مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

هشتمین گلبوته امامت، حضرت رضا علیه السلام شفاعت و استجابت دعاو بخشش گناهان را به زائرانش نوید می دهد. در این زمینه، از ایشان روایت شده است: «هر کس مرا زیارت کند، در روز قیامت در سه مکان به فریاد او خواهم رسید: روزی که نامه اعمال خلائق را به آنها دهند؛ به هنگام عبور از صراط؛ و به هنگان میزان و روز سنجش اعمال». نیز از ایشان است که: «هر کس برای زیارت به سوی من بیاید، خداوند دعایش را مستجاب می کند و گناهانش را می آمرزد».

زیارت امام رضا علیه السلام و معرفت به حق

 بدون شک، یکی از مسایل مهم در زیارت ائمه معصوم علیهم السلام شناخت آنان است؛ زیرا لازمه و پیش زمینه زیارت حقیقی، معرفت به حق است، چرا که تا انسان پایگاه و جایگاه کسی را نشناسد، می تواند وظیفه خویش را به نیکویی در قبال او به انجام رساند. بنابراین، عارف به حق امامان بودن، از آداب و شرایط زیارت کامل به شمار می آید. امام رضا علیه السلام در این باره می فرماید: «هر کس مرا زیارت کند و آنچه را خداوند در حق من و طاعت من واجب گردانیده، بشناسد، من و پدرانم روز قیامت شفیعش می شویم و کس را که ما شفیع شویم، نجات می یابد». از بیانات امام رضا علیه السلام درباره زیارت ایشان، این نکته به دست می آید که اگر زائر، هدف نهایی از زیارت را که همان تهذیب نفس و تزکیه و تعالی روح است، همراه با حق امام بشناسد و آداب زیارت کامل را، آنگونه که شایسته است به جا آورد، افزون بر آرامش روحی، سعادت دنیوی و اخروی اش نیز تضمین می گردد.

زیارت امام رضا علیه السلام و تجدید میثاق

بدون تردید، فیض حضور در پیشگاه امام رضا علیه السلام ، افزون بر آرامش روحی و روانی و سعادت اخروی، تجدید میثاق و وفای به عهدی است که برعهده شیعیان و پیروان آن حضرت می باشد. بزرگ ترین حق ایشان، وفای به عهدی است که بر گردن پیروانش قرار دارد. یکی از این پیمان ها، زیارت قبر آن بزرگوار است. از امام رضا علیه السلام نقل است که فرمود: «... من به زودی با زهر ظلم و ستم کشته می شوم و خداوند تربتم را محل رفت و آمد شیعیان و دوستانم قرار می دهد. پس هر که مرا در این غربت زیارت کند، واجب می شود که من او را در قیامت زیارت کنم و سوگند می خورم به خدایی که محمد صلی الله علیه و آله را گرامی داشته،... هر که از شما شیعیان نیزد قبر من دو رکعت نماز بخواند، مستحق آمرزش گناهان می شود.

زیارت نامه محبت

مرقد مطهر امام رضا علیه السلام ساحل دریای عرش خدا و غبطه گاه ملایک آسمان هاست. آنجا، مؤمنان سبز اندیش و پاک طینت، زیباترین چکامه ها را می سرایند و صله رحمت و آمرزش و حاجت روایی می گیرند. همه زاهدان و عابدان، در حرم با صفای امام رضا علیه السلام به خاک می نشینند و افلاک را می نگرند. پس بیایید مانیز همراه این خیل عظیم، کتاب تضرع باز کنیم، نماز نیاز بخوانیم و زیارت نامه محبت را زمزمه کنیم و برایمان و معرفت خویشتن بیفزاییم.

امام رضا علیه السلام و کمک به نیازمندان

عبداللّه بن ابراهیم غفاری نقل می کند که: تنگ دست بودم و روزگارم به سختی می گذشت. یکی از طلبکارانم، برای گرفتن پولش، مرا در فشار گذاشته بود. پس به طرف محل زندگی امام، حرکت کردم تا ایشان را ببینم. می خواستم خواهش کنم که وساطت کند و از طلبکار بخواهد مدتی صبر کند. به خدمت امام رسیدم. امام مشغول صرف غذا بود و مرا هم دعوت کرد تا چند لقمه ای بخورم. بعد از غذا، از هر دری سخن به میان آمد و من فراموش کردم که اصلاً برای چه منظوری به آنجا رفته بودم. مدتی که گذشت، حضرت رضا علیه السلام اشاره کردند که گوشه ای از سجاده را که کنارم بود، بلند کنم. زیر سجاده، 340 دینار بود و نوشته ای کنار پول ها قرار داشت که یک روی آن نوشته شده بود: لا اله الا اللّه ، محمدا رسول اللّه . علی ولی اللّه و در طرف دیگر آن هم این جملات را خواندم: «ما تو را فراموش نکرده ایم. با این پول قرضت را بپرداز و بقیه اش هم خرجی خانواده ات است».

[ پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:زیارت امام رضا علیه السلام و بخشش گناهان, ] [ 10:1 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اخلاق امام (ع) در بیان روایات

* او بسیار به مستمندان رسیدگی می کرد.* به دادن صدقه بویژه در شب های تار و به صورت پنهانی بسیار مبادرت می کرد.* با خدمتگزارانش کناره یک سفره می نشست و غذا می خورد.* هیچ فرقی میان غلامان و اشراف و اقوام و بیگانگان نمی گذارد، مگر بر اساس تقوا.* همواره متبسم و خوش رو بود.*بهترین بخش غذای خود را قبل از تناول، برای گرسنگان جدا می ساخت.* با فقرا می نشست.* در تشییع جنازه شرکت می جست.* خدمتکاری را که مشغول خوردن غذا بود، به خدمت فرا نمی خواند.* با صدای بلند و قهقهه نمی خندید.* رفع نیاز مومنان و گره گشایی از ایشان را بر دیگر کار ها مقدم می داشت.* روی حصیر می نشست.
*
قرآن زیاد تلاوت می کرد.* با گفتارش دل کسی را نرنجانید. * سخن هیچ کس را نا تمام نمی گذاشت و نمی شکست.* هیچ نیازمندی را تا حد امکان رد نمی کرد.* پای خود را هنگام نشستن در حضور دیگران دراز نمی کرد.* در حضور دیگران همواره از دیوار فاصله داشت و هیچ گاه تکیه نزد.* همواره یاد خدا را بر زبان جاری داشت.
*
از اسراف و تبذیر سخت پرهیز داشت.* به مسافری که پول خود را تمام و یا گم کرده بود، بدون چشم داشت ، هزینه سفر می داد.* در دادن افطاری به روزه داران کوشا بود.* به عیادت بیماران می رفت.* در معابر عمومی ، آب دهان خود را نمی انداخت.* از میهمان ها شخصاً پذیرایی می کرد .*هنگامی که بر جمعی کنار سفره وارد می شد، اجازه نمی داد تا برای احترام وی از جای برخیزند.* به سخن دیگران که وی را مخاطب قرار داده ، از او پرسشی داشتند ، با دقت کامل گوش داده و پاسخ می داد.* خویش را به بوی خوش معطر می کرد، بخصوص برای نماز .* به نظافت جسم و لباس بویژه موی سر توجه داشت.* قبل از غذا دست ها را می شست و با چیزی خشک نمی کرد ، بعد از غذا نیز آنها را می شست و با حوله ای خشک می کرد.* اگر غذایی از حد نیاز زیاد می آمد آن را هرگز دور نمی ریخت.* در حضور دیگران به تنهایی چیزی نمی خورد.* بسیار بردبار و شکیبا بود.* کارگری را که به مبلغ معین اجیر می کرد، در پایان افزون بر مزدش به او عطا می کرد.* با همگان با رأفت و خوشرویی روبرو می شد.* بسیار فروتن بود.* به فقرا و بیچارگان بسیار می بخشید و آن را برای خود پس انداز می دانستاین همه که یاد شد بی گمان خوشه ای از خرمن شخصیت اخلاقی آن امام بزرگ است و نه تمام آن»امید آن داریم که حضرت رضا (ع) ما را ازخامین خود قرار دهد.به خدا خاک درش را نفروشم به بهشت چون مرا خطه خراسان, وطن است.

[ پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, ] [ 9:57 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

جلوه های عبودیت امام رضا(ع)

آنچه از جلوه های عبودیت و بندگی آن حضرت در آینه ی اخبار و نقل های تاریخی به یاد مانده ، در بیان فهرست گونه زیر می توان شاهد آن بود:* شب ها ، کم می خوابید و بیشتر شب را به عبادت سپری می کرد.* بسیاری از روزها را روزه داشت و بویژه روزهای اول، نیمه و آخر هر ماه را روزه می گرفت . و می فرمود : « ذالک صوم الدهر » اگر کسی این چند روز را روزه گیرد ، به شخصی ماند که تمام عمر ، روزه بوده است.* سجده هایش بسیار طولانی بود، به گونه ای که اگر پس از نماز صبح به خاک می افتاد، تا دمیدن آفتاب صبحگاهی ، همچنان در سجده بود.* قرآن بسیار تلاوت می کرد و اُنس امام (ع) با قرآن چنان بود که جز از قرآن نمی گفت، پاسخ او به هر پرسشی، از قرآن بود. تمثیل های او نیز برگرفته از قرآن بود.* هنگامی که در بستر خواب قرار می گرفت ، به یاد خدا و تلاوت قرآن مشغول می شد.* در تلاوت آیات نورانی قرآن، اگر به آیه ای می رسید که در آن از دوزخ و کیفر الهی بود، سخت می گریست و از آن به خدا پناهنده می شد.* به نماز اول وقت اهتمام داشت و روزهایی که روزه داشتند، هنگام افطار، نخست نماز می خواندند.* نوافل بویژه نماز شب را حتی در سفر رها نمی کرد و چون ثلث آخر شب فرا می رسید از بستر بر می خواست، در حالی که ذکر بر لب داشت. به محل وضو رفته، مسواک می کرد، وضو می گرفت، به نماز می ایستاد و هر شب علاوه بر نافله شب ، نماز جعفر طیار را نیز می خواند تا هنگام نماز صبح و پس از انجام فریضه صبح، به تعقیبات ادامه داده، با طلوع خورشید، سجده شکر می کرد و این مرحله عبادی را به انجام می رسانید.* همواره ذکر خدا را بر زبان داشت.* از خدا سخت می ترسید.* در غیر نماز نیز به مناجات با خدا، اُنس داشت.* بسیار وقت ها، به خواندن نماز اشتغال داشت.
*
رجاء بن ابی ضحاک، مأمور شد تا امام را از مدینه به مرو، همراهی کند، خلیفه به وی دستور داد، در تمام شبانه روز و در طول سفر، ملازم و همراه امام (ع) باشد. در پایان سفر چنین گفت: « به خدا سوگند کسی را نیافتم که از او پرهیزکارتر باشد و بیش از آن گرامی به یاد خدا و در خوف از خدا به سر بردآنگاه او به جلوه های مختلف عبادت امام نیز اشاره می کند، که در این مختصر نمی گنجد.حضور امام رضا (ع) در میدان عبادت، حضوری انزوا طلبانه نبود و عبادت و بندگی به درگاه خدا را وسیله رها کردن مسئولیت های اجتماعی و پرداختن به واقعیت های زندگی قرار نداده بود، بلکه آن گرامی در اوج زهد و تقوا ، شخصیتی سازنده و حاضر در میدان های علمی و اجتماعی بود.

 

[ پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:اخلاق و سیره رضوی, ] [ 9:47 ] [ اکبر احمدی ] [ ]


اشاره


یازدهم ذی القعده، سالروز میلاد با برکت پیشوای هشتم، خورشید تابان آسمان پرنور ایران، غریب آشنا، نگین خراسان، شهد شیرین مشهد، حضرت امام رضا علیه‏السلام است. در این روز دیدگاه رنجور و خسته امام موسی بن جعفر علیه‏السلام ، به چهره دلربا و جمال نورانی فرزند نورسیده‏اش روشن شد و صبح سپید را از پس پرده شب تاریک نوید داد. در روز جشن و سرور اهل بیت پیامبر اکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله ، سر بر آستان باعظمت حضرتش می‏ساییم و ذرات غبار حرم پاکش را توتیای چشمان خود می‏کنیم.

امام رضا علیه‏السلام در یک نگاه

وجود مقدس امام رضا علیه‏السلام در سال شهادت جد بزرگوار خود امام صادق علیه‏السلام به دنیا آمد. ایشان در دامن پرمهر و محبت پدر و مادر پاک دامن خود، مراحل رشد و شکوفایی جسمی و روحی را پشت سر گذاشت. امام رضا علیه‏السلام مدت 35 سال از امامت پدر بزرگوار خود را درک کرد و از محضر نورانی حضرتش بهره‏مند شد. آن حضرت از 35 سالگی امامت امت اسلامی را به عهده گرفت و در 55 سالگی به شهادت رسید.

ازدواج

تاریخ ازدواج امام رضا علیه‏السلام به درستی معلوم نیست، ولی همسر گرامی حضرت، سبیکه یا خیزران، از زنان با فضیلت عصر خود بود. در عظمت شأن و مقام ایشان همین بس که امام کاظم علیه‏السلام به یزید سلیط امر کرد سلام حضرت را به ایشان برساند. نیز امام جواد علیه‏السلام تنها فرزند امام رضا علیه‏السلام از ایشان متولد شده است.

موقعیت امام در مدینه

امام رضا علیه‏السلام ، هفده سال از امامت بیست ساله خود را در شهر مدینه و در کنار اهل بیت خود سپری، و از آنجا امت اسلامی را رهبری و هدایت کرد. حضرت، شاگردان پدر را به دور خود جمع کرده، به تدریس و تکمیل حوزه علمیه جد بزرگوارش امام صادق علیه‏السلام پرداخت و در این راستا، گام‏های استواری برداشت. موقعیت امام رضا علیه‏السلام در مدینه، همه دانشمندان و شخصیت‏های سیاسی و اجتماعی حجاز را تحت الشعاع قرار داده بود. ایشان در تمام شئون مادی و معنوی، پناهگاه و مرجعی برای مردم به شمار می‏آمد. وجود مقدس امام رضا علیه‏السلام خود در این باره به مأمون فرمود: «اینکه من در اینجا ولیعهد شده‏ام، از نظرم هیچ بر موقعیتم نیفزوده است؛ زیرا من در مدینه، در جایگاهی بودم که نامه‏ام به مشرق و مغرب حکومت اسلامی می‏رفت. در آنجا هیچ کس عزیزتر از من بود و هر کس حاجتی داشت، آن را از من می‏طلبید و من هم تا حد توان نیازهای نیازمندان را تأمین می‏کردم».



ادامه مطلب
[ چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:خورشید شرق ؛ نگین خراسان, ] [ 11:7 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

زندگانی حضرت امام‏ رضا علیه‏السلام پر است از لحظاتی نورانی و شگفت ‏انگیز که دل شیفتگان را می‏برد. از کتاب «دیوان خدا» نوشته نعیمه دوستدار ـ که براساس منابع موثق تدوین یافته ـ چند داستان کوتاه و خواندنی برگزیده‏ایم که تقدیم عاشقان اهل‏بیت علیهم‏السلام می‏کنیم: 

نشانه موی پیامبر صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله

مردی از نوادگان انصار خدمت امام‏رضا علیه‏السلام رسید. جعبه‏ای نقره‏ای رنگ به امام داد و گفت:

«آقا! هدیه ‏ای برایتان آورده‏ام که مانند آن را هیچ کس نیاورده است». بعد در جعبه را باز کرد و چند رشته مو از آن بیرون آورد و گفت: «این هفت رشته مو از پیامبراکرم صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله است.که از اجدادم به من رسیده است حضرت رضا علیه‏السلام دست بردند و چهار رشته مو از هفت رشته را جدا کردند و فرمود: «فقط این چهار رشته، از موهای پیامبر است».

مرد با تعجب و کمی دلخوری به امام نگاه‏کرد و چیزی نگفت. امام که فهمید مرد ناراحت شده است، آن سه رشته مو را روی آتش گرفت. هرسه‏رشته سوخت، اما به محض این که چهار رشته موی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله روی آتش قرار گرفت شروع به درخشیدن کرد و برقشان چهره مرد عرب را روشن کرد.

امام، برای این که من، بدون خجالت، آب بخورم، اوّل خودشان مقداری از آب را نوشیدند و بعد ظرف را به طرف من دراز کردند

صحبت حیوان با امام

راوی: سلیمان (یکی از اصحاب امام‏رضا علیه‏السلام حضرت رضا علیه‏السلام در بیرون شهر، باغی داشتند. گاه‏گاهی برای استراحت به باغ می‏رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک، باز و بسته می‏شد و صداهایی گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش می‏رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزی می‏گفت  امام علیه‏السلام حرکتی کردند و رو به من فرمودند«ـ سلیمان! ... این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمی به جوجه‏هایش حمله کرده است. زودباش به آن‏ها کمک کن!...»

با شنیدن حرف امام ـ در حالی که تعجب کرده بودم ـ بلند شدم و چوب بلندی را برداشتم. آن‏قدر با عجله به‏طرف‏ایوان دویدم که پایم به پله‏های لب ایوان برخوردکرد و چیزی‏نمانده‏بود که‏پرت‏شوم...

با تعجب پرسیدم: شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه می‏گوید؟  امام فرمودند: «من حجت خدا هستم... آیا این کافی نیست؟

 


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:داستان واره هایی از دیوان خدا, ] [ 11:3 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 

زاد روز

درباره روز، ماه و سال ولادت و همچنين وفات آن حضرت اختلاف است.

زادگاه

هشتمين پيشواي شيعيان امام علي بن نوسي الرضا عليه السلام در مدينه ديده به جهان گشود.

كنيه ها

ابوالحسن و ابوعلي

لقبها

رضا، صابر، زكي، ولي، فاضل، وفي، صديق، رضي، سراج الله، نورالهدي، قرة عين المؤمنين، مكيدة الملحدين، كفوالملك، كافي الخلق، رب السرير، و رئاب التدبير

مشهورترين لقب

مشهورترين لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب اين لقب گفته اند: «او از آن روي رضا خوانده شد كه در آسمان خوشايند و در زمين مورد خشنودي پيامبران خدا و امامان پس از او بود. همچنين گفته شده : از آن روي كه همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند. سر انجام، گفته شده است: از آن روي او رضا خوانده اند كه مأمون به او خشنود شد.»

مادر امام

در روايتهاي مختلفي كه به ما رسيده است نامها و كينه ها و لقبهاي ام البنين، نجمه، سكن، تكتم، خيزران، طاهره و شقرا، را براي مادر آن حضرت آورده اند.


ولادت آن حضرت را به سالهاي (148 و 151 و 153ق) و در روزهاي جمعه نوزدهم رمضان، نيمه همين ماه، جمعه دهم رجب و يازدهم ذي القعده.

روز شهادت

روز وفات آن حضرت را نيز به سالهاي (202 و 203 و 206ق) دانسته اند.اما بيشتر بر آنند كه ولادت آن حضرت در سال (148ق) يعني همان سال وفات امام صادق عليه السلام بوده است، چنان كه مفيد، كليني، كفعمي، شهيد، طبرسي، صدوق، ابن زهره، مسعودي، ابوالفداء، ابن اثير، ابن حجر، ابن جوزي و كساني ديگر اين نظر را برگزيده اند.

در باره تاريخ وفات آن حضرت نيز عقيده اكثر عالمان همان سال(203ق) است.

بنابر اين روايت، عمر آن حضرت پنجاه و پنج سال مي شود كه بيست و پنج سال آن را در كنار پدر خويش سپري كرده و بيست سال ديگر امامت شيعيان را بر عهده داشته است.

اين بيست سال مصادف است با دوره پاياني خلافت هارون عباسي، پس از آن سه سال دوران خلافت امين، و سپس ادامه جنگ و جدايي ميان خراسان و بغداد به مدت حدود دو سال، و سر انجام دوره اي از خلافت مأمون.

فرزندان

گرچه كه نام پنج پسر و يك دختر براي او ذكر كرده اند، اما چنان كه علامه مجلسي مي گويد: حداكثر تنها از جواد به عنوان فرزند او نام برده اند.

به دسيسه مامون و با سم او به شهادت رسيد و پيكر مطهر او را در طوس در قبله قبه هاروني سراي حميد بن قحطبه طايي به خاك سپردند و امروز مرقد او مزار آشناي شيفتگان است.
زندگى و شخصيت امامان شيعه، دو جنبه ارزشى متمايز و با اين حال مرتبط با هم دارد:

اول : شخصيت عملى و علمى و اخلاقى و اجتماعى آنان كه در طول زندگى ايشان، در منظر همگان شكل گرفته است و فهم و ادراك آن نياز به پيش زمينه‏ هاى اعتقادى و مذهبى خاص ندارد، بلكه هر بيننده فهيم و داراى شعور و انصاف مى‏تواند، ارزش ها و امتيازهاى آنان را دريابد و بشناسد.

دوم : شخصيت معنوى و الهى آنان كه ريشه در عنايت ويژه خداوند نسبت به ايشان دارد. شناخت اين بعد از شخصيت اهل بيت نياز به معرفت هاى پيشين دارد؛ يعنى نخست بايد به رسالت پيامبر(ص) ايمان داشت و براساس رهنمودهاى آن حضرت، ولايت عترت را پذيرفت و براى شناخت جايگاه عترت به روايات و راويان معتبر اعتماد كرد و كوتاه سخن اين كه بينش هاى مذهبى مختلف، مى‏تواند مانع شناخت اين بعد از شخصيت اهل‏ بيت عليهم السلام باشد.


[ چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:ويژه نامه مولاي مهرباني, ] [ 10:31 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

شفيعه روز جزا

«شفاعت» از مهمترين اصول مذهب شيعه به شمار مى آيد. در اسلام بالاترين جايگاه شفاعت از آن رسول خداست و بعد از ايشان، ائمه معصومين(ع) از اين جايگاه براى نجات اهل محشر برخوردارند. با اين حال، دو تن از برجسته ترين بانوان اسلام نيز از چنين جايگاهى برخوردارند و به نقل از روايات در روز محشر دستگير دوستداران و محبان اهل بيت(ع) قرار مى گيرند؛ حضرت زهرا(س) و فاطمه معصومه(س). درباره شفاعت گسترده دختر رسول خدا همين بس كه شفاعت به عنوان مهريه آن بزرگوار از طرف خداوند مقرر گرديد و بنا به روايات اسلامى ، آن حضرت در روز قيامت به عنوان شفيعه روز جزا، به شفاعت گسترده از امت خويش خواهد پرداخت. با اين حال پس از صديقه كبرى هيچ بانوى ديگرى به جز حضرت معصومه(س) در گستردگى شفاعت در حد حضرت زهرا(س) قرار ندارد. شفاعت گسترده حضرت فاطمه معصومه(س) تا آنجاست كه سالها قبل از تولدش، امام صادق از ايشان خبر داده و مى فرمايند:« به زودى بانويى از فرزندانم به آن سوى كوچ مى كند كه نامش فاطمه دختر موسى بن جعفر است كه با شفاعت او همه شيعيانم وارد بهشت مى شوند» (2) و در جايى ديگر فرمود«همه امت جدم محتاج شفاعت معصومه اند و با شفاعت ايشان به بهشت مى روندبرادر بزرگوار آن بانوى بزرگوار، امام رضا(ع) نيز در زيارتنامه اي كه براى خواهر گرامى اش آورده در بيان اوصاف آن بانوي مكرمه به مقام شفاعت حضرت معصومه(س) اشاره مى كند. در اين زيارتنامه مى خوانيم: «اى فاطمه در بهشت شفاعتم كن، زيرا تو مقامي بس ارجمند و والا در پيشگاه خداوند دارا هستي» (3) و اين خود نشان دهنده شأن و مقام بسيار عظيم آن شفيعه روز جزا است چنانچه در فراز ديگرى از زيارت مخصوص آن حضرت آمده است كه : «فان لك عند ا... شأنا من الشأن»(4) و اين عبارت بدين معناست كه اگر ما از تو طلب شفاعت مى كنيم بدين دليل است كه تو در پيشگاه خداوند داراى شأن و منزلتى عالى و وصف ناپذير هستي كه فقط خداوند و اوليايش بر اين رتبه و جايگاه واقفند. علاوه بر ايشان، امام جواد(ع) نيز به گونه اى به همين موضوع اشاره كرده است:«هر كس حضرت معصومه(س) را زيارت كند بهشت بر او واجب مي شود»

[ سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:شفيعه روز جزا , ] [ 8:47 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

«فاطمه» در لغت به معنى بريده شده و جدا شده مى باشد و علت اين نامگذارى بر طبق احاديث نبوى ، اين است كه پيروان فاطمه(س) به سبب او، از آتش دوزخ بريده ، جدا شده و بركنارند. بنابراين چون صديقه كبري(س) در مقام عصمت ، پاكدامنى و تقدس روحى و جسمى در بالاترين مقام قرار داشت، به همين اسم ناميده مي شد. موسي بن جعفر(ع) نيز نام دخترش را چون پيامبر(ص)، فاطمه نهاد. فاطمه معصومه(س) نيز مانند مادرش داراى عالى ترين مقامات معنوي و پاكترين مكانت روحى است. آن بزرگوار همانند زهراى مرضيه، همچون پاره اى است كه از آتش دورافتاده و در بالاترين جايگاه قدسى قرار گرفته است. آن حضرت علاوه بر طهارت ظاهرى و حجب و حياي بيروني، طهارت روحى و باطنى خاصى دارد كه معنويت و نورانيت خاصى به او بخشيده است.


ادامه مطلب
[ سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:فاطمه اى ديگر از نسل پيامبر(ص) , ] [ 8:42 ] [ اکبر احمدی ] [ ]


سفر تاريخى و سرنوشت ساز هشتمين آفتاب تابناك آسمان ولايت، امام على ابن موسى الرضا(ع) به ايران، اين سرزمين را كانون مقدس اهل بيت (ع) قرار داد تا آنان كه بى صبرانه در انتظار طلوع خورشيد ولايت در ايران بودند فرصت آشنايى با خاندان رسول الله(ص) واهل بيت(ع) او را بيابند. با هجرت امام رضا(ع) به مرو، اگرچه بدون رضايت قلبى ايشان صورت گرفت، خيل مشتاقان و دوستداران و نزديكان آن حضرت كه دورى و فراغ از ايشان را برنمى تابيدند بار سفر بستند و با انگيزه ديدار با آن بزرگوار مشقات سفر طولانى از مدينه تا مرو را به جان خريدند، اگر چه بسيارى از آنان به دليل نيات پليد دستگاه خلافت و مخالفان اهل بيت(ع) در همان راه به ديدار معبود شتافتند و با آرزوى ديدارش ، به لقاءا... پيوستند. كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه(س)، دختر دانشمند و پرهيزكار موسى بن جعفر(ع) از برجسته ترين شخصيتهايى است كه مشتاقانه به ديدار برادر بزرگوارش شتافت و اگرچه فرصت پيدا نكرد محضر آن امام را دريابد، ولى سفر آن بانوى گرامى به شهر ساوه و قم اگرچه كوتاه و در دوره بيمارى صورت گرفت، منشأ خدمات فراوانى براى ايرانيان بود. حضرت فاطمه معصومه(س) همواره در طول تاريخ مورد توجه بسيارى از دانشمندان، فضلا و عالمان دينى قرار گرفته است. بسيارى از بزرگان دينى مقامى شامخ و هم شأن دردانه رسول خدا(ص) فاطمه زهرا(س) براى آن بزرگوار قائلند. همچنان كه ائمه معصومين(ع) نيز خود، بارها و در روايتهاى متعدد شأن و فضايل والاى حضرت معصومه(س) را ستوده و دوستداران اهل بيت(ع) را به توجه بيشتر به ايشان فراخوانده اند. فاطمه معصومه(س) به لحاظ مقام بلند معنوى و علمي، جلوه اى از وجود حضرت زهرا مى باشد كه در پاكدامنى و طهارت نفس مقامي در شأن حضرت زهرا(س) پيدا كرده است. آن بزرگوار همچون صديقه كبري(س) از همان آغاز در دامن پدرى مهربان و شخصيتى معنوى و جليل القدر (موسى بن جعفر) و در خاندانى كه به علم و تقوا و فضايل اخلاقى شهرت داشتند، پرورش يافت و آداب و خلوص دينى و روحانى را در محضر پدر و برادر بزرگوار خويش فراگرفت. عبادت، زهد، پارسايي، تقوا و پاكدامنى حضرت معصومه(س) همچون مادرش، زهرا(س) زبانزد دوستداران خاندان پاك عصمت و طهارت(ع) بود. آن حضرت به لحاظ علمى و اخلاقى نيز والاترين مقام را در بين فرزندان امام موسي(ع) بعد از برادر بزرگوارشان، امام رضا(ع) داشت،آن گونه كه بايد او را چون مادرش، «عالمه غير معلمه» ناميد.

[ سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, ] [ 8:38 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

شرافت خانوادگى: او بنت رسول الله و بنت ولى الله و دخت ولى الله و عمه ولى الله است و اين امر خود سرچشمه ساير فضايل و كمالات معنوى و روحانى آن بزرگوار است.
عالمه و محدثه اهل بيت (علیه السلام) يكى از والاترين عناوينى است كه نشان دهنده بلندى مرتبه علم و آشنايى كريمه اهل بيت (علیه السلام) با معارف بلند اسلام و مكتب حياتبخش تشيع است و به آن استناد مى نمايند چرا كه آن حضرت جز از افراد مورد وثوق و اطمينان حديث نقل نمى كند.او معصومه است: فاطمه معصومه كه خود پرورش يافته مكتب ائمه طاهرين(علیه السلام) و يادگار صاحبان آيه تطهير است، نمونه عالى اى از طهارت و پاكى است، به حدى كه خاص و عام او را به عنوان معصومه لقب داده اند، چنانچه حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: «من زار المعصومه بقم كمى زارانى» كسى كه فاطمه معصومه را در قم زيارت كند، مثل آن است كه مرا زيارت كرده باشد.
از جمله كسانى كه به شفيعه بودنش در روايات و آثار دينى تصريح شده است، فاطمه معصومه (سلام الله علیها) است.امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد: به شفاعت او همه شيعيانم، وارد بهشت خواهند شد.


ادامه مطلب
[ دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:فضايل و مناقب حضرت معصومه (سلام الله علیها), ] [ 8:46 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

فخرقم

 

آگاهى به فرهنگ و روش زندگى پرافتخار خاندان پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل على (علیه السلام) و پناهندگى معنوى و عملى به اين پناهگاه مطمئن و استوار، يكى از اصيل ترين راه هاى شناخت اسلام ناب و بهره مندى از آن است، چرا كه تنها از سرچشمه زلال اسلام آب نوشيده اند و تبلورى از مكتب حيات بخش پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. در اين ميان آگاهى به زندگى حضرت معصومه (سلام الله علیها) كه گلى درخشان از گلستان خاندان نبوت است، فرهنگى پربار و سازنده است كه موجب هدايت و رشد بيشتر شده و ما را در مسير ترقيات معنوى، مددكارى نيرومند در سطح عالى خواهد بود.هر كسى كه تشنه معرفت است و در جست وجوى درستى، فداكارى و راستى، لحظه اى قرار ندارد، گريزى از زانو زدن در پيشگاه اين فرزانگان پاك سرشت ندارد تا درس چگونه زيستن را براى رسيدن به مقام قرب الهى و فناى در محبت حق از آن سروران آموخته و به روش ايشان عمل نمايد.


ادامه مطلب
[ دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:فخرقم, ] [ 8:44 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 

اول ذیقعده سالروز ولادت حضرت معصومه (س) است،
بانوی بزرگواری که عصمت مادر خود حضرت زهرا (س)
در او تجلی یافت،

وی بانویی بهشتی،غرق در عبادت و نیایش،
پیراسته از زشتیها و شبنم معطر آفرینش است.

اين روز خجسته را كه مقارن است با گراميداشت روز دختر
به همه عاشقان و شيفتگان خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام
و تمامي دختران مومنه كه الگويشان حضرت معصومه
سلام الله عليهاست تبريك و تهنيت عرض مي كنيم

[ دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:ويژه نامه دهه كرامت, ] [ 8:35 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

رسول اكرم دعوت خود را وقتى شروع كرد كه شرق و غرب دنياى آن روزگار را دو نيروى بزرگ اداره مى‏كرد يكى دولت روم شرقى كه بر سرزمينهاى جنوبى اروپا و خاك تركيه امروزى و شهرهاى شمالى افريقا سلطنت داشت و ديگرى دولت ساسانيان كه از شرق به رودخانه سند و جيحون دست داشت و از جنوب بدرياى عمان و خليج فارس و رودخانه فرات منتهى مى‏شد و از ناحيه غرب با دولت روم شرقى هم مرز بود. اين دو نيرو كه در حقيقت به دنيا حكومت داشتند و كسى در هيچ جاى دنيا نمى‏توانست نفس عميق بكشد علاوه شبه جزيره عربستان در محاصره مرزهاى ساسانيان و زير پنجه آنان بود مضافاً بر اين پيامبر اكرم در داخل شهر خود با مخالفتهاى قريش روبرو شده بود و پيشرفت با اوضاع و عوامل وقت كه همه و همه بر خلاف و عليه هدف جريان داشت. با تدبير خداوند و تحمل زايدالوصف رسول اكرم بر شدائد نهال اسلام ريشه دواند و در مدت بسيار كم شاخ و برگ آن به اكثر شهرهاى حجاز در زمان پيغمبر سايه انداخت. رسول‏الله پس از سيزده سال براى مقر حكومت خود مدينه را انتخاب نمود و با هواخواهى و پشتيبانى اهالى يثرب توانست بر اين شهر تسلط پيدا كند. و نخستين سنگ بناى نظامى و سياسى و مذهب اسلام را در آنجا استوار كند در اين شهر بود كه چراغ تابناك دين مبين اسلام جان تازه‏اى گرفت و نور آن توانست شرق و غرب عالم را روشنى بخشد.




ادامه مطلب
[ یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:طلوع اسلام و پيشرفت مسلمين, ] [ 9:26 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اين شهر آشوب در مناقب نقل نموده: وليد بن عتبه بن ابى سفيان در مورد يك مزرعه با حسين (عليه السلام) نزاع بر پا كرد حضرت عمامه وليد را از سر برداشت و در گردن او پيچيد در حالتيكه در آن روز استاندار مدينه و برادرزاده معاويه بود و مروان بن حكم كه شايد در آن روزگار رئيس شرطه مدينه بود چنين گفت:
بخدايم سوگند تاكنون كسى را نديده بودم به امير خود چنين جرئتى بكند. وليد به مروان گفت بخدا سوگند اين سخن را از جهت حمايت من نگفتى مزرعه مال حسين بود من ناحق بودم همينكه حضرت اعتراف او را شنيد مزرعه را به وليد بخشيد و همين وليد روزيكه از حضرت بيعت مى‏خواست بياد سوابق بود و فوق العاده وحشت مى‏كرد و اگر مروان او را تشجيع نمى‏كرد جلو حضرت حسين را نمى‏توانست بگيرد و فائده هم نبخشيد همينكه صداى حسين بلند شد جوانان آل هاشم يك مرتبه وارد شدند او را در ميان خود با كمال عظمت و احترام بردند.

عبدالله بن عمر از پاى حجاج بوسيد

اما طفلى كه در خانواده زبون بى‏مايه تربيت شده و پدر و مادر او از هر گونه سجاياى مردى انسانى بى نصيب است در مقابل هر حادثه خود را مى‏بازد و در مقابل لقمه ناچيز خود را مى‏فروشد.
مانند عبدالله بن عمر روزى كه حجاج بن يوسف مكه را فتح كرد و خانه خدا را با منجنيق خراب نمود عبدالله بن زبير را دهم جمادى‏الاخر بسال 37 هجرى بدار زد مردم همه بوسيله دست او به عبدالملك دست بيعت دادند. عبدالله بن عمر با كمال‏زبونى و خوارى پيش آمد و گفت مدتى بود آرزو داشتم به اميرالمؤمنين بيعت دهم امروز نصيبم شد دست خود را به من ده بيعت كنم حجاج نگاهى تند كرد و گفت اى كذاب آنچه در بالاى دار ديده‏اى تو را وادار كرده دست من به ديگران مشغول است بيا بپايم بيعت كن عبدالله با كمال ذلت از پاى حجاب بوسيد.

عبدالله بن زبير از جنگ مى‏ترسيد مادرش وادار كرد

و همين عبدالله بن زبير روزى كه از مدينه حركت كرد از بيراهه بوضع اسف‏انگيز به مكه آمد و به سال هفتاد و سه هجرى همينكه علائم فتح را از قشون حجاج احساس كرد پيش مادرش اسماء ذاه‏النطاقين دختر ابى بكر آمد و گفت جماعت من متفرق شدند و سپاه عبدالملك بمن قول دادند در صورت تسليم مرا موافق ميل خودم آزاد بگذارند مادرش گفت كشته شدند با حريت هزار مرتبه بهتر است از ذلت در مقابل دشمن گفت مادر مى‏ترسم مرا مثله كنند گفت پسرم الشاه لا تتألم بالسلخ گوسفند پس از ذبح از پوست كندن اذيت نمى‏برد و روزيكه او را بدار زدند جمعى از حجاج وساطت نمودند كه او را پائين آورد گفته بود مادامى كه مادرش وساطت نكرده قبول نخواهم كرد و اسماء هم از حجاج التماس نكرد فقط روزى با عصاى خود راه مى‏رفت چشمش بر بالاى دار به پسرش افتاد گفت هنوز وقت نشده كه اين سواره پياده شود حجاج به اين كلمه او را پائين آورد13.

[ یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:وليد از دست حسين (عليه السلام) قبلاً تنبيه ديده بود, ] [ 9:24 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اما طفلي كه در خانواده جامع‏الشرايط تربيت شود آزادگى و شهامت و همه خصائص انسانيت در او جمع خواهد شد و مسلم بايد آنطور شود در خاندان على و تحت تربيت حسين بن على (عليه السلام) بزرگ شده و حسين (عليه السلام) خود به تربيت و اصالت آن تكيه كرده و به پرورشهاى پدر و مادر خود را ملاك عزت و مناعت قرار داده فرموده است.
الا ان الدعى بن الدعى قدر كز نى بين اثنتين السله و الذله و هيهات مناالذله يأبى‏الله ذالك لنا ولرسوله و للمؤمنين و حجور طابت و جدود طهرت ان يوثر طاعه اللثام على مصارع‏الكرام الا وانى زاحف بهذه‏الاسره على قله‏العدد و كثره‏العدو و خذله‏الناصر12
پسر زياد به يكى از دو كار مرا مخير كرده است يا تن به شمشير داده و كشته شوم يا تن به ذلت داده دست بيعت دهم مى‏فرمايد هرگز دامن ما به ذلت آلوده نخواهد شد و براى عمل خود دو علت بيان فرموده:
اول آنكه خداى عزيز ذلت را بما خانواده و به پيغمبر خود و مؤمنين پاكدل منع نموده و رضايت نداده، تكيه گاه آن حضرت در اين گفتار قرآن است ولله‏العزه ولرسوله و للمؤمنين جميعا (منافقون - 8)
عزت براى خدا و پيغمبر و مؤمنين است و حسين (عليه السلام) از مؤمنين و پيشواى آنها است نبايد زير بار ذلت برود.
دويم اصالت خانواده و تربيت و پرورش پر مهر دامان پدر و مادر فرمود دامنهاى پاكى كه مرا تربيت كرده از پذيرش ذلت مانع است من كه در دامن پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و على و صديقه اطهر ببار آمده‏ام از كودكى جز عزت و شرف نديده‏ام. خانه كوچك ما كانون شخصيت و فضيلت بوده در خاندان ما هرگز زبونى و خوارى راه پيدا نكرده است. من در دامنهائى زندگى كرده‏ام كه يك عمر با آزادگى و عزت زندگى كرده‏اند چطور ممكن است من اين اصل و ريشه را ناديده گرفته تن بذلت دهم.
قبلاً هم بنى اميه شجاعت و مناعت طبع حسين بن على را خوب شناخته بودند.

[ یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:حسين بن على و مجلس وليد و خطبه طوفانى, ] [ 9:23 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

در همين هنگام مسلم نامه‏ئى بامام نوشت و ماجراى بيعت و استقبال گرم كوفيان را تشريح نمود و با پيك سريع بامام فرستاد. همان نامه بود كه روح مسلم را مى‏فشرد و سخت ناراحت كرده بود و در شب و روز شهادتش كه ورق بكلى برگشته بود، كوفيها مهمان عزيز خود را در كوچه‏هاى كوفه تنها گذاشته و پناهى به او نمى‏دادند كار بجائى باريك كشيد در منزل يكنفر پيرزن به نام طوعه با تقاضاى خود بيتوته نمود والا جانش در همان شب در خطر بود، پيش از هر چيز از نامه ياد مى‏كرد اشك مى‏ريخت و هر كه از علت گريه سؤال مى‏كرد مى‏گفت پسر عمويم بدعوت و نامه من به طرف كوفه مى‏آيد و اين جنايت از من است به خانواده او.
با همه اين پريشانى افكار، راوى مى‏گويد چنان شجاعت و حمله‏هاى سخت از مسلم ديدم كه مرد و مركب از زير شمشيرش مثل برگ خزان مى‏ريخت و صفوف درهم شكسته پا بفرار گذارده بود، يك لحظه در زير سايه ديوارى ايستاد براى استراحت در حالتيكه اشك از چشمهاى او جارى بود گفتم گريه تو براى چيست فرمود براى عيال حسين است كه فعلاً رو بكوفه مى‏آيند.
وى مى‏گويد اگر حيله بكار نميرفت هرگز به او دست نمى‏يافتند و بعد از گرفتارى در مجلس ابن زياد با كمال بى‏باكى سخن مى‏گفت و با تمام قدرت به حاكم خونخوار كوفه پاسخ‏هاى كوبنده مى‏داد. يك مرتبه گريه كرد و علت گريه را با جمله فوق بيان نمود و در وصيت خود به ابن سعد گفت به پسر عمويم بنويس كه از راه بر گردد و پس از شهادت من جنازه مرا دفن كن و زره مرا بفروش و در اين شهر يك درهم بدهى دارم آنرا بپرداز.
درود به روح پاكت اى مسلم بن عقيل، سلام به روان عالى و مقام شامخت اى نماينده حسين بن على، تو با آن قدرت و نفوذيكه در مدت دو ماه و سه روز دوران اقامت خود در كوفه بدست آوردى و درهم و دينار جمع آورى نمودى، طلا و نقره به نفع پيش برد هدف مقدست اندوختى اما براى نفع خود واپس نينداختى و آخر هم مديون از دنيا رفتى.
اين سجاياى فوق‏العاده در هر فرد و در هر خانواده يافت نمى‏شود و هر خانواده قادر نيست بچه خوب بپرورد و دامن هر پدر و مادر نمى‏تواند آموزشگاه عالى انسانيت باشد.
شرط اولى آنست كه محيط خانواده پرمايه از سجاياى انسانى و فضائل اخلاقى باشد.
مادرانيكه اقوال و اعمالشان بر خلاف اساس تربيت و انسانيت است هرگز قادر نيستند اولاد صحيح ببار آورند.

ذات نايافته از هستى بخش خشك ابرى كه بود زاب تهى

 

كى تواند كه شود هستى بخش نايد از وى صفت آبدهى

[ شنبه 25 شهريور 1391برچسب:نامه مسلم, ] [ 11:12 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

مسلم بن عقيل را بشناسيد

روز نهم ذى‏الحجه هزار و سيصد و هشتاد و چهار هجرى بود كه قصد داشتم بخش مردان شجاعت را بنويسم. بعد از نماز صبح بود كه حادثه همان لحظات بيادم افتاد و گويا ضميرم از غيب الهام گرفته بمن مى‏گفت سر سلسله مردان شجاعت شهيد اين روز است يعنى مسلم بن عقيل نايب خاص حسين شهيد است و خورشيد در آنروز با چهره غم‏انگيز خود شهادت فرزند عقيل را اعلام نمود. و لازم ديد اجمالاً بشرح حال پر غوغاى او با ذكر شجاعت و شهامت وى كه صفحه تاريخ را درخشان نموده اشاره شود. شهادت مسلم11 در اين روز بر حادثه كربلا مقدمه و براى شناسائى روحيه اهل كوفه در فرومايگى و پيمان شكنى بهترين گواه و معرف بود، زيرا كوفيها بودند كه نامه‏هاى زياد و بالغ بر دوازده هزار نفر امضا كننده به حسين بن على (عليه السلام) نوشته بودند، در قبال اين نامه‏ها پسر پيغمبر به اهل كوفه نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم - من حسين بن على الى الملاء و المؤمنين و المسلمين اما بعد فان هانياً و سعيداً قدما على بكتبكم و كان آخر من قدم من رسلكم الى ان كتب انى باعث اليكم اخى و ابن عمى و ثقتى من اهل بيتى مسلم بن عقيل فان كتب الى انه قداجتمع راى ملئكم و ذوى الحجى و الفضل منكم على ما قدمت به رسلكم به قرئت فى كتبكم فانى اقدم عليكم و شيكا انشاءالله.


ادامه مطلب
[ شنبه 25 شهريور 1391برچسب:مردان شجاعت, ] [ 11:8 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اما سرنوشت ابن ملجم، اين مرد نيز در اواخر ماه شعبان سال چهلم هجرى بكوفه رسيد بدون اينكه از تصميم خود كسى را آگاه سازد در منزل يكى از آشنايان خود مسكن گزيد و لكن اعمال و رفتار عده‏اى از خوارج كه در كوفه بودند و خود را بى طرف معرفى مى‏كردند در روحيه ابن ملجم آثار تزلزل و ترديد ايجاد نمود و شايد عامل ديگرى كه در همين روزها بتقدير قضائى بوجود آمد در بين نبود مأموريت خطرناك مشئوم خود را انجام نمى‏داد. ناگاهان در همين ايام ابن ملجم با يكدخترى روبرو شد كه در جمال و دلربائى منحصر بفرد بوده و بگواهى تاريخ اگر كسى ادعاى عديم‏المثلى او را بنمايد دروغ نگفته است شب را تا صبح بيدار بود پروانه عشق و محبت دختر با پروبال زدن خود ابن ملجم را دچار يك ناراحتى فكرى و روحى نموده بود. هنگام صبح قبل از هر چيز خود را به آن دختر رسانيد خواهش دل و گرفتارى خود را بدام عشق او رسماً اعلام داشت و از وى خواستگارى نمود.


ادامه مطلب
[ شنبه 25 شهريور 1391برچسب:سرنوشت ابن ملجم ملعون, ] [ 11:2 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

جنگجويان خوارج شهر مكه را مركز عمليات خود قرار داده و سه تن از اين قوم باسامى عبدالرحمن ابن ملجم و برك بن عبدالله و عمربن بكر در يكى از شبها گرد هم آمده و صحبت از گذشته مسلمين مى‏كردند.در ضمن گفتگو باين نتيجه رسيدند كه باعث اين همه خونريزى معاويه و عمروعاص و على (عليه السلام) است و اگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند مسلمين آسوده زندگى مى‏كنند در نتيجه با هم پيمان بستند و بسوگندهاى غليظ مؤكد كردند كه هريك از آنها يكى از اين سه نفر را بقتل رساند.
عبدالرحمن بن ملجم متعهد قتل على (عليه السلام) شد، عمربن بكر كشتن عمروعاص را بعهده گرفت و برك بن عبدالله كشتن معاويه را بگردن گذاشت. نقشه اين قرار داد بطور محرمانه در مكه كشيده شد و شب نوزدهم رمضان را از نظر اينكه شب قدر است و مردم در مساجد تا صبح بيدار مى‏مانند انتخاب كردند و هريك براى انجام اين مأموريت مكه را ترك گفته بسوى مقصد حركت كردند.
برك بن عبدالله در شام موعد را حاضر مسجد گشت در صف اول نماز ايستاد و در حاليكه معاويه سر بسجده داشت شمشير بر سروى فرود آورد و متأسفانه در اثر دستپاچگى و لرزش دست شمشير بر ران معاويه اصابت نمود و زخم شديدى برداشت و فوراً بخانه منتقل و بسترى گرديد قاتل وى را نيز پيش او حاضر كردند پس از توضيحات گفت معاويه مرا معاف دارد تا باو مژده بدهم معاويه گفت مژده تو چيست در پاسخ وى چنين گفت: همين الان على (عليه السلام) را كشتند و ماجراى خو را شرح داد معاويه او را پس از تحقيق و صدق گفتار بملاحظه شدت كينه و عداوت على (عليه السلام) از محبس خود آزاد نمود ولكن پس از مدتى به بصره آمده بدست زيادبن عبيدالله كه از طرف معاويه حاكم بصره بود بقتل رسيد.
عمر بن بك نيز همان شب در مصر به مسجد رفت در صف اول بنماز ايستاد اتفاقاً در آن شب عمر و عاص تب شديدى كرده بود به پيشنهاد پسرش عبدالله قاضى مصر را براى اداى نماز بمسجد فرستاده بود و پس از شروع بنماز در ركعت اول كه قاضى سر بسجده داشت عمر بن بكر با يك ضربت شمشير او را از پا در آورد همهمه و جنجال در مسجد بلند شد و نماز نيمه تمام ماند ضارب بدست مصريان افتاد هنگامى كه او را پيش عمروعاص جلب كرده بودند آورنده‏ها به آزار عمروعاص و شكنجه او تهديد مى‏كردند ضارب گفت مگر عمروعاص كشته نشده شمشيرى كه من باوزدم اگر از آهن بود متلاشى مى‏شد گفتند آنكه كشتى قاضى شهر است نه عمروعاص عمر بن بكر فهميد كه چه دسته گلى بآب داده و قاضى بى گناه را كشته است از كثرت اندوه و تأسف آغاز گريه نمود چون عمروعاص علت گريه او را پرسيد پاسخ چنين داد:
من از مرگ خود حراسى ندارم بلكه تأسف من از مرگ قاضى بى گناه و زنده ماندن تو خبيث‏الذات است كه نتوانستم مثل رفقايم مأموريت خود را انجام دهم عمروعاص جريان را از او پرسيد و از سر نهفته اين سه نفر آگاه باشد سپس دستور داد او را گردن زدند مأمورين قتل معاويه و عمروعاص موفق نشده خودشان هم كشته شدند.

[ جمعه 24 شهريور 1391برچسب:فراريان خوارج و پيمان خطرناك, ] [ 9:9 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

امام فرمود يك پرچم سفيد در كنار نهروان بزنند و توبه كنندگان زير آنان اجتماع كنند تقريباً دو ثلث خوارج توبه نمودند چهار هزار در عقيده خود ايستادگى نمودند على (عليه السلام) ناچار با آنها جنگيد و قبل از شروع يك كلمه اعجازى فرمود كه از خوارج كمتر از ده نفر زنده خواهد ماند و از شما كمتر از ده نفر شهيد خواهد شد و طولى نكشيد جنگ پايان يافت صدق پيشگوئى امام ظاهر شد نه نفر از خوارج زنده ماند بود و نه نفر از مسلمين شهيد شده بود و پس از پايان جنگ امام به كوفه برگشت ولكن آنانكه در نهروان توبه كرده بودند مجدداً آغاز مخالفت كردند حضرتش به آنها پيغام فرستاد و دعوت به صلح و آرامش نمود چون از هدايت آنها مأيوس شد دستور داد آن عده را طعمه شمشير و تار و مار كردند در نتيجه عده‏اى مقتول و عده‏اى متوارى شدند از جمله فراريان عبدالرحمن بن ملجم از قبيله مراد بود كه او هم بمكه گريخت.
بى شك اسلام تا حال هر چه صدمه ديده از ناحيه همين اشخاص نادان جاهل زاهد صفت و عوام ظاهر پرست ديده و ضايعات جبران‏ناپذير دين مقدس اسلام و افتراق وحدة اسف‏انگيز مسلمين زائيده همين عده شده است كه هميشه حقائق و تعاليم شامخه قرآن را زير پا گذاشته يكمشت مزور كور كورانه تقليد و به يك سلسله مطالب صورى فريبنده كه اسلام آنها را در وادى خرافات متروك گذاشته و يا در قالب مباحات معرفى نموده چنان اهميت داده‏اند كه مثل اصول مسلمه عقايد خود را باو استوار نموده‏اند در نتيجه يك فرقه بخصوص از قالب در آمده‏اند حالا اين فرقه اسماعيليه فتحيه زيديه حنفيه صوفيه با شعبه گسترده‏اش كه دارد شيخيه و امثال اينها همه و همه در اثر نادانى و افراط و تفريط از جاده حقيقت منحرف شده‏اند.
اعجب از همه و همه فرقه‏ها كه دست استوار و اراده سياست آنها را خلق نموده است مثل فرقه بهائيگرى و بابيت و فرقه آقاخان محلاتى و احمد قاديانى كه همه مثل احزاب سياسى وابسته به يك مركز سياسى مى‏باشند و اصلاً هم متوجه نيستند كه ما الاغ يكنفر هستيم كه سوار ما شده و هر گونه استفاده مادى و معنوى را او مى‏برد.
از خداى رئوف خواستاريم كه هرچه زودتر منتقم حقيقى را برانگيزد به همه اين خرافات و جهل و نادانى خاتمه دهد.
اين المنتظر لاقامه الامت و العوج اين المرتجى لا زاله الجور و العدوان اين المدخر لتجديد الفرائض و السنن اين المتخير الاعاده المله و الشريعه اين المؤمل لاحياء الكتاب و حدوده اين محى معالم الدين و اهله اين قاصم شوكه المعتدين اين هادم ابنيه الشرك و النفاق- تا آنجا كه مى‏گويد- اين الطالب بنحول الانبياء و ابناء الانبياء اين الطالب بدم المقتول بكربلاء.

[ جمعه 24 شهريور 1391برچسب:رعد و برق شمشير در نهروان, ] [ 9:6 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

و على (عليه السلام) مالك اشتر را كه حاكم ايالت جزيره بوده به كوفه احضار نموده فوراً او را روانه مصر ساخت و محمد بن ابى بكر را به پيش خود خواند مالك در ذيقعده سال 38 كوفه را بقصد مصر ترك گفت در اثناى راه در شهر قلزم يك نفر بنام نافع10 سم به مالك خورانيد كه در اثر همان سم درگذشت و بسراى جاويدان شتافت هنوز اثر داغ مرگ مالك از دل على (عليه السلام) نرفته بود كه خبر شهادت محمد بن ابى بكر و سقوط حكومت مصر رسيد در پى اين حادثه حاكم بصره از اطاعت على تمرد نمود و نظائر اين گونه ناملايمات پى درپى رخ مى‏داد قريب دو سال اين وضعيت ادامه داشت تا آنكه در سال چهلم على (عليه السلام) با چند خطابه آتشين كه حاكى از التهاب درونى و اندوه خاطر بود مردم بى حال و مرده دل كوفه را مجدداً روح تازه‏اى بخشيد و يك جنبش فوق‏العاده و روح جنگجوئى و سلحشورى را زنده نمود در حدود بيست هزار نفر در نخيله پادگان كوفه اردو زدند حضرت براى سان ديدن سپاه شخصاً حضور بهم رسانيده فرمانداران و حكام را دستور داد كه قشون استانهاى ديگر را آماده باش داده و مجهز شوند و بسپاه اعزامى طرز راه پيمائى و كيفيت اشغال شام را در ستاد قشون مطرح فرمود و با تصميم قاطع اجراى آن به فرماندهان ابلاغ گرديد.

مسير تاريخ اسلام با كشتن على تغيير يافت

متأسفانه در همين روزها حادثه ديگرى رخ داد كه مسير تاريخ مسلمين بكلى ديگرگون گرديد اجمال آن بقرار زير خلاصه مى‏شود فرقه خوارج كه شرح حال آنان بازگو شد بفرماندهى عبدالله راسبى فتنه و فساد را در داخله مركز اسلامى براه انداخته و همان عقيده سابق را تكرار نمودند على (عليه السلام) موضوع تفتين آنها را در شوراى نظامى مطرح ساخت و چنين نتيجه گرفته شد كه اگر قشون اسلام بشام حمله كند ممكن است و بلكه مسلم خوارج شهر را اشغال كنند و در اين صورت سپاه بايد در دو جبهه جنگ كند پس صلاح در اين است قبل از حركت به شام ابتدا كار خوارج را يكسره بايد كرد سپس با خاطر آسوده حمله شام آغاز شود از آنجائيكه على (عليه السلام) هميشه از خونريزى امتناع داشت بوسيله نامه رئيس خوارج عبدالله راسبى را نصيحت فرمود و بجنگ معاويه دعوت كرد.
متأسفانه عبدالله پس از خواندن نامه جواب نداد شفاهاً به حامل نامه گفت على كافر شده بايد اول توبه كند سپس ما را دعوت نمايد در تعقيب اين سفارش دستور داد تمام خوارج به نهروان كه چهار فرسخى بغداد است كوچ دهند تمركز اين گروه در نهروان كه بصورت يك پادگان در آمده بود عملاً اعلان مخالفت با على (عليه السلام) بود و طرفداران نيز از كنار و گوشه گرد آمده يك تجمع دوازده هزار نفرى متشكل گرديد امام نيز از پادگان نخيله كه عازم شام بود خط سير قشون را تغيير داد به نهروان آمد مولى‏الموالى در عين حاليكه خشمگين و دلى پراز آنان داشت باز اظهار دلسوزى و تأسف مى‏كرد اينها اشتباه رفته و ملتفت نمى‏شوند باز شخصاً در مقابل صفوف خوارج قرار گرفت براى اتمام حجت عبدالله راسبى را و سپس تمام خوارج را نصيحت نمود اين مرتبه در مقابل بيان شيواى امام اعتراف باشتباه نموده و اظهار ندامت نمودند.

[ جمعه 24 شهريور 1391برچسب:مالك را در قلزم يك جوان بد فطرت مسموم نمود, ] [ 9:3 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

در سال 38 هجرى كه على از صفين برگشت و وارد كوفه شد تا زمان شهادتش كه قريب بدو سال و چند ماه فاصله داشت اين مدت كوتاه را تلخ‏ترين مدت زندگانى على (عليه السلام) مى‏شود بحساب آورد و مى‏توان ادعا كرد نظير آن به هيچيك از مشاهير دنيا رخ نداده است.
از طرفى ناراحتى داخلى كه عده‏اى از قشون على (عليه السلام) كناره‏گيرى نموده بصورت ظاهر اين جمعيت عابد زاهد بودند ولى در اثر حماقت و عواميت شعارشان اين بود لاحكم الالله اين عده كه خوارج ناميده مى‏شوند على (عليه السلام) درباره آنان فرمود آنها حق را در ظلمات باطل مى‏جويند.
اين گروه نادان بمغزشان نمى‏رفت كه خود قرآن كه به حكومت آن تسليم مى‏شدند از كاغذ و مركب بوجود آمده است لازم است عالمى از آن استخراج حكم نمايد و على (عليه السلام) خوارج را بسيار موعظه و پند داد و عبيدالله بن عباس را بسوى آنها فرستاد كه آنها را به اشتباه‏شان آگاه سازد باز اثر نبخشيد مهمترين ايراد خوارج به على در سه ماده خلاصه مى‏شد 1- چرا على (عليه السلام) با شاميان جنگ كرد ولى از غارت اموال آنها مانع شد 2- چرا بحكميت ابوموسى و عمرو عاص تن داد در حاليكه ما حكميت قرآن را پيشنهاد كرديم قبول نكرد 3- در عهد نامه‏اى كه در صفين نوشته شد چرا نام خود را باميرالمؤمنين نبرد و اين خود دليل است كه على در خلافت خود مشكوك است .
دوباره على (عليه السلام) ابن عباس را به نصيحت آنان فرستاد و خود مولا آنها را موعظه كرد و اظهار فرمود من هم مثل شما مى‏خواستم دستور قرآن اجرا شود و براى همين منظور با معاويه جنگ مى‏كردم و به حكميت ابوموسى و متار كه جنگ مخالف بودم در اثر فشار شماها جنگ متروك شد و ابوموسى با رأى شماها انتخاب گرديد.
نصايح على (عليه السلام) ابتدا در دل آنها اثرى گذاشت با حضرتش نماز خواندند سپس كه نتيجه حكميت عليه على (عليه السلام) تمام شد دوباره به محل اولى برگشتند و امام به آنها پيغام داد كه ما هم بر سر رأى اولى هستيم و خيال حمله داريم شما هم با ما همكارى كنيد در پاسخ با كمال وقاحت گفتند همه كافر شده بوديم ما توبه كرديم تو هم بايد توبه كنى سپس به تو كمك كنيم شهريار پايه نادانى اينها را در مرتبه نهائى ديد با حال يأس از آنها دست برداشت.
از طرف ديگر ناراحتى‏هائيكه از طرف معاويه متوجه بود گاه ضحاك بن قيس را با جهار هزار نفر براى غارتگرى بخاك عراق مى‏فرستاد و گاه بسربن ارطاة را براى غارتگرى بانبار و قتل و كشتار اهل مدينه و مكه و يمن سوق مى‏داد و آن خبيث جنايات جبران ناپذيرى به مسلمين وارد كرد.
على (عليه السلام) اردوى نجاه با فرماندهى (جاريه‏بن قدامه سعدى) براى دفع و ريشه كن ساختن وى فرستاد و از طرفى محمد بن ابى‏بكر كه از طرف على بحكومت مصر اعزام شده بود و تازه مشغول كار بود و معاويه نظر به آنكه حكومت مصر را به عمروعاص وعده داده بود ناچار در صدد اشتغال آن كشور برآمد و لشگرى بفرماندهى معاويه بن خديج براى حمله به آن ناحيه روانه ساخت.

[ پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:از صفين تا نهروان, ] [ 8:49 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

عمرو9 گفت هنوز دير نشده و من فكر امروز را از چندى پيش پيش‏بينى نموده‏ام دستور بده عده‏اى از سپاهيان قرآن بر سرنيزه‏ها نصب كنند و قشون عراق را به حكميت آن دعوت نمايند معاويه دستور داد فوراً پانصد نفر از سواران بدون اسلحه قرآنها را بر سر نيزه نموده با صداى بلند شعار دادند يا معشر العرب هذا كتاب الله بيننا و بينكم اى قبائل عرب اين كتاب خدا بين ما و شما حكم كند.
مالك اشتر آن افسر رشيد مأل انديش صدا زد مردم فريب اين تظاهرات مكارانه را نخوريد اينها عقيده بكتاب و ندارند كجا بود اين قرآن در اين مدت يكسال و نيم و در اين مدت هر چه آنها را به قرآن دعوت كرديم فايده نبخشيد امروز با اين تظاهر مزورانه قرآن را براى خود قلعه و حصار قرار داده‏اند قرآن ناطق كاشف حقائق كتاب خدا على است.
متأسفانه از سرداران على (عليه السلام) اشعث بن قيس فرياد زد با اين قوم نمى‏توان رزم كرد پس از وى خالد بن عمر كه از طرف معاويه حكومت خراسان باو وعده داده شده بود هم آواز شد اشعث مرد متلون خبيث الذات بود يك مرتبه پس از اسلام مرتد شده بود ولى در زمان خلافت ابى بكر مجدداً اسلام آورد و از طرف عثمان نيز حكومت آذربايجان داشت. چون على (عليه السلام) بخلافت رسيد او نيز بظاهر تبعيت كرد اما چون صلاحيت امارت نداشت على (عليه السلام) عزل او را نوشت بدست زيادبن مرحب داد و او با كمال وحشت مركز حكومت را بقصد كوفه ترك گفت از شدة وحشت ميخواست به پيش معاويه بگريزد يكى از رفقاى وى او را نصيحت كرد نگذاشت از اين نظر اشعث از على دل پرى داشت و دنبال بهانه مى‏گشت بالاخره كار خود را كرد و تخم نفاق را كاشت تا آنجائى كه جمعى شمشير بغلاف گذاشته فرياد زدند ما طرفدار صلح هستيم.
ولكن مالك گوشش بدهكار نبود و گرم مشغول زد و بند كشت و كشتار بود و هدفش سراپرده و خيمه معاويه بود بشهادت تاريخ اگر تا نزديكى ظهر مالك را آزاد گذاشته بودند معاويه را زنده و دست بسته پيش على (عليه السلام) مى‏آورد ولكن همان اشعث متلون پيش على آمد با لحن خشن گفت بايد مالك را احضار كنيد و حضرتش ناچار يزيد بن هانى را پيش مالك فرستاد و جريان را باطلاع رسانيد مالك گفت تو بچشم مى‏بينى صحنه نبرد در چه زمينه پيش مى‏رود از حضرتش يك ساعت براى من مهلت بگير تا معاويه را در حضورش دست بسته بياورم مالك برگشت عين مشاهدات خود را بحضورش عرضه داشت چون اين راز را اشعث فهميد مجدداً اصرار كرد بايد مالك برگردد و دست از كار زار بردارد.
على (عليه السلام) دوباره يزيد را فرستاد كه بمالك بگو اگر بر نگردى على (عليه السلام) را زنده نخواهى ديد هنگامى كه مالك برگشت اوضاع را ديگر گونه ديد بانگ بر آورداى گروه عراقيان چه شد كه بر امام خود عاصى و از جنگ برگشته در حالتيكه فتح و ظفر ما حتمى بود.

[ پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:قرآنها بر سر نيزه و سرداران متلون, ] [ 8:33 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اين عوامل حكومت اسلامى را وادار به سركوبى معاويه نمود روز پنجم شوال سى و شش هجرى قشون اسلام كوفه را بقصد جنگ معاويه ترك گفته در صفين تلاقى لشگر شد.
و تا ماه صفر 38 جنگ ادامه داشت و هر چند از طرف امام موعظه و نصيحت بمعاويه و بشقاب چين‏هاى وى خوانده شد سودى نبخشيد و جنگ نيز بصورت انفرادى و مبارزه‏طلبى و حتى نبردهاى دسته جمعى نتيجه مثبتى بدست نداد.
روى اين اصل بفرمان همايونى امراء لشگر و حتى فرماندهان جزء قشون عراق كميسيون تشكيل داده و موضوع را در شوراى عالى نظامى مطرح نمودند آخر الامر تصميم گرفته شد كه مجموعه سپاه عراق بيك حمله نهائى شبانه كار را با معاويه و سپاهيانش يكسره كنند.
براى اجراى اين منظور شبى از شبهاى ماه صفر 38 از اول شب تا سپيده صبح دست به شمشير شد حملات شديد فوجهاى سپاه عراق در شب تاريك چنان رعب و وحشتى بدل شاميان انداخت كه براى كسى اميد حيات و نجات از آن مهلكه نبود تمام صفوف سپاه شام از هم پاشيد و يك تزلزل روحى در سپاه معاويه حكمفرما امر بجائى رسيد كه واحدهاى قشون شام از اختيار فرماندهان خود خارج شدند. و نظم و نظام بكلى از بين رفت رزمجويان عراق فداكارى و رشادت را به منتها رسانيدند. بنا بنوشته اعثم كوفى تنها مقتولين آن شب سى و سه هزار نفر بودند غير از مجروحين و مالك اشتر با فريادهاى خود سپاهيان عراق را نويد مى‏داد.
و على (عليه السلام) در آن حمله فرماندهى كل نيروهاى عراق را بعده داشت چنانچه جزئى‏ترين وقفه و سستى در قسمتى از لشكريان احساس مى‏نمود با حملات آتشين خود آنها را بهدف سوق مى‏داد كار بجايى رسيد كه عمده معاندين كه در دفاع معاويه و مقاصد شوم او سر سخت بودند دلتنگ شده عده‏اى فرار نموده و متوارى گشتند و روز روشن شده بود لشكر على (عليه السلام) در اردوگاه معاويه تاخت و تاز مى‏زدند.
معاويه از حياة خود مأيوس گشته مركب خود را خواست كه فرار كند يكمرتبه متوجه عمروعاص شد و گفت من اين جنگ را بأتكاء تو و باميد حيله و ترويز تو اقدام نمودم پس كو آن ادعائى كه مى‏كردى؟

[ پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:بسيج سپاه كوفه و ليلةالهرير, ] [ 8:30 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

پرتوی از رخدادهای عصر امام صادق علیه السلام

 

1- ششمین اخترتابناک آسمان امامت حضرت امام جعفر صادق(ع) در روز جمعه 17 ربیع الاول سال 83 هجری در مدینه و در زمان عبدالملک بن مروان بن حکم دیده به جهان گشود. مادر آن حضرت «ام فروه » دختر قاسم (1) بن محمد بن ابوبکر می باشد. ایشان درسال 148 هجری به دستور منصور عباسی به وسیله انگور زهرآلودمسموم و به شهادت رسید. مدفن مطهر آن حضرت در قبرستان بقیع ودر جوار ائمه بقیع (2) قرار دارد. (3)

بعضی ولادت ایشان را روز سه شنبه هفتم رمضان و سال ولادت ایشان را نیز برخی سال 80 هجری ذکر کرده اند. (4) درباره زمان شهادت نیزگروهی ماه شوال و دسته ای دیگر 25 رجب را بیان کردند. (5)

2- امام صادق(ع) مدت 12 تا 15 سال بنابر اختلاف با امام سجاد(ع) و بعد از شهادت جد بزرگوارش مدت 19 سال با امام باقر(ع) زندگی کرد و توانست به مقدار لازم از خرمن دانش این دوبزرگوار، خوشه چینی نماید. مدت امامت ایشان 34 سال به طول انجامید (6) که 18 سال در دوره اموی و16 سال در دوره عباسی بوده است. (7)

3- خلفای اموی معاصر امام جعفر صادق(ع) به ترتیب عبارتند از:

هشام بن عبدالملک (114 125)، ولید بن یزید بن عبدالملک(126125)، یزید بن ولید بن عبدالملک (126)، ابراهیم بن ولیدبن عبدالملک (2 ماه و 10 روز از سال 126) و مروان بن محمدمعروف به مروان حمار(132126).

خلفای عباسی معاصر امام(ع) عبارتند از: ابوالعباس عبدالله بن محمد(137132) و ابوجعفر منصور دوانیقی (137 148).


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:پرتوی از رخدادهای عصر امام صادق علیه السلام, ] [ 9:11 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

ماءمون رقّى - كه يكى از دوستان امام جعفر صادق عليه السلام است - حكايت نمايد:در منزل آن حضرت بودم ، كه شخصى به نام سهل بن حسن خراسانى وارد شد و سلام كرد و پس از آن كه نشست ، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت :ياابن رسول اللّه ! شما بيش از حدّ عطوفت و مهربانى داريد، شما اهل بيت امامت و ولايت هستيد، چه چيز مانع شده است كه قيام نمى كنيد و حقّ خود را از غاصبين و ظالمين باز پس نمى گيريد، با اين كه بيش از يك صد هزار شمشير زن آماده جهاد و فداكارى در ركاب شما هستند؟!امام صادق عليه السلام فرمود: آرام باش ، خدا حقّ تو را نگه دارد و سپس به يكى از پيش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش كن .همين كه آتش تنور روشن شد و شعله هاى آتش زبانه كشيد، امام عليه السلام به آن شخص خراسانى خطاب نمود: برخيز و برو داخل تنور آتش ‍ بنشين .سهل خراسانى گفت : اى سرور و مولايم ! مرا در آتش ، عذاب مگردان ، و مرا مورد عفو و بخشش خويش قرار بده ، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خويش قرار دهد.در همين لحظات شخص ديگرى به نام هارون مكّى - در حالى كه كفش هاى خود را به دست گرفته بود - وارد شد و سلام كرد.حضرت امام صادق سلام اللّه عليه ، پس از جواب سلام ، به او فرمود: اى هارون ! كفش هايت را زمين بگذار و حركت كن برو درون تنور آتش و بنشين .هارون مكّى كفش هاى خود را بر زمين نهاد و بدون چون و چرا و بهانه اى ، داخل تنور رفت و در ميان شعله هاى آتش نشست .آن گاه امام عليه السلام با سهل خراسانى مشغول مذاكره و صحبت شد و پيرامون وضعيّت فرهنگى ، اقتصادى ، اجتماعى و ديگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبى را مطرح نمود مثل آن كه مدّت ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است .پس از گذشت ساعتى ، حضرت فرمود: اى سهل ! بلند شو، برو ببين در تنور چه خبر است .همين كه سهل كنار تنور آمد، ديد هارون مكّى چهار زانو روى آتش ها نشسته است ، پس از آن امام عليه السلام به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بيا؛ و هارون هم از تنور بيرون آمد.بعد از آن ، حضرت خطاب به سهل خراسانى كرد و اظهار داشت : در خراسان شما چند نفر مخلص مانند اين شخص - هارون كه مطيع ما مى باشد - پيدا مى شود؟سهل پاسخ داد: هيچ ، نه به خدا سوگند! حتّى يك نفر هم اين چنين وجود ندارد.امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: اى سهل ! ما خود مى دانيم كه در چه زمانى خروج و قيام نمائيم ؛ و آن زمان موقعى خواهد بود، كه حدّاقلّ پنج نفر هم دست ، مطيع و مخلص ما يافت شوند، در ضمن بدان كه ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستيم .(

[ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:ميهمان خراسانى و تنور آتش, ] [ 9:6 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

ابو جعفر طبرى به نقل از داود رقّى حكايت كند:روزى وارد شهر مدينه شدم و منزل امام جعفر صادق عليه السلام رفتم به حضرتش سلام كرده و با حالت گريه نشستم ، حضرت فرمود: چرا گريان هستى ؟عرض كردم : اى پسر رسول خدا! عدّه اى به ما زخم زبان مى زنند و مى گويند: شما شيعه ها هيچ برترى بر ما نداريد و با ديگران يكسان مى باشيد.حضرت فرمود: آن ها از رحمت خدا محروم هستند و دروغ گو مى باشند.سپس امام عليه السلام از جاى خود برخاست و پاى مبارك خود را بر زمين سائيد و اظهار نمود: به قدرت و اذن خداوند تبارك و تعالى ايجاد شو، پس ‍ ناگهان يك كشتى قرمز رنگ نمايان گرديد؛ و در وسط آن درّى سفيد رنگ و بر بالاى كشتى پرچمى سبز وجود داشت كه روى آن نوشته بود:((لا إ له إ لاّ اللّه ، محمّد رسول اللّه ، علىّ ولىّ اللّه ، يقتل القائم الا عداء، و يبعث المؤ منون ، ينصره اللّه )) يعنى ؛ نيست خدائى جز خداى يكتا، محمّد رسول خدا، علىّ ولى خداست ، قائم آل محمّد عليهم السلام دشمنان را هلاك و نابود مى گرداند و خداوند او را به وسيله ملائكه يارى مى نمايد.

در همين بين متوجه شدم كه چهار صندلى درون كشتى وجود دارد، كه از انواع جواهرات ساخته شده بود، پس امام صادق عليه السلام روى يكى از صندلى ها نشست و دو فرزندش حضرت موسى كاظم و اسماعيل را كنار خود نشانيد؛ و به من فرمود: تو هم بنشين . چون همگى روى صندلى ها نشستيم ؛ به كشتى خطاب كرد و فرمود: به امر خداوند متعال حركت كن .پس كشتى در ميان آب دريائى كه از شير سفيدتر و از عسل شيرين تر بود، حركت كرد تا رسيديم به سلسله كوه هائى كه از دُرّ و ياقوت بود؛ و سپس به جزيره اى برخورديم كه وسط آن چندين قبّه و گنبد سفيد وجود داشت و ملائكه الهى در آن جا تجمّع كرده بودند.هنگامى كه نزديك آن ها رسيديم با صداى بلند گفتند: ياابن رسول الّله ! خوش آمدى .بعد از آن ، حضرت فرمود: اين گنبدها و قبّه ها مربوط به آل محمّد، از ذريّه حضرت رسول صلوات الّله عليهم است ، كه هر زمان يكى از آن ها رحلت نمايد، وارد يكى از اين ساختمان ها خواهد شد تا مدّت زمانى را كه خداوند متعال تعيين و در قرآن بيان نموده است :ثمّرددنالكم الكرّة عليهم واءمددناكم با موال وبنين وجعلناكم اءكثرنفيرا(4) يعنى ؛ شما اهل بيت رسالت را مرتبه اى ديگر به عالم دنيا باز مى گردانيم ... .و بعد از آن ، دست مبارك خود را درون آب دريا كرد و مقدارى درّ و ياقوت بيرون آورد و به من فرمود: اى داود! چنانچه طالب دنيا هستى اين جواهرات را بگير.عرضه داشتم : ياابن رسول الله ! من به دنيا رغبت و علاقه اى ندارم ، پس ‍ آن ها را به دريا ريخت و سپس مقدارى از شن هاى كف دريا را بيرون آورد كه از مُشك و عَنبر خوشبوتر بود؛ و چون همگى ، آن را استشمام كرديم به دريا ريخت ؛ و بعد از آن فرمود: برخيزيد تا به اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب ، ابو محمّد حسن بن على ، ابو عبدالله حسين بن علىّ، ابو محمّد علىّ بن الحسين و ابو جعفر محمّد ابن علىّ سلام كنيم .پس به امر حضرت برخاستيم و حركت كرديم تا به گنبدى در ميان گنبدها رسيديم و حضرت پرده اى را كه آويزان بود بلند نمود پس اميرالمؤ منين امام علىّ عليه السلام را مشاهده كرديم كه در آنجا نشسته بود، بر حضرتش سلام كرديم .سپس وارد قبّه اى ديگر شديم و امام حسن مجتبى عليه السلام را ديديم و سلام كرديم ، تا پنج گنبد و قبّه رفتيم و در هر يك امامى حضور داشت تا آخر، كه امام محمّد باقر عليه السلام بود و بر يكايك ايشان سلام كرديم .بعد از آن ، حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم فرمود: به سمت راست جزيره نگاه كنيد، همين كه نظر كرديم چند قبّه ديگر را ديديم كه بدون پرده بود، پس عرضه داشتم : ياابن رسول الله ! چطور اين قبّه ها بدون پرده است ؟!در پاسخ اظهار نمود: اين ها براى من و ديگر امامان بعد از من خواهد بود؛ و سپس فرمود: به ميان جزيره توجّه نمائيد؛ و چون دقّت كرديم گنبدى رفيع و بلندتر از ديگر قبّه ها را ديديم كه وسط آن تختى قرار داشت .بعد از آن امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: اين قبّه مخصوص قائم آل محمّد عليهم السلام است ؛ و سپس فرمود: آماده باشيد تا بازگرديم ، و كشتى را مخاطب قرار داد و فرمود: به قدرت و امر خداوند متعال حركت كن ، پس ناگهان بعد از لحظاتى در همان محلّ قرار گرفتيم .(5)

[ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:كِشتى در درياى شيرين و سفيد, ] [ 9:3 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

عطا و بخشش هر چند از سوى پدر و يا مهربانتر از او مثل امام، صورت بگيرد، چه بسا براى شخص احساس شونده و پذيرنده، موجب سرشكستگى و ذلت و خوارى مى‏شود؛ زيرا به هر حال، عطا و بخشش نشانگر آن است كه عطا كننده فضيلت دارد و گيرنده نيازمند و محتاج است و نياز و احتياج در حد ذات خود كمبود و نقصان مى‏باشد و از نظر روحى موجب شكست و خفت مى‏شود.

از سوى ديگر، گاهى شخص احسانگر و بخشنده در وجود خود احساس نشاط و شادى و برترى مى‏كند. بعلاوه برخى از عطا و بخشش كنندگان مى‏خواهند بدان وسيله ياد شوند و به مردم فخر بفروشند و ريا و تظاهر نمايند؛ چيزهائى كه روحهاى بزرگ و پاك از آنگونه آثار دورى مى‏جويند. پس به همين جهت وجهات ديگر است كه صاحبان اخلاق فاضله، عادت داشتند كه صله و احسان خود را پنهانى و در خفا انجام دهند.

شما اگر سيره امامان معصوم عليهم السلام را مطالعه كنيد، خواهيد ديد كه آنان منتظر فرا رسيدن ظلمت شب بوده‏اند تا آن را پوششى قرار دهند براى بخششها، احسانها و عطاياى خويش. و اين همه اصرار بر پنهانى و سرى انجام دادن احسان از سوى آنان بدان سبب بوده است كه آنان نمى‏خواستند آثار ذلت و خوارى نياز را در چهره نيازمندان ببينند و كرنش حاجتمند را در برابر شخص دارا و عطا كننده مشاهده كنند، وگرنه مقام آن بزرگواران ارجمندتر از آن بوده است كه از آشكار كردن احسان وصله خود بيمناك شوند كه مبادا دچار لغزشهاى اخلاقى گردند.

امام صادق (ع) با فرا رسيدن شب، خورجينى را كه پر ازنان و گوشت و پول (دراهم) بود، بر دوش خويش مى‏انداخت و به سوى خانه‏هاى نيازمندان و محتاجان اهل مدينه راه مى‏افتاد و همه آن نان و گوشت و پول را ميان آنان قسمت مى‏فرمود و آنان امام را نمى‏شناختند و نمى‏فهميدند كه چه كسى در اين شب تاريك برايشان آذوقه آورده است، تا اينكه امام رحلت فرمود و آن صله‏ها و احسانها قطع گرديد. در اين موقع پى بردند كه همه آنها از ابى عبدالله (ع) بوده است .
اين سيره را پدران و نياكان امام صادق (ع) نيز داشتند. آنان به همين روش مى‏زيستند، چنانكه فرزندان گرامى امام نيز پس از او به همان سيره و روش او زندگى كردند و راه او را ادامه دادند.

امام نه تنها با مردم مدينه اينگونه رفتار مى‏كرد، بلكه با بنى‏هاشم بطور كلى چنين مى‏نمود. آرى، امام بطور مرتب به بين هاشم احسان وصله مى‏كرد و مى‏كوشيد كه آنان ندانند اين صله و احسان از سوى كيست. آن حضرت كيسه‏هاى پول (دينار) براى بنى هاشم مى‏فرستاد و به شخص برنده مى‏گفت: به آنان بگو كه اين پول از عراق براى شما فرستاده شده است. و وقتى كه آن شخص پيش امام بر مى‏گشت، مى‏پرسيد: چه مى‏گفتند؟ جواب مى‏شنيد كه مى‏گفتند: خدا به تو پاداش نيكو دهد كه به خويشاوندان رسول خدا احسان كردى و خداوند ميان ما و جعفر (ع) نيز حكم و داور باشد.
امام پس از شنيدن اين سخن به سجده مى‏افتاد و عرض مى‏كرد: خدايا! گردن مرا براى خدمت به فرزندان پدرم رام گردان.7

يك روز امام صادق (ع) كيسه پولى را به ابوجعفر خثعمى كه يكى از شاگردان و اصحاب مورد وثوق او بود، داد و دستور فرمود كه آن را به يكى از بنى هاشم بدهد و تأكيد كرد كه اين صله، پنهانى صورت گيرد و او نداند كه از طرف امام است .
هنگامى كه ابو جعفر كيسه پول را به آن مرد هاشمى داد، او دست به دعا بلند كرد و گفت: خداوندا! به اين مرد احسان كننده پاداش خير بده كه گاه گاهى پولى براى ما مى‏فرستد و ما بدين وسيله زندگيمان را سروسامان مى‏دهيم؛ اما جعفر (ع) با وجود آن همه ثروت و دارائى كه دارد چيزى براى ما نمى‏فرستد. 8

امام صادق (ع) صله‏ها و عطاها و احسانهايش را حتى از كسانى كه با او قطع ارتباط كرده بودند، نمى‏بريد. حتى در ساعت و لحظه وفات نيز به فكر خويشاوندانش بود و موقعى كه دستور داد براى همه آنان چيزى فرستاده شود، فرمود به حسن بن على افطس 9نيز هفتاد دينار بدهند.
به امام عرض شد، آيا به مردى كه با دشنه به شما حمله كرده و مى‏خواسته است شما را بكشد، پول مى‏دهيد؟!
در پاسخ فرمود: مگر قرآن نمى‏خوانيد كه مى‏گويد:

و الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب.10
و كسانى كه پيوند برقرار مى‏كنند آنجا كه خداوند فرمان پيوند و ارتباط داده و از پروردگارشان مى‏ترسند و از حسابرسى بد بيمنا كند.

و در ادامه سخنش فرمود: خداوند بهشت را آفريده و آن را پاكيزه و معطر ساخته است و بوى عطرآگين آن از مسافت دو هزار ساله به مشام مى‏رسد، اما عاق والدين و قطع كننده بارحم و خويشاوند نزديك، بوى آن را احساس نمى‏كند.
اين بود شمه‏اى از احسانها و صله‏هاى پنهانى امام كه نشانگر مهر و محبت عواطف انسانى آن حضرت تواند باشد.

 

پى نوشتها:

1- همان كتاب، مجلس 11.
2-
بحار الانوار، ج 47، ص 61.
3-
ابراهيم /7.
4-
بحارالانوار، ج 47،ص 43.
5-
او يكى از شعراى شيرين سخن و از ابراز كنندگان مراتب ولاء و دوستى اهل بيت بوده است. نگاه كنيد به اغانى،
ج 17، ص 30 و اعيان الشيعه، ج 13، ص 346.
6-
رجال كشى، ص 161.
7-
بحارالانوار، ج 47، ص 60.
8-
مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 273.
9-
او حسن بن على اصغر بن على بن حسين عليهما السلام بود كه همراه محمد بن عبدالله خروج كرد و به دستش يك پرچم سفيد بود و در اين راه سختى و مشقت زياد كشيد. گويند در ميان ياران محمد، شخصى به شجاعت، دليرى و بردبارى حسن نبوده است و از بس قدى كشيده و بازوى نيرومند داشت به او نيزه آل ابى طالب مى‏گفتند. پس از آنكه محمد كشته شد، حسن افطس متوارى گرديد؛ اما موقعى كه امام صادق (ع) وارد عراق شد و با ابوجعفر منصور ديدار فرمود، نزد او درباره حسن شفاعت كرد و منصور هم از حسن درگذشت و با اين لطف و محبتى كه امام درباره حسن كرد و با وصف آن همه احسان و نكوئى، مع ذلك او با دشنه به امام حمل كرد و قصد قتل او را داشت .
10-
الرعد /21.


صفحاتى از زندگانى امام جعفر صادق (ع)، ص 307 - 311.

 

[ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:بخششهاى پنهانى امام صادق (ع), ] [ 9:1 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اين بنده امروز عرايض خود را اختصاص مى‏دهم به مقايسه‏اى بين سيرت و روشى كه امام صادق عليه السلام در زمان خود انتخاب كرد با سيرت و روشى كه بعضى از اجداد بزرگوار آن حضرت داشتند كه گاهى به ظاهر مخالف يكديگر مى‏نمايد.رمز و سر اين مطلب را عرض مى‏كنم و از همين جا يك نكته مهم را استفاده مى‏كنم كه براى امروز ما و براى هميشه بسيار سودمند است.

فايده سيره‏ هاى گوناگون معصومين

ما شيعيان كه به امامت ائمه دوازده‏گانه اعتقاد داريم و همه آنها را اوصياء پيغمبر اكرم و مفسر و توضيح دهنده حقايق اسلام مى‏دانيم و گفتار آنها را گفتار پيغمبر و كردار آنها را كردار پيغمبر و سيرت آنها را سيرت پيغمبر صلى الله عليه و آله مى‏دانيم،از امكاناتى در شناخت‏حقايق اسلامى بهره‏منديم كه ديگران محرومند،و چون وفات حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام-كه امام يازدهم است و بعد از ايشان دوره غيبت پيش آمد-در سال 260 واقع شد،از نظر ما شيعيان مثل اين است كه پيغمبر اكرم تا سال 260 هجرى زنده بود و در همه اين زمانها با همه تحولات و تغييرات و اختلاف شرايط و اوضاع و مقتضيات حاضر بود.

البته نمى‏خواهم بگويم كه اثر وجود پيغمبر اكرم اگر زنده بود چه بود و آيا اگر فرضا آن حضرت در اين مدت حيات مى‏داشت چه حوادثى در عالم اسلام[پيش]مى‏آمد،نه،بلكه مقصودم اين است كه از نظر ما شيعيان كه معتقد به امامت و وصايت هستيم،وجود ائمه اطهار از جنبه حجيت قطعى گفتار و كردار و سيرت در اين مدت طولانى مثل اين است كه شخص پيغمبر-ولى نه در لباس نبوت و زعامت‏بلكه در لباس يك فرد مسلمان عامل به وظيفه-وجود داشته باشد و دوره‏هاى مختلفى را كه بر عالم اسلام در آن مدت گذشت‏شاهد باشد و در هر دوره‏اى وظيفه خود را بدون خطا و اشتباه، متناسب با همان دوره انجام دهد.

بديهى است كه با اين فرض،مسلمانان بهتر و روشنتر مى‏توانند وظايف خود را در هر عصر و زمانى در يابند و تشخيص دهند.

تعارض ظاهرى سيره‏ ها و ضرورت حل آنها

ما در سيرت پيشوايان دين به امورى بر مى‏خوريم كه به حسب ظاهر با يكديگر تناقض و تعارض دارند،همچنان كه در اخبار و آثارى كه از پيشوايان دين رسيده احيانا همين تعارض و تناقض ديده مى‏شود.در آن قسمت از اخبار و روايات متعارض كه مربوط به فقه و احكام است،علما در مقام حل و علاج آن تعارضها بر آمده‏اند كه در محل خود مذكور است.در سيرت و روش پيشوايان دين هم همين تعارض و تناقض در بادى امر ديده مى‏شود،بايد ديد راه حل آن چيست؟

اگر در اخبار متعارض كه در فقه و احكام نقل شده،تعارضها حل نگردد و هر كسى يك خبر و حديثى را مستمسك خود قرار دهد و عمل كند مستلزم هرج و مرج خواهد بود.سيرت و روش پيشوايان دين هم كه با يكديگر به ظاهر اختلاف دارد همين طور است،اگر حل نگردد و رمز مطلب معلوم نشود مستلزم هرج و مرج اخلاقى و اجتماعى خواهد بود.ممكن است هر كسى به هواى نفس خود يك راهى را پيش بگيرد و بعد آن را با عملى كه در يك مورد معين و يك زمان معين از يكى از ائمه نقل شده توجيه و تفسير كند،باز يك نفر ديگر به هواى خود و مطابق ميل و سليقه خود راهى ديگر ضد آن راه را پيش بگيرد و او هم به يك عملى از يكى از ائمه عليهم السلام كه در مورد معين و زمان معين نقل شده استناد كند و بالاخره هر كسى مطابق ميل و سليقه و هواى نفس خود راهى پيش بگيرد و براى خود مستندى هم پيدا كند.

مثلا ممكن است‏يك نفر طبعا و سليقتا و تربيتا سختگير باشد و زندگى با قناعت و كم خرجى را بپسندد،همينكه از او بپرسند چرا اينقدر بر خودت و خانواده‏ات سخت مى‏گيرى بگويد رسول خدا و على مرتضى همين طور بودند،آنها هرگز جامه خوب نپوشيدند و غذاى لذيذ نخوردند و مركوب عالى سوار نشدند و مسكن مجلل ننشستند،آنها نان جو مى‏خوردند و كرباس مى‏پوشيدند و بر شتر يا الاغ سوار مى‏شدند و در خانه گلى سكنى مى‏گزيدند.

و باز يك نفر ديگر طبعا و عادتا خوشگذران و اهل تجمل باشد،و اگر از او سؤال شود كه چرا به كم نمى‏سازى و قناعت نمى‏كنى و زهد نمى‏ورزى،بگويد چون امام حسن مجتبى و يا امام جعفر صادق اين طور بودند،آنها از غذاى لذيذ پرهيز نداشتند،جامه خوب مى‏پوشيدند،مركوب عالى سوار مى‏شدند،مساكن مجلل هم احيانا داشتند.

همچنين ممكن است‏يك نفر يا افرادى طبعا و مزاجا سر پرشورى داشته باشند و طبعشان سكون و آرامش را نپسندد و براى توجيه عمل خود به سيرت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در صدر اسلام يا به نهضت‏حسينى عليه السلام استدلال كنند،و يك نفر يا افراد ديگر كه بر عكس مزاجا عافيت طلب و گوشه‏گير و منزوى‏اند و در نفس خود شهامت و جراتى نمى‏بينند،موضوع تقيه و راه و روش امام صادق عليه السلام يا ائمه ديگر را مورد استناد خود قرار دهند.آن كس كه مثلا طبعا معاشرتى و اجتماعى است‏به عمل و سيرت يك امام و آن كس كه طبعا اهل عزلت و تنهايى است‏به سيرت يك امام ديگر متوسل شود.

بديهى است در اين صورت نه تنها سيرت و روش پاك و معنى دار رسول اكرم و ائمه اطهار مورد استفاده قرار نمى‏گيرد، بلكه وسيله‏اى خواهد بود براى اينكه هر كسى راه توجيهى براى عمل خود پيدا كند و به دعوت و سخن كسى گوش ندهد و جامعه دچار هرج و مرج گردد.

واقعا هم همچون تعارض و تناقض ظاهرى در سيرت ائمه اطهار عليهم السلام ديده مى‏شود،مى‏بينيم مثلا حضرت امام حسن عليه السلام با معاويه صلح مى‏كند و اما امام حسين عليه السلام قيام مى‏كند و تسليم نمى‏شود تا شهيد مى‏گردد، مى‏بينيم كه رسول خدا و على مرتضى در زمان خودشان زاهدانه زندگى مى‏كردند و احتراز داشتند از تنعم و تجمل،ولى ساير ائمه اين طور نبودند.پس بايد اين تعارضها را حل كرد و رمز آنها را دريافت.

[ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:سيرت و روش امام , ] [ 8:59 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

استاد شهيد مرتضى مطهرى

زندگانى امام صادق عليه السلام (1)

به مناسبت اينكه امروز روز وفات امام ششم،صادق اهل البيت عليهم السلام است،سخنان من در اطراف آن خصيت‏بزرگوار و نكاتى از سيرت آن حضرت خواهد بود.

امام صادق عليه السلام در ماه ربيع الاول سال 83 هجرى در زمان خلافت عبد الملك بن مروان اموى به دنيا آمد،و در ماه شوال يا ماه رجب در سال 148 هجرى در زمان خلافت ابو جعفر منصور عباسى از دنيا رحلت كرد.در زمان يك خليفه با هوش سفاك اموى به دنيا آمد و در زمان يك خليفه مقتدر با هوش سفاك عباسى از دنيا رحلت كرد،و در آن بين شاهد دوره فترت خلافت و انتقال آن از دودمانى به دودمان ديگر بود.

مادر آن حضرت،همان طورى كه در كافى و بحار و ساير كتب ضبط شده،ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر بود، لذا از طرف مادر نسب آن حضرت به ابوبكر مى‏رسيد و چون قاسم بن محمد بن ابى بكر با دختر عموى خود اسماء دختر عبد الرحمن بن ابى بكر ازدواج كرده بود،بنابر اين مادر آن حضرت،هم از طرف پدر نواده ابو بكر است و هم از طرف مادر، و لهذا حضرت صادق مى‏فرموده:«ولدنى ابو بكر مرتين‏»يعنى ابو بكر دو بار مرا به دنيا آورد،از دو راه نسب من به ابو بكر مى‏رسد.

فرصت طلايى

امام صادق عليه السلام شيخ الائمه است،از همه ائمه ديگر عمر بيشترى نصيب ايشان شد،شصت و پنج‏ساله بود كه از دنيا رحلت فرمود.عمر نسبتا طويل آن حضرت و فتورى كه در دستگاه خلافت رخ داد كه امويان و عباسيان سر گرم زد و خورد با يكديگر بودند فرصتى طلايى براى امام به وجود آورد كه بساط افاضه و تعليم را بگستراند و به تعليم و تربيت و تاسيس حوزه علمى عظيمى بپردازد،جمله‏«قال الصادق‏»شعار علم حديث گردد،و به نشر و پخش حقايق اسلام موفق گردد.از آن زمان تا زمان ما هر كس از علما و دانشمندان اعم از شيعى مذهب و غيره كه نام آن حضرت را در كتب و آثار خود ذكر كرده‏اند با ذكر حوزه و مدرسه‏اى كه آن حضرت تاسيس كرد و شاگردان زيادى كه تربيت كرد و رونقى كه به بازار علم و فرهنگ اسلامى داد توام ذكر كرده‏اند،همان طورى كه همه به مقام تقوا و معنويت و عبادت آن حضرت نيز اعتراف كرده‏اند.

شيخ مفيد از علماى شيعه مى‏گويد آنقدر آثار علمى از آن حضرت نقل شده كه در همه بلاد منتشر شده.از هيچ كدام از علماى اهل بيت آنقدر كه از آن حضرت نقل شد،نقل نشده.اصحاب حديث نام كسانى را كه در خدمت آن حضرت شاگردى كرده‏اند و از خرمن وجودش خوشه گرفته‏اند ضبط كرده‏اند،چهار هزار نفر بوده‏اند و در ميان اينها از همه طبقات و صاحبان عقايد و آراء و افكار گوناگون بوده‏اند.

محمد بن عبد الكريم شهرستانى،از علماى بزرگ اهل تسنن و صاحب كتاب معروف الملل و النحل،درباره آن حضرت مى‏گويد:«هو ذو علم غزير،و ادب كامل فى الحكمة،و زهد فى الدنيا،و ورع عن الشهوات.»يعنى او،هم داراى علم و حكمت فراوان و هم داراى زهد و ورع و تقواى كامل بود،بعد مى‏گويد مدتها در مدينه بود،شاگردان و شيعيان خود را تعليم مى‏كرد،و مدتى هم در عراق اقامت كرد و در همه عمر متعرض جاه و مقام و رياست نشد و سر گرم تعليم و تربيت‏بود.در آخر كلامش در بيان علت اينكه امام صادق توجهى به جاه و مقام و رياست نداشت اين طور مى‏گويد:«من غرق فى بحر المعرفة لم يقع فى شط،و من تعلى الى ذروة الحقيقة لم يخف من حط.»يعنى آن كه در درياى معارف غوطه‏ور است‏به خشكى ساحل تن در نمى‏دهد،و كسى كه به قله اعلاى حقيقت رسيده نگران پستى و انحطاط نيست.

كلماتى كه بزرگان اسلامى از هر فرقه و مذهب در تجليل مقام امام صادق صلوات الله عليه گفته‏اند زياد است،منظورم نقل آنها نيست،منظورم اشاره‏اى بود به اينكه هر كس امام صادق عليه السلام را مى‏شناسد آن حضرت را با حوزه و مدرسه‏اى عظيم و پر نفع و ثمر كه آثارش هنوز باقى و زنده است مى‏شناسد.حوزه‏هاى علميه امروز شيعه امتداد حوزه آن روز آن حضرت است.

سخن در اطراف امام صادق سلام الله عليه ميدان وسيعى دارد.در قسمتهاى مختلف مى‏توان سخن گفت زيرا اولا سخنان خود آن حضرت در قسمتهاى مختلف مخصوصا در حكمت عملى و موعظه زياد است و شايسته عنوان كردن است،ثانيا در تاريخ زندگى آن حضرت قضاياى جالب و آموزنده فراوان است.بعلاوه احتجاجات و استدلالات عالى و پر معنى با دهريين و ارباب اديان و متكلمان فرق ديگر اسلامى و صاحبان آراء و عقايد مختلف،بسيار دارد كه همه قابل استفاده است.گذشته از همه اينها تاريخ معاصر آن حضرت كه با خود آن حضرت يا شاگردان آن حضرت مرتبط است‏شنيدنى و آموختنى است.

[ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:ويژه نامه شهادت امام صادق (ع), ] [ 8:53 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

عبدالله مى‏گويد پدرم روز جمل مرا نزديك خود خواند ميبينم در اين جنگ مظلوم كشته مى‏شوم و از طرف طلبكاران ناراحتم و اموال7 مرا بفروش و قرضهاى مرا بده اگر چيزى اضافه ماند ثلث آن مال فرزندان تو (چون عبدالله عيالمند بود در آن موقع نه نفر دختر داشت) و بقيه را در ميان وراث تقسيم كن و زبير داراى بيست فرزند بود يازده پسر و نه دختر كه از ميان همه نام عبدالله و مصعب بيشتر به چشم مى‏خورد مادر عبدالله اسماء ذات النطاقين دختر ابى بكر خواهر عايشه مى‏باشد و با همه آنكه در اوصاف او گفته شد در هنگام مرگ كه پايان دفتر اعمال يك انسان است با سوء عمل خاتمه يافت. به بخش سوء خاتمه رجوع شود.

حكومت مركزى و جنگ‏هاى داخلى

پس از استقرار حكومت اسلامى على (عليه السلام) در كوفه و اعزام استانداران به مركز استانها نقشه‏هاى شوم معاويه براى بدست آوردن حكومت يكى بعد از ديگرى پياده گرديد مختصراً به برخى از آنها اشاره مى‏كنم:
1-
بوسيله بسربن ارطاة و سفيان بن عوف الغامدى و ضحاك بن قيس بچپاولگرى و قتل و غارت پرداخت و از كشتن اطفال بى گناه صرف نظر نكرد.
2-
در مصر جاسوسها و اخلالگرها را با پول و تطميع واداشت كه آشوب بر پا كرده و امنيت كشور را بهم زنند در نتيجه محمد بن ابى‏بكر حاكم مصر از جانب على (عليه السلام) كشته شد.
3-
با دادن پولهاى گزاف عده‏اى از رجال عراق را با خود موافق كرد و با شايع كردن اخبار دروغ در ميان لشكر و مردم عراق روحيه آنها را متزلزل ساخت.
4-
طلحه و زبير و جنگ جمل هم از همان قماش بود.8
5-
خون عثمان را دست آويز كرده و مردم نادان شام را بدين وسيله اغواء نمود و براى خونخواهى عثمان آنها را آماده كرد و جنگ صفين را ببار آورد.
در حالتيكه در قتل عثمان عامل مهم خود او بوده و انگشت امويها در كار بود و اين مطلب را عده‏اى بمعاويه گوشزد نموده‏اند فقط از چهار نفر از آنان نام ميبرم:
الف ابوالطفيل كنانى (مروج الذهب احوالات معاويه و تاريخ الخلفاء ص 134)
ب ابن عباس در يك نامه مفصل كه بمعاويه نوشت (شرح ابن ابى الحديد ج 2 ص 289)
ج محمد بن مسلمه انصارى (الامامة و السياسة ج 1 ص 87)
د اهل مكه و مدينه در جواب نامه معاويه (الامامه ص 85)
بنا بگفتة النصايح الكافيه صفحه 20، هنگاميكه عثمان در محاصره شورشيان واقع شد نامه‏اى بمعاويه نوشت و استمداد نمود معاويه نيز لشگر 12 هزار نفرى ترتيب داده بسوى مدينه حركت كرد و دستور داد كه لشگر در حدود شام توقف كند تا دستور ثانوى برسد و دستور نرسيد تا عثمان كشته شد.
يعقوبى گويد كه معاويه بعثمان گفت لشگر آماده است من آمدم رأى تو را بدانم و برگردم و بياورم عثمان گفت نه قسم بخدا بلكه خواستى تا من كشته شوم سپس ادعا كنى كه من خون خواه عثمانم.

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:وصيت زبير, ] [ 8:11 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اين شخص سالها بود كه هوس سلطنت داشت عام مهم بر انحراف پدرش زبير از پيروى على (عليه السلام) همان پسر بود زبير را با شدت تمام تحريك به جنگ على مى‏نمود روز جمل كاربجائى رسيد كه زبير بوى گفت چقدر فرزند شوم و بدفطرت هستى مرا به جنگ و اميدوارى و پس از فرار پدر با مسئوليت خود با على بجنگيد همون بود كه مقدمات جمل را فراهم آورد، (اگر او شهادت دروغ نمى‏كرد و پنجاه نفر از پيرمردان را براى شهادت پيش عايشه نمى‏برد كه همه شهادت نمودند اين محل حوئب نيست و هر كه گفته حوئب است دروغ گفته، عايشه احتمال داشت بر گردد و جنگ جمل اتفاق نيافتد.
زيرا از پيغمبر (صلى‏الله عليه وآله) شنيده بود به يكى از زنان من سگهاى حوئب حمله مى‏كند و هر كدام باشد از صراط واژگون به آتش خواهد شد وقتى از ساربان شنيد كه اين محل حوئب است صدا زد و ناله بر آورد كه مرا برگردانيد اين سفر نامبارك است.
همان عبدالله بود كه سب اميرالمؤمنين را رواج مى‏كرد: روزى در اثناى خطبه على را سب نمود اين خبر به محمد حنفيه رسيد با تعجيل آمد و از براى او كرسى آمده كردند و در برابر عبدالله بروى كرسى نشست و از قريش توبيخ نمود كه در حضور شما على را سب مى‏كنند و شماها جلوگيرى نمى‏كنيد2.
و همو بود كه چهل روز در خطبه خود بر پيغمبر اكرم صلواة نفرستاد و عذر او اين بود كه بنى هاشم بوسيله او بر ما بزرگى نموده و فخر فروشى مى‏كنند3.
ابن ابى الحديد گويد ابن زبير دشمنى را با بنى هاشم آشكار و علنى نمود و از آنان بدگوئى كرد و به اين فكر شد كه آنان را بكشد و بسوزاند و عقيده خود را اظهار مى‏كرد اگر تمامى آل هاشم را بكشم در واقع كفار سحار را كشته‏ام اين خانواده نه اول دارد نه آخر و از همه دروغگوتر هستند محمد بن سعد بن وقاص عمل او را تحسين كرد و ابراز همكارى نمود و عبدالله بن صفوان بن اميه به آنها گفت نه اين تصميم صلاح است و نه سخن تو راست4.

عمر بن جر موز قاتل زبير

عمر بن جرموز شمشيرى به فرق زبير زده و زخم گران بر سر او وارد كرد و ديگر از خواب بيدار نشد و سر از تن او برگرفت به پيشگاه على شتافت نخستين روزى كه على از كار جنگ فارغ شده در خيمه نشسته بود ابن جرموز از حاجت اجازه خواست وارد محضر امام گرديد و قصه را شرح داد سپس سر زبير را پيش على گذاشت امام حالش منقلب گرديد و فرمود:
چرا از فرمان امام خود سرپيچيدى؟ مگر من نگفته‏ام عقب گريخته‏گان نرويد سپس شمشير زبير را گرفت و آنرا حركت مى‏داد و مدتى بر آن نگريست و فرمود طالماً جلى به الكروب عن وجه رسول‏الله با اين شمشير چه بسيار اندوهى و مشكلات را از پيامبر دفع كرده است5.
ابن جرموز عرض كرد يا اميرالمؤمنين جايزه ما را عطا كن فرمود بخدا قسم زبير را مرگ در مصرع زشتى دريافت همانا از رسول‏خدا شنيدم فرمود بشر قاتل ابن صفية بالنار كشنده پسر صفيه را با دوزخ مژده دهيد. ابن جرموز از نزد على (عليه السلام) بيرون شد درحالتيكه مى‏گفت با شما چگونه توان زيست در راه شما اگر كسى را بكشيم با دوزخ بشارت مى‏دهيد اگر با خود شما جنگ كنيم كافر مى‏شويم ابن جرموز با خوارج در نهروان بود و بدست على (عليه السلام) كشته شد6.
از اين ماجراى تاريخ معلوم مى‏شود كه زبير علاوه بر آنكه مبادى آداب و متصف به فضائل اوصاف انسانيت بوده كه بمجرد شنيدن صداى امام بدون مسامحه به حضورش شتافت و هرگونه رسومات تواضع را در حق امام رعايت نمود و با تذكر گفتار پيامبر اكرم سخت پشيمان و ناراحت گرديد و اصرار و تحريكات عايشه و عبدالله و اغواء رفيق خود طلحه در عقيده وى خللى ايجاد نكرد و جنگ را با على براى ابد تحريم كرد.
اشعار گذشته او بهترين شاهد است بر آنكه او اعتقاد بر مبداء و معاد داشته زيرا كسيكه چنان رشادت را داشته باشد كه يك تنه سپاه على (عليه السلام) را بشكافد و شهرت فارس عرب داشته باشد و على (عليه السلام) درباره شمشير او بگويد اين شمشير چه بسيار اندوهى را از پيامبر دفع كرده معلوم است قهرمان نامدار بوده و از طرفى رئيس سپاه و داعيه امارت مسلمين در سر داشته باشد يك مرتبه همه آنها را پشت پازده و دست بشويد بعلت يك حديث پيامبر كه جنگ با على دوزخ است منشائى غير از ترس خدا خواهد داشت.
ولكن اين ندامت زبير از گناهيكه در آن صحنه دامنش را ملوث كرده بود او را نميتوانست پاك و منزه نمايد زيرا از نظر عقل اين چنين گناهان با مجرد پشيمانى شسته نميشود بلكه لازم بود آنان را كه با اغواى او گول خورده و بجنگ امام آمده بودند از حقيقت مطلع ساخته و دعوت بر حق نمايد و همه آنها را به تبعيت اما دعوت نمايد و خود با آنها به قشون امام ملحق شود و با مخالفين بجنگد.
ندامت از جنايات بزرگ وقتى مأثر و مفيد است كه آثار جرم را برطرف سازد مانند حر بن يزيد رياحى اكتفاء بمجرد پشيمانى نكرد و خود را به پاى حسين انداخت و در مقابل سپاه دشمن خود را معرفى نمود و از حقائق پرده را برداشت و مردم را آگاه ساخت و جان خود را فداى دين نمود و مدال پر قيمت جمله انت حر فى‏الدنيا والاخره را از زبان حسين (عليه السلام) دريافت نمود.

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:عبدالله زبير يا موجود ميشوم, ] [ 8:9 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

روز جمل على سر برهنه با زبير سخن مى‏گويد

روز جمل نوزدهم جمادى الاول سال سى و ششم هجرى بعد از آنكه نصيحت على (عليه السلام) را عايشه و طلحه گوش ندادند و زبير را هم وادار كردند به وقوع جنگ، اول صبح قبل از شروع به نبرد على (عليه السلام) با سر برهنه و عارى از سلاح جنگ در حالى كه پيراهن پيغمبر در تن داشت و رداى رسول خدا را بدوش انداخته بود بر استر پيغمبر كه دلدل نام داشت سوار شده در جلو سپاه دشمن قرار گرفت و فرمود كدام كس زبير است بگوئيد پيش منم آيد زبير بمجرد شنيدن شرفياب حضور على (عليه السلام) گرديد بقدرى نزديك هم شدند كه گردن مركبهاى‏شان در هم پيچيد عايشه با خبر شد ناله كرد كه خواهرم اسماء بى شوهر ماند، بوى گفتند على (عليه السلام) سر برهنه و خالى از سلاح آمده است عايشه آسوده خاطر گشت.
على و زبير يكديگر را بغل گرفته و معانقه نمودند، حضرت بوى فرمود واى بر تو اى زبير براى چه آمده‏اى گفت براى مطالبه خون عثمان.
على (عليه السلام) فرمود خداوند بكشد از ما آنكس را كه بخون عثمان نزديك است. اگر قول تو صادقست بايد دست بگردن بسته بوراث عثمان جانت را بسپارى تا قصاصت كنند.
آيا بخاطر ندارى آن روز را كه رسول خدا از خانه بنى عمرو بن عوف باز مى‏شد و دست تو در دست داشت چون بمن رسيد بر من سلام كرد و بر روى من بخنديد، من جواب داده و بر روى او بخنديدم و چيزى مى‏فرمود توگفتى يا رسول‏الله على از تكبر باز بر نميدارد او فرمود ساكت باش، زود باشد كه با على جنگ كنى و تو ظالم باشى. و ياد دارى روزى را كه پيغمبر سوار الاغ بود و از بن بياضه مى‏آمد بتو فرمود آيا دوست مى‏دارى على (عليه السلام) را گفتى چگونه دوست نميدارم على برادر و پسر خال من است فرمود زود است كه با او جنگ بر پا كنى و تو ظالم هستى زبير گفت يا ابا الحسن چيزى بيادم آوردى كه روزگار فراموشم كرده بود و اگر حديث را بياد داشتم هرگز بيرون نمى‏آمدم.
حضرت فرمود حالا برگرد گفت چگونه برگردم و حال آنكه جنگ شروع شده است اين عارى است كه شسته نخواهد شد. امام فرمود با عار برگرد پيش از آنكه عار و آتش را جمع كنى پس زبير برگشت و پشيمانى خود را به عايشه و پسر خود عبدالله ابراز نمود و گفت على (عليه السلام) بيادم آورد چيزى را كه روزگار فراموشم كرده بود عايشه هر چه اصرار كرد فائده نبخشيد پسرش عبدالله1 گفت پدر كجا ما را ميگذارى و ميگذرى از شمشير على ترسيدى و پشت بجنگ كردى و زنان عرب عذر تو را قبول نخواهند كرد جز آنكه بگويند فارس عرب از هول جنگ و ترس شمشير على (عليه السلام) زهره بشكافت.
زبير از سخنان پسرش در خشم شد و گفت من پسرى مشئوم‏تر از تو نديده‏ام مرا بجنگ على تحريك و با ترس سرزنش مى‏كنى و حال آنكه سوگند ياد كرده‏ام كه با اباالحسن جنگ نكنم.
عبدالله گفت كفاره سوگندت را بده زبير غلام خود مكحول را آزاد كرد سپس به جناح راست سپاه على (عليه السلام) حمله كرد امام فرمود باو راه باز كنيد.
با كسى كارى نيست زبير رفت و برگشت و باز به جناح چپ لشكر حمله برد و برگشت بار سوم بقلب قشون حمله انداخت و برگشت و بعبدالله گفت پسر مرد جبون چنين كارى مى‏تواند انجام دهد.
سپس لشكر را ترك نمود و خود بسوى مدينه شتافت و اين اشعار را مى‏خواند:

اخترت عاراً على نار مؤحجه نادى على بامر لست انكره فقلت حسبك من عدل اباحسن

 

ما ان يقوم لها حلى من الطين عار لعمرك فى الدنيا و فى الدين فبعض هذا الذى قد قلت يكفنى

ترجمه
1 -
اختيار نمودم عار دنيا را بر آتش جهنم كه زبانه مى‏كشد تا حديكه از خاك براى او زينت حاصل شود. كنايه از سرخ شدن خاك است.
2 -
على به يادم آورد چيزى را كه انكار نداشتم قسم به جانت عار است در دنيا و در آخرت.
3 -
به خود گفتم عدالت على بر من كفايت مى‏كند و نصايحى به من كرد كه مرا بس بود و تا وادى‏السباع رسيد عمر بن جرموز بخدمت او رسيد و بناى دوستى گذاشت و شير و ساير خوردنيها حاضر نمود چون زبير از طعام فارغ شد وضوء ساخت و نماز خواند و خوابيد.

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:حكومت على (عليه السلام), ] [ 7:53 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

3- مرحله بینشی (انگیزه سازی)

خداوند راه هدایت را به بندگان نشان داده است و این بندگان هستند که مسیرشان را انتخاب می کنند. هرکس بخواهد، راه مومنان را در پیش می گیرد و هر کس بخواهد راه کفر را پیشه می کند.(60) ایمان امری قلبی است که با اشتیاق و میل همراه است. اکراه، جایگاهی در ایمان قلبی و پایدار ندارد. خداوند در قرآن می گوید: «أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النّاسَ حَتّى یَکُونُوا مُؤْمِنینَ:(61) آیا تو مردم را به اجبار وا می داری تا ایمان بیاورند؟!».
پدر و مادر گرامی نیز باید زمینه هایی را فراهم کنند تا فرزندانشان با انگیزه و علاقه قلبی به ایمان و نماز رو آورند. زور و اجبار راه به جایی نمی برد. شاید فرزندان از ترس توبیخ و سرزنش والدین یا بوسیله اجبار آنها؛ به نماز بایستند، امّا این نوع تربیت ناپایدار خواهد بود. با گذشت زمان و از بین رفتن زور و اجبار، دیگر نباید انتظار استمرار این رفتار را داشت. بهمین سبب، انگیزه سازی از نکاتی است که والدین گرامی باید به آن عنایت ویژه ای داشته باشند.
هرچند کودکان در سنین پایین تر، از اعمال خود انگیزه ای جز جلب توجّه اطرافیان ندارند؛ امّا با رشد کودک و بالا رفتن فهم او؛ لازم است ـ به همان زبان کودکانه ـ از خداوند، نعمتهای الهی، شکرگزاری و فلسفه نماز خواندن برایش سخن گفت. شاید تشویق در مراحل ابتدایی انگیزه ای برای نماز خواندن فرزند شود امّا با رشد فکری او کفایت نمی کند. علاوه بر این، تشویق تا حدّی برای انگیزه سازی کاربرد دارد. افراط در تشویق، سبب می شود کودک شرطی شده و در صورت نبودن آن، انگیزه ای برای نماز خواندن نداشته باشد.
ایجاد انگیزه برای کودک در مرحله اوّل می تواند باتشویق و ترغیب، با هدیه دادن، مشارکت در برپایی نماز، تمجید در مقابل دیگران و ... باشد.


ادامه مطلب
[ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:مرحله بینشی, ] [ 17:7 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 

مرحله تسهیلی (آسان سازی و انس گیری)

با توجّه به اینکه خداشناسی و خداباوری از امور فطری است،(58) رغبت و تمایل درونی کودکان به شناخت خدا و نمازخواندن طبیعی به نظر می رسد. فطرت پاک خداباوری کودکان، تربیت دینی را آسان و سهل می کند. هم والدین به راحتی می توانند فرزندانشان را با آموزه های دینی آشنا کنند. و هم کودکان، ـ آن را مطابق فطرت خود می یابند و ـ از آن استقبال می کنند.
البته والدین گرامی، باید فرزندانشان را به گونه ای ـ قبل از سنّ تکلیف ـ به نماز وادارند که این رغبت و علاقه، تبدیل به انس و الفت گردد. نماز خواندن باید به صورت یک عادت، ملکه و مونسی برای فرزند گردد. مونسی که مصاحبت با او آسان، و ترک آن دشوار است. امام صادق(ع) نیز علّت اینکه زودتر (قبل از سنّ تکلیف) باید کودکان را به نماز و روزه امر کرد را همین عادت کردن آنان بیان می کند.(
حتى یتعودوا)(59) برای عادت دادن فرزند نیز می توان از تشویق بهره برد.
 
هرچند فرزندان دارای فطرت خداجویی می باشند؛ امّا با این حال، عدّه ای از فرزندان در بزرگسالی تمایل و رغبتی به نماز نشان نمی دهند. علّت اصلی این مساله، مربوط به عوامل محیطی می شود. عواملی که فطرت شخص را از مسیرش منحرف کرده اند.
یکی از لوازم آسان سازی تربیت، سازگاری محیط با نوع تربیت است. اگر فرزند؛ مصادیقی از آنچه به آن امر می شود را در اطراف خود مشاهده کند، پذیرش آن رفتار برایش راحت است. نماز خواندن والدین، اطرافیان، دوستان و آشنایان بسیار کمک کننده هستند. به همین خاطر است که در خانواده هایی که بزرگان، اهل عبادت و نماز اند؛ به ندرت فرزندان به نماز بی توجّهی می کنند.
القائات محیطی، ناخواسته فرزندان را محو محیط می سازند. آنها بدون اینکه فکر کنند، عمل نیک و زشتی را تکرار می کنند. بنابراین، نباید کودکان با محیط های دینی مثل مساجد و مجالس مذهبی بیگانه باشند. والدینی که بین فرزندانشان با این محافل علاقه ای ایجاد می کنند، در مساله تربیت، کمتر به زحمت می افتند.
فرزندانشان نیز پذیرای تربیت دینی هستند.

[ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:مرحله تسهیلی, ] [ 17:6 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

هر چند برای تربیت دینی کودکان اصولی کلّی ذکر شده است که رعایت آنها ضروری است، امّا آشنا کردن کودکان به نماز نیاز به رعایت نکات خاصّی دارد که ذکر آنها خالی از لطف نیست. کلّی گویی و عدم ارائه روشی کاربردی و عملی در تربیت کودکان، یکی از مشکلات والدین در مسیر تربیت فرزندان است. این ابهام و کلّی نگری، گاهی به حیرت و سردرگمی والدین یا برداشت شخصی ایشان از روشهای ارائه شده منجر می شود که پیامدهای خوبی را به دنبال ندارد. بنابراین، ارائه روش های کاربردی و زمانبندی شده از ضروریات به نظر می رسد. هر برنامه تربیتی برای نتیجه بخشی ناگزیر سیری را طی می کند. برای علاقه مند کردن کودکان به نماز نیز یک سیر تربیتی لازم است که می توان آن را در مراحل پیش رو ارائه داد:


ادامه مطلب
[ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:مراحل اصولی برای جذب کودک به نماز:, ] [ 17:4 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

تقلید و الگوبرداری از رفتار دیگران یکی از جنبه های روانی انسان است که هر انسان ناگزیر برای یادگیری و آموزش از آن بهره می گیرد. عمومیّت و شمول آن در تمام انسان ها سبب شده تا عدّه ای آن را نوعی غریزه و امری فطری در وجود انسان بدانند.(47) فرزند شما تقریبا از دو سالگی در تمام زمینه ها از شما الگوبرداری می کند(48) و برای تقلید و الگوپذیری او نمی توان مرز و محدوده ای مشخّص کرد.
نه تنها شما الگوی رفتاری فرزندتان هستید که اطرافیان نیز می توانند این نقش را ایفا کنند. اقوام، خویشان، عمّه و عمو، خاله و دایی و ...، هر یک به نحوی در شکل گیری شخصیّت فرزندتان نقش دارند. به همین خاطر است که در «روایات انتخاب همسر»(49) آمده است که دقّت کنید؛ با ازدواجتان چه کسی را خاله و دایی فرزندانتان قرار می دهید! چرا که آنها الگوی رفتاری فرزندانتان خواهند شد و در تربیت آنها نقش دارند.
برقراری روابط عاطفی و دوستانه با دیگران نیز در تربیت فرزندان بی اثر نیست. در طیّ این روابط و معاشرت ها، فرزندان هر چه را می بینند و می شنوند عیناً می پذیرد و اجرا کند. بدون اینکه به خوب یا بد بودن آن توجّهی داشته باشد. این پیروی و تبعیّت بی دلیل از دیگران بسیار خطر آفرین است. حضرت ابراهیم(ع) به قومش فرمود: «
هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ: آیا هنگامی که این بت ها را می خوانید، صدایتان را می شنوند. یا می توانند به شما سود و زیانی برسانند؟» مشرکان گفتند: «قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذالِکَ یَفْعَلُونَ: ما پدران و مادرانمان را دیدیم که چنین می کردند. (ما نیز از آنها تبعیّت می کنیم)».(50) گاهی تقلید های فرزندان از بزرگانشان اینگونه بی دلیل و بی چون و چرا است که آنها را به انحراف و گمراهی می کشاند.
 ما باید در دوستی ها و روابط خانوادگی با دیگران دقّت بیشتری به خرج دهیم. فرزندانمان را به برقراری دوستی با افرادی توصیه یا برحذر داریم. این روش را قرآن به ما آموخته است. چرا که انسان های بد عاقبتی همچون ابولهب(51) را منفور افراد می سازد و از سوی دیگر، همه را به الگو گیری از افرادی همچون حضرت ابراهیم(ع) و حضرت محمّد(ص) توصیه می کند.
هرچند حسّ الگو پذیری در فرزندان اجتناب ناپذیر است، امّا والدین گرامی نیز نباید از «اسوه سازی» و معرّفی الگوهای مناسب به فرزندانشان کوتاهی کنند.
در قرآن، پیامبر اسلام(ص) به طور مطلق،(52) و حضرت ابراهیم(ع) نیز در توحیدگرایی و ستیز با شرک و بت پرستی(53) به عنوان الگو و اسوه معرّفی شده اند. ما نیز باید فرزندانمان را به تبعیّت از سیره معصومین(ع) فراخوانیم. علاوه بر این، معرّفی الگوهای عملی و قابل مشاهده برای فرزندان بسیار موثّر است. این امر سبب آسان شدن پذیرش یک رفتار از سوی فرزندان می شود.
فراموش نکنید که تنها معصومین(ع) می توانند الگوهای کامل و مطلقی برای فرزندانمان باشند. اگر افراد دیگری را نیز برای فرزندانتان الگو قرار می دهید، بهتر است به رفتارهای پسندیده آنها اشاره کنید تا فقط در همان رفتارها به عنوان الگو معرّفی شده باشند.

[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:الگوپذیری و اسوه سازی, ] [ 8:34 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

در تربیت اسلامی به تشویق و ترغیب توجه ویژه ای شده است و خداوند از این طریق بندگان را به سوی خوبی ها سوق می دهد.
قرآن به شیوه های گوناگونی به تشویق پرداخته است. آیاتی که نعمت های بهشتی را بیان می کنند و آیاتی که از بشارت سخن می گویند، از این دسته آیات می باشند. یکی از اوصاف پیامبران الهی(ع) در قرآن «مبشّر»(34) بیان شده است. بشارت هایی در قرآن از جمله «
لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ»(35)، «لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ»(36)، «لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ»(37)، «أَجْرٌ کَبِیرٌ»(38)، «لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ»(39)، «سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»(40)، «أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»(41) و... ، نمونه هایی از آیات بشارت آمیز قرآن اند که به تشویق بندگان برای انجام کارهای نیک می پردازند.
یکی از راه های جذب فرزندان به سوی آموزه های دینی و نماز، تشویق و ترغیب است. تشویق اگر به گونه ای پسندیده و بجا باشد، بسیار کارساز است. تاثیر تربیتی تشویق، گاهی چنان است که جهت زندگی افراد را دگرگون می سازد. اگر تشویق قبل از انجام عملی پسندیده باشد، موجب شوق و رغبت شخص می شود، و اگر پس از انجام آن عمل باشد؛ سبب تقویت و پایداری این رفتار در او می گردد. لذا والدین محترم می توانند در دو مرحله فرزندانشان را به نماز دعوت کنند. ابتدا آنها را ترغیب به نماز خواندن کنند و در صورت انجام، به تشویق آنها بپردازند. با توجّه به اینکه تشویق فرزندان نوعی توجّه و شخصیت دادن به آنها است، سعی می کنند خود را از کانون توجّه و محبّت والدین دور نسازند. از این طریق به تکرار عمل یا رفتار مورد نظر پرداخته، تا جائیکه جزئی از شخصیّت رفتاری آنها می گردد.
تشویق کودک، می تواند یک تشویق مادّی یا معنوی باشد. پاداش و تشویق مادّی حتّی می تواند با خرید یک شکلات، اسباب بازی، یا یک گردش تفریحی، و بازی و سرگرمی صورت گیرد. البته، هر چند این نوع پاداش ها خوب است، امّا نباید از پاداش های معنوی و روحی نیز غفلت کرد. گاهی یک آفرین و نوازش تاثیر بیشتری دارد. نقل شده است که پسر بچه ای در نزد پیامبر (ص) عطسه کرد و سپس گفت:«الحمد الله». پیامبر اسلام(ص) به او فرمود: «
بارَکَ اللهُ فِیکَ: آفرین بر تو باد».(42) همین ابراز محبّت اگر از سوی والدین به فرزند باشد می تواند بهترین پاداش برای آنها تلقّی شود. خداوند نیز به بسیاری از بندگان صالح خود ابراز محبّت می کند. در قرآن آمده است که: «أَحْسِنُوا إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنین»(43)، «فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ»(44)، «اَقْسِطُوَّاْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»(45) و « بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقَی فَإِنَّ اللَّهَ یُحِب الْمُتَّقِینَ».(46)
پدر و مادر گرامی نیز باید توجّه داشته باشند که تشویق و پاداش نقش موثّری در تربیت فرزندشان دارد، البته به گونه ای که بداند چرا مورد تشویق واقع شده اند. تشویق باید متناسب با رفتار نیک فرزند باشد، نه بیشتر و نه کمتر از آنچه شایستگی دارد. دوری از افراط و تفریط، و رعایت تعادل نیز از ضروریات تشویق است.

[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب: تشویق و ترغیب, ] [ 8:33 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

1- محبّت و مهرورزی

محبّت و مهرورزی یکی از اصول تربیتی اسلام است که تاکید فراوانی به آن شده است. شخصی که محبّت و مهر کسی را به دل می نشاند نا خواسته به تقلید از او پرداخته و الگوگیری از رفتار و اخلاق او می کند مانند او لباس می پوشد، مانند او سخن می گوید و از رفتارهای او در موقعیت های متفاوت نسخه برداری می کند. هر چه آن شخص دوست دارد، برایش دوست داشتنی می شود. و هرچه بد می داند، از چشم او می افتد. گاهی اوقات دوستی و محبّت به حدّی می رسد که از شخص، فردی مرید؛ و مطیعِ چشم و گوش بسته می سازد.
خداوند نیز کسانی را که دم از محبّت الهی می زنند، امّا مطیع نیستند را مورد خطاب قرار داده و می فرماید: «
قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللهُ: بگو: اگر خدا را دوست مى دارید، از من پیروى کنید؛ تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد».(27) هرچند نیاز ضروری فرزندان به محبّت و عاطفه را نمی توان انکار کرد، امّا از آثار و پیامدهای محبّت و عاطفه و تاثیرات تربیتی آن نباید غافل شد. به هر حال در اسلام به والدین توصیه شده است تا محبّت خویش را از فرزندانشان دریغ ندارند.
امیر المومنین(ع) نیز می فرماید: «لیتأسّ صغیرکم بکبیرکم و لیرأف کبیرکم بصغیرکم و لا تکونوا  کجفاة الجاهلیة: کودکتان باید در رفتار خود پیرو بزرگان باشد و بزرگترها، باید نسبت به کودک، رئوف و مهربان باشد. مبادا مانند جفاکاران و ستمگران دوران جاهلیت رفتار کنید».(28) با دقت در سخن حضرت(ع) رابطه میان اطاعت و پیروی، با رافت و محبّت به روشنی قابل درک است. کوچکتر ها به پیروی از بزرگتر ها توصیه شده اند و بزرگتر ها سفارش به رفتار محبت آمیز با کودکان شده اند. گویا حضرت(ع) این دو را در گرو یکدیگر می دانند و به عنوان یک رفتار متقابل از سوی کودکان و والدینشان لحاظ می کنند.
 امّا در مورد چگونگی محبّت و مهرورزی به کودکان تا حدّی مربوط به فطرت و تا حدّی مربوط به عرف جامعه دارد. در هر صورت معصومین(ع) برای ابراز محبت خود نسبت به فرزندانشان از نوازش، بوسیدن و ... بهره می جسته اند.
در مورد پیامبر اسلام(ص) نقل شده است که: «
إذا أَصبَحَ مَسَحَ عَلى رُؤُوسِ وُلدِهِ وَ وُلدِ وُلدِهِ: همه روزه صبح، دست محبّت به سر فرزند خود و فرزند فرزندش می کشید».(29) ایشان مسلمانان را به ابراز محبّت و بوسیدن فرزندانشان سفارش می کردند و در مقابل آن حسنه(30) و مقام های بهشتی(31) را وعده می دادند. هنگامی که شخصی نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد که هیچ کدام از فرزندانش را تاکنون نبوسیده است، ایشان آن مرد را اهل آتش دانست.(32)
بنابراین، باید به فرزندان عشق ورزید و آنها را مورد لطف و مهربانی قرار داد. زیرا «کسی که نسبت به فرزندش محبّت کند مشمول رحمت الهی می شود».(33)

[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:اصول کلّی جذب کودک به امور دینی, ] [ 8:31 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

1- گرایش به امور پسندیده

نماز از آنجا که ارتباط با خداوندی است که سرچشمه همه خوبی هاست، فرزندانتان را به کار های پسندیده دعوت می کند. شرایطی که برای نماز بیان شده و نمازگزار باید آن را رعایت کند، به گونه ای طرّاحی شده که او را نا خداگاه به سمت خوبی ها سوق می دهد. مسائلی مثل غصبی نبودن مکان و لباس نمازگزار، وقت شناسی و همراهی او با اجتماع و... از این مواردند. این مسئله به سادگی قابل درک است که نماز تنها نماز نیست بلکه رفتاری آموزشی است که یک مجموعه صفات و افکار پسندیده را در نهان انسان نهادینه می کند. چنانکه مشرکین هنگامی که با حضرت شعیب(ع) به جدل می پرداختند به این نکته ـ هر چند از روی تمسخر ـ اشاره کرده اند و به او گفتند: «یَا شُعَیْبُ أَصَلاَتُکَ تَأْمُرُکَ أَن نَّتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَن نَّفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا ما نَشاء: (18) اى شعیب! آیا نمازت به تو دستور مى دهد که آنچه را پدرانمان مى پرستیدند، ترک کنیم; یا آنچه را مى خواهیم در اموالمان انجام ندهیم؟!

2- دوری از گناه و جرایم

رذائل و رفتارهای ناپسند مصادیق فراوانی دارند. با این حال یکی از آثار مهمّ نماز، محافظت نمازگزار از همه این گناهان است. اگر قرآن می گوید: «أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»(19) یعنی اینکه نماز شما را از هر آنچه که از مصادیق فحشا و منکر است باز می دارد. البته اگر برخی از نمازگزاران به گناهانی آلوده می شوند بخاطر اینست که به همان میزان به نماز توجّه و عنایت نداشته اند.
دو نکته را باید مورد دقّت قرار دهیم : 1- اینکه هر چه به نماز توجّه و ارزش بیشتری قائل شدیم از گناهان به همان میزان بیشتر دور می شویم. به عنوان نمونه حضرت فاطمه(س) نماز را عامل دوری از تکبّر می دانند.(20) 2- اینکه باید مراقب باشیم اگر به هر علّتی گناهان پر رنگ شدند و بر توجّه ما به نماز غلبه کردند به همان میزان، از لذّت و روح نماز ما کاسته خواهد شد. این حالت بسیار خطرناک است به گونه ای که بعضی افراد با آلوده شدن به گناهان نماز خواندن بر ایشان بی مفهوم می شود لذا تارک نماز می شوند و روز به روز در گرداب گناهان بیشتر فرو می روند.

3- آرامش بخش و شجاعت آفرین

هر کسی به فکر آرامش خود و اطرافیانش می باشد. هر پدر و مادر دلسوزی با استرس و اضطراب فرزندش و یا با ترس و دلواپسی او دچار غم و اندوه می شود. قرآن یاد خداوند را آرامش بخش دلها می داند(أَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)(21) و از سوی دیگر نماز را بهترین وسیله برای ذکر و یاد خدا می داند (أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی).(22) با این توصیف فرزندان ما اگر اهل نماز و راز و نیاز باشند علاوه بر اینکه دلهایشان مملوّ از آرامش است، طبق بیان قرآن ترس و خوفی نیز به دلشان راه نمی یابد. (إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ ... لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).(23)

4- موفقیّت و احساس کامیابی

هر چند سعادت واقعی مربوط به جهان دیگر است و مومنان نماز خوان طبق قرآن در سوره مومنون به رستگاری و سعادت می رسند امّا این افراد در همین دنیا هم گوی سبقت را از دیگران ربوده اند چراکه آنها از خداوند یاری می طلبند.(یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ)(24) و خداوند نیز گفته است که نماز گزاران را تنها نمی گذارد(قالَ اللهُ اِنّی مَعَکُمْ لَئِنْ اَقَمتمُ الصَّلاةَ).(25) حال اگر فرزندانمان را به نماز خواندن و ارتباط با خداوند آشنا کنیم، او را به منبعی از قدرت و اقتدار که سرشار از اعتماد و امید است رسانده ایم. هرگاه از بدی روزگار و مشکلات پیش رو صدای ناله افرادی بلند شد، آنها با اراده ای مستحکم پیش می روند و در جا نمی زنند. (اِذا مَسَّهُ الشرُّ جَزُوعاً. وَ اِذا مَسهُ الخَیْرٌ مَنوعاً. اِلاّ المُصَلینَ. الَّذینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُون).(26)

[ شنبه 18 شهريور 1391برچسب:فوائد و آثار نماز خوانی فرزندان, ] [ 8:16 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب