن است فلسفه را به صورت تئورى کلى یا اساس فطرى تعلیم و تربیت تعریف کنیم.)۲ هاروى سیگل مى نویسد: (مقصود فلسفى بودن فرد در ارتباط با آموزش و پرورش… یعنى به دست آوردن یک احساس معنى، هدف و تعهد شخصى رضایت بخش براى هدایت فعالیت هاى او به عنوان یک مربى.)۳ در تعبیرهایى از این دست، این مطلب به چشم مى خورد که موفقیت یک نظام تربیتى در گرو این است که تکیه بر یک دید کلى قانع کننده در مورد هستى، انسان و چیستى مفاهیم نظام تربیتى داشته باشد. دانشى که این نیاز را برآورده مى سازد فلسفه آموزش و پرورش نام دارد. شهید مطهرى در مطالعات تفسیرى ـ تربیتى خویش، به این مهم به طور جدى توجه داشته و در کنار تلاش گسترده اش جهت تبیین روشن تمامى عنوان هاى کلیدى تربیت ـ که محور عمده فلسفه آموزش و پرورش را تشکیل مى دهند۴ ـ در پرتو آیات قرآن، به مطالعه انسان، جهان و آفریدگار هستى مى پردازد.


ادامه مطلب
[ دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:فلسفه تربیت در قرآن, ] [ 9:23 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

سعدي ، تجربه را در مفاهيم گوناگون به کار برده است ؛

 

1. تجربه ، پختگي در تعليم و تربيت ؛

تجربه در اين ديدگاه تخصص در کارهاي تئوري و عملي است و هر چه انسان اطلاعاتش بيشتر و توانايي او در به کارگيري معلومات تخصصي قوي تر باشد موقعيت او در تعليم و تربيت بيشتر خواهد بود . پس معلم بايد مسايل و مشکلات را لمس کند تا بتواند بر اساس تجربيات و واقعيات موجود ره گشاي مسايل باشد .

 

تندرستان را نباشد درد ريش

جز به هم دردي نگويم درد خويش

تا تو را حالي نباشد نسبت مکن

او نمک بر دست و من بر عضوِ ريش

 

از ديدگاه شيخ اجل ؛ تجربه و تخصص و مهارت او زمه ي موفقيت عقلايي است .

« اميد عافيت آن گه بود موافق عقل                   که نبض را به طبيعت شناس بنمايي »

پس مراجعه به نادانت جرم است و به کارگيري نا آزمودگان نشانه ي خفت و خواري است

 

ندهد هوشمند روشن راي

به فرومايه کارهاي خطير

بوريا باف اگر چه بافنده است

نبرندش به کارگاه حرير


ادامه مطلب
[ یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:تجربه و تعليم و تربيت , ] [ 19:1 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

سعدي نقش وراثت و استعداد هاي خدادادي و فطرتي را در تربيت بسيار مهم دانسته که جنس ناقابل را غير تربيت مي داند؛

 چون بود اصل گوهري قابل

تربيت را در او اثر باشد

هيچ صيقل نکو نداند کرد

آهني را که بد گُهر باشد

سگ به درياي هفتگانه بشوي

که چو تر شد پليدتر باشد

خر عيسي گرش به مکه برند

چون بيايد هنوز خر باشد

 

سعدي کساني را که تربيت اوليه ي نامناسب داشته اند و در برابر تعليم و تربيت جديد استقامت و پايداري مي کنند و به هيچ وجه حاضر به اصلاح رفتارهاي خويش نيستند ، به شدت آنان را سرزنش مي کند و با استفاده از تشبيهات زيبا ، به بررسي تاثير استعداد ذاتي و گوهر وجودي مي پردازد و مي گويد :

 

پرتو نيکان نگيرد هر که بنيادش بد است

تربيت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است

عاقبت گرگ زاده ، گرگ شود

گر چه با آدمي بزرگ شود


ادامه مطلب
[ یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:وراثت و تعليم تربيت , ] [ 18:57 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

سعدي

؛ حکيمي است فرزانه ، عارفي است وارسته ، نويسنده اي است مردمي و شاعري در حد اعلاي فصاحت و بلاغت که آثار وي چه منظوم و چه منثور در برگيرنده ي انديشه هاي والاي تربيتي اين انديشمند توانا و عارف روشن ضمير و معلم اخلاق است . آشنايي سعدي با فرهنگ و معارف اسلامي جلوه اي خاص به آثار گران سنگ وي بخشيده است . او به عنوان يک فيلسوف ارزشمند به بررسي اخلاق و نقش آن در مناسبات انساني و اجتماعي مي پردازد . گاه اين شاعر بزرگ چون يک جامعه شناس ژرف انديش به تحليل و توصيف رفتارهاي اجتماعي انسان مي پردازد .بخش عمده ي مباحث تربيتي اين اديب فرزانه ي اخلاق تشکيل مي دهد در اين مبحث وي تنها يک موعظه کننده يا توصيه گر نيست بلکه سعي دارد که مفاهيم زيباي اخلاقي را با تکيه بر قدرت عقلاني و معنوي انسان ها مورد ارزيابي قرار دهد و راه را براي ساختن انسان هاي نمونه و جامعه ي ايده آل فراهم سازد .سعدي در بيان بعضي از مسايل تربيتي چون تأثير عوامل ارثي و محيط در رفتار فرد ، نقش تنبيه و تشويق در تغيير رفتار دانش آموز از وظايف معلمان و رسالت انديشمندان و دانايان جامعه در تحکيم ارزش هاي انساني و معنوي بسيار موشکافانه و دقيق برخورد مي نمايد . علاوه بر تأثير محيط و وراثت در پرورش انسان ها به عوامل ديگر چون تفاوت هاي فردي ، تمايلات و خواسته ها و نيازهاي افراد و تجربيات گذشته را نيز مؤثر مي داند .در تربيت اخلاقي ، شناخت خير از شر ، درک ميزان هاي اخلاقي و انتخاب اصول صحيح تربيتي و رعايت موازين انساني و اخلاقي در زندگي روزمره سعدي جايگاه بسيار مهم و اساسي دارد يعني کار مربي اين است که به فرد کمک کند تا خود به تدريج خوب و بد را تشخيص دهد ، با موازين اخلاقي آشنا گردد ، ميزان هاي اساسي را انتخاب کند و عملاً رفتارهاي خويش را با اين موازين هماهنگ سازد و به مرحله ي تکامل روحي و معنوي نائل شود .هدف اساسي تعليم و تربيت اين است که انسان آن گونه تربيت شود و رشد کند که بتواند خويشتن را کنترل و اداره نمايد . تقويت جنبه هاي عقلاني شخصيت انسان ، اساس و پايه و هدف تربيت را تشکيل مي دهد . رشد عاطفي ، اخلاقي ، اجتماعي و حتي تربيت ديني به طور گسترده و همگاني در سايه ي جنبه ي عقلاني شخصيت شکل مي گيرد . خداوند براي هدايت انسان ها دو حجت براي انسان قرار داده است ، حجت ظاهر که همان انبيا و هدايت ايشان و حجت باطن که همان عقل با قدرت تشخيص آدمي است .سعدي در آثار گران سنگ خويش بر پرورش روحي و رواني افراد و نقش عقل در تکامل آدمي بسيار تأکيد دارد که در اين مبحث به مواردي از آن اشاره مي کنيم :


ادامه مطلب
[ یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:ديدگاه هاي تربيتي سعدي, ] [ 18:53 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

کودکان و نوجوانان نيز همانند بزرگ ترها دوست دارند در امور مربوط به خودشان با آنان مشورت شود و آنان نيز نظر بدهند. اين کار خود موجب می شود آنان احساس شخصيت بيشتری کنند و برای نظر و رای خود ارزش و ارجی قائل باشند. والدين محترم خوب است از اين نکته غافل نباشند و حتی بدون درخواست کودک، خود به اين کار اقدام کنند و از اين راه به کودک خود شخصيت بدهند. پس از مشورت و نظر خواهی نيز    حتی الامکان نظر فرزند را عملی کنند و برای عقيده او احترام قائل باشند و اگر هم نظر ناصحيحی داشت با ملاطفت و مهربانی او را متقاعد سازند يا اين که وی را کاملا" متوجه اشتباه و خطا در فکر و آثاری که در انجام نظر او احتمالا" هست بکنند که هم او تجربه کافی را به دست آورد و هم اين که در گفتارهای آينده خود تامل بيشتر کند؛ اما اگر بدون دليل و آگاهی او را بکوبيد حتی آثار مختلفی از جمله حقارت در او تجلی خواهد کرد. طبيعی است اين برخورد ثمرات سوء در آينده خواهد داشت.

  • عدالت در ارتباط با کودک

فرزندان بايد طعم عدالت را بچشند و خوبی عدالت را لمس کنند و احساس نمايند عدالت لازمه زندگی و جامعه است. حتما" در  کوچکترين امور هم باز اجرای عدالت لازم است.

  • وفا به عهد کودک

کودک به دليل آن که تمام خواسته های خود را از طريق والدين قابل تحقق می داند و اتکای شديد به آنان دارد، پس اعتماد و توکل او بر پدر و مادر خواهد بود. يکی از عواملی که می تواند اين اعتماد را پيوسته حفظ کند و مايه قوت شخصيت و ثبات کودک باشد اين است که در عهد و پيمان خود با کودکان ( حتی سخنی که می دانند ) وفادار باشند و هيچگاه با فرزند خلف وعده نکنند و رفتارشان، خلاف گفتارشان نباشد.


ادامه مطلب
[ شنبه 13 اسفند 1390برچسب:• مشورت و نظر خواهی, ] [ 17:8 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
صفحه قبل 1 ... 107 108 109 110 111 ... 169 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب