مشعل هدایت قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
| ||
|
ك سؤال مهم مرگ پایان است یا آغاز؟ بيشتر مردم از مرگ مى ترسند، چرا؟ مرگ هميشه به صورت يك هيولاى وحشتناك در برابر چشم انسان ها مجسّم بوده است، فكر و انديشه آن، شربت شيرين زندگى را در كام بسيارى ناگوار ساخته. نه تنها از نام مرگ مى ترسند كه از اسم گورستان نيز متنفرند، و با زرق و برق قبرها و مقبره ها سعى دارند ماهيّت اصلى آن را به دست فراموشى بسپارند. در ادبيات مختلف جهان آثار اين وحشت كاملا نمايان است و هميشه با تعبيراتى همچون «هيولاى مرگ» «چنگال موت»، «سيلى اجل» و مانند آن از آن ياد مى كنند! هنگامى كه مى خواهند نام مرده اى را ببرند براى اين كه مخاطب وحشت نكند با جمله اى از قبيل «دور از حالا» «زبانم لال»! «هفت كوه در ميان»! «هر چه خاك اوست عمر تو باشد»! سعى مى كنند ديوارى ميان شنونده و خاطره مرگ بكشند. ولى بايد تحليل كرد ببينيم سرچشمه اين وحشت هميشگى انسان ها از مرگ چه بوده؟ چرا گروهى بر خلاف اين برداشت عمومى نه تنها از مرگ نمى ترسيدند بلكه بر چهره آن لبخند مى زدند و به استقبال مرگ افتخارآميز مى رفتند؟ در تاريخ مى خوانيم در حالى كه جمعى به دنبال آب حيات و اكسير جوانى مى گشتند، گروهى عاشقانه به جبهه هاى جهاد مى شتافتند و بر چهره مرگ لبخند مى زدند و گاه از طول زندگى شكوه مى كردند و در آرزوى روزى بودند كه به ديدار محبوب و لقاءِالله بپيوندند، و امروز هم در جبهه هاى مبارزه حق و باطل نيز همين امر را به وضوح مى بينيم كه چگونه جان بر كف به استقبال شهادت مى شتابند. ادامه مطلب [ دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:معادشناسى, ] [ 16:36 ] [ اکبر احمدی ]
[
پايان شب سيه هنگامى كه به وضع كنونى نظر افكنيم و سير صعودى جنايت ها، كشتارها، جنگ ها و خونريزى ها و كشمكش ها و اختلافات بين المللى و گسترش روزافزون مفاسد اخلاقى را بنگريم، از خود سؤال مى كنيم كه آيا وضع به همين صورت پيش مى رود؟ و دامنه آن جنايت ها و اين مفاسد آنچنان گسترش پيدا مى كند كه جامعه بشريت را در يك جنگ دائمى درگير ساخته و نابود مى كند؟ و يا انحرافات عقيدتى و مفاسد اخلاقى همچون باتلاق متعفّنى او را در خود فرو مى برد؟ و يا روزنه اميدى براى نجات و اصلاح وجود دارد؟ در برابر اين سؤال مهم دو جواب ديده مى شود: پاسخ اول كه از سوى بدبينى ها و مادّى گرايان مطرح مى شود، اين است كه آينده جهان تاريك است و در هر زمان هر احتمال خطرناكى وجود دارد. امّا آنها كه به مبانى اديان آسمانى معتقدند، مخصوصاً مسلمانان، به خصوص شيعيان جهان، پاسخ ديگرى به اين سؤال مى دهند و مى گويند: اين شام سياه قيرگون را صبح اميدى در عقب است. اين ابرهاى تاريك، و طوفان مرگبار، و سيل ويرانگر، سرانجام برطرف مى شود، و آسمان روشن و آفتاب درخشان و محيط آرام به دنبال آن است. اين گرداب هاى مخوف هميشه در برابر ما نخواهد بود، و در افقى نه چندان دور نشانه هاى ساحل نجات به چشم مى خورد. جهان در انتظار مصلحى بزرگ است كه با يك انقلاب صحنه عالم را به نفع حق و عدالت دگرگون مى كند. البته هر يك از پيروان اديان، اين مصلح بزرگ را به نامى مى نامند كه به گفته شاعر عرب: عباراتنا شتى و حسنك واحد *** و كل الى ذاك الجمال يشير «عبارات ما مختلف است امّا زيبايى تو يك چيز بيش نيست و همه گفته هاى ما به همان جمال زيبا اشاره مى كند!» ادامه مطلب [ یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:حضرت مهدى دوازدهمين پيشوا و مصلح بزرگ جهانى, ] [ 20:1 ] [ اکبر احمدی ]
[
روايات ائمه اثنى عشر بعد از اثبات امامت و خلافت بلافصل امام اميرالمؤمنين على بن ابيطالب(عليه السلام) سخن از امامت بقيه امامان به ميان مى آيد. فشرده بحث در اين زمينه نيز چنين است: اولا روايات متعدّدى در كتب اهل سنّت و شيعه، امروز در دست ماست كه به صورت كلّى سخن از خلافت «دوازده خليفه و امام» بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى گويد. اين احاديث در منابع بسيار معروف اهل سنّت مانند صحيح بخارى، صحيح ترمذى، صحيح مسلم، صحيح ابى داود و مسند احمد و امثال اين كتب نقل شده است. در كتاب «منتخب الاثر» دويست و هفتاد و يك حديث در اين زمينه نقل كرده كه قسمت قابل توجّهى از آن، از كتب علماى تسنّن و بقيّه از منابع شيعه است. به عنوان نمونه در صحيح بخارى كه معروف ترين كتاب اهل سنّت است، چنين مى خوانيم: «جابربن سمرة» می گوید: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «یکون اثنا عشر امیراً- فقال کلمة لم اسمعها- فقال ابی انه قال کلهم من قریش: «دوازده امیر بعد از من خواهند بود، سپس جمله ای فرمود که من نشنیدم، پدرم گفت پیامبر(ص) فرمود همه آنها از قریش هستند»(1) در «صحيح مسلم» همين حديث را چنين نقل مى كند كه «جابر» مى گويد: از پيامبر(صلى الله عليه وآله) شنيدم فرمود: «لا يزال الاسلام عزيزاً الى اثنا عشر خليفة ثم قال كلمة لم افهمها، فقلت لابى ما قال فقال كلهم من قريش; اسلام همواره عزيز خواهد بود تا دوازده خليفه و جانشين، سپس كلمه اى فرمود كه من متوجّه نشدم و از پدرم سؤال كردم، پدرم گفت، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود همه آنها از قريشند».(2) در كتاب مسندِ احمد از عبدالله بن مسعود، صحابى معروف چنين نقل شده كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله)درباره خلفاى او سؤال كردند، فرمود: «اثنا عشر كعدة نقباءِ بنى اسرائيل; «آنها دوازده نفرند، همچون نقباء و رؤساى بنى اسرائيل كه دوازده نفر بودند».(3) ادامه مطلب [ یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:امامان دوازدهگانه, ] [ 19:59 ] [ اکبر احمدی ]
[
اسناد حديث ثقلين يكى از احاديث معروف و مشهور ميان علماى سنّت و شيعه «حديث ثقلين» است. اين حديث را گروه عظيمى از صحابه، بلاواسطه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند، و بعضى از علماى بزرگ راويان حديث را بالغ بر سى تن از صحابه مى دانند.(1) گروه كثيرى از مفسران و محدثان و مورّخان آن را در كتب خود آورده اند، و روى هم رفته در تواتر اين حديث نمى توان ترديد كرد. عالم بزرگوار سيد هاشم بحرانى در كتاب «غاية المرام» اين حديث را با 39 سند از دانشمندان اهل سنّت و با 80 سند از علماى شيعه نقل كرده است، و ميرحامد حسين هندى عالم بزرگوار ديگر تحقيق و تتبّع بيشترى در اين زمينه به عمل آورده، و از حدود 200 نفر از علماى اهل سنّت اين حديث را نقل كرده و تحقيقات خود را پيرامون اين حديث در 6 جلد كتاب بزرگ جمع آورى كرده است! از جمله افراد مشهورى كه آن را نقل كرده اند: ابوسعيد خدرى، ابوذر غفارى، زيد بن ارقم، زيد بن ثابت، ابورافع، جبير بن مطعم، خديفه، ضمره اسلمى، جابر بن عبدالله انصارى و ام سلمه را مى توان نام برد. اصل حديث به گفته ابوذر غفّارى چنين است: «او در حالى كه در خانه كعبه را گرفته بود رو به سوى مردم كرده چنين مى گفت من از پيامبر مى شنيدم كه مى فرمود: انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى و انهما لن تفترقا حتّى يردّا على الحوض!، «من در ميان شما دو يادگار گرانبها مى گذارم: قرآن و خاندانم و اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند، تا هنگامى كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند، پس بنگريد و ببينيد چگونه سفارش مرا درباره اين دو رعايت مى كنيد؟»(2) اين روايت در معتبرترين منابع اهل سنّت از قبيل «صحيح ترمذى» و «نسائى» و «مسند احمد» و «كنزل العمال» و «مستدرك حاكم» و غير آن نقل شده است. در بسيارى از متون روايت تعبير به «ثقلين» (دو چيز گرانمايه) و در بعضى تعبير به «خليفتين» (دو جانشين) آمده است. كه از نظر مفهوم چندان تفاوتى با هم ندارد. جالب توجّه اين كه: از احاديث مختلف اسلامى استفاده مى شود كه اين روايت را پيامبر(صلى الله عليه وآله) در موارد مختلف به مردم گوشزد كرده است: در حديث «جابر بن عبدالله انصارى» مى خوانيم كه در سفر «حج» روز عرفه فرمود. در حديث «عبدالله بن حنطب» مى خوانيم كه در سرزمين «جحفه» (محلى است ميان مكّه و مدينه كه بعضى از حاجيان از آن جا احرام مى بندند) بيان كرد. در حديث «ام سلمه» مى خوانيم كه آن را در غدير خم فرمود. در پاره اى از احاديث آمده كه در آخرين روزهاى عمر مباركش در بستر بيمارى بيان كرد. و در حديثى دارد روى منبر، در مدينه بيان فرموده(3). حتى طبق روايتى كه دانشمند معروف اهل سنّت «ابن حجر» در كتاب «صواعق المحرقه» از پيامبر نقل مى كند مى خوانيم: پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) بعد از بيان اين حديث دست على را گرفت و بلند كرد و فرمود: «اين على با قرآن است و قرآن با على، از هم جدا نمى شوند تا در كنار كوثر بر من وارد گردند».(4) و به اين ترتيب روشن مى شود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عنوان يك اصل اساسى روى اين مسئله بارها تكيه و تأكيد داشته است، و از هر فرصتى براى بيان اين حقيقت سرنوشت ساز استفاده مى كرده تا هرگز به دست فراموشى سپرده نشود. ادامه مطلب [ یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:حديث ثَقَلين و سفينه نوح, ] [ 19:56 ] [ اکبر احمدی ]
[
حديث «منزلة» ار بسيارى از مفسران بزرگ شيعه و اهل سنّت در ذيل آيه 142 سوره اعراف كه از رفتن موسى(عليه السلام) به مدت 40 شب به وعده گاه پروردگار و جانشين شدن هارون از او سخن مى گويد، نقل كرده اند. حديث چنين است: پيامبر(صلى الله عليه وآله) به سوى ميدان تبوك حركت كرد (تبوك نقطه اى بود در شمال جزيره عرب و هم مرز با قلمرو امپراطورى روم شرقى) به پيامبر خبر داده بودند كه امپراطورى روم شرقى لشكر عظيمى فراهم كرده تا به حجاز و مكّه و مدينه حمله كند، و پيش از آن كه انقلاب اسلامى با برنامه خاص انسانى و آزادى خواهى به آن منطقه صادر شود، آن را در نطفه خفه سازد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) با لشكر عظيمى عازم تبوك شد و على(عليه السلام) را به جاى خود قرار داد. على(عليه السلام) عرض كرد: آيا مرا در ميان كودكان و زنان مى گذارى؟ (و اجازه نمى دهى با تو به ميدان جهاد بيايم و در اين افتخار بزرگ شركت جويم؟) پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «الا ترضى ان تكون منّى بمنزلة هارون من موسى الا انه ليس نبى بعدى؟; آيا راضى نيستى كه نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى باشى جز اين كه پيامبرى بعد از من نخواهد بود؟». عبارت بالا در مشهورترين كتب حديث اهل سنّت، يعنى صحيح بخارى و صحيح مسلم، نقل شده است، با اين تفاوت كه در صحيح بخارى تمام حديث آمده، و در صحيح مسلم يك بار تمام حديث و يك بار تنها جمله «انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى» به صورت يك كلمه كلّى و عام ذكر شده است.(1) در بسيارى از كتب اهل سنّت از جمله «سنن ابن ماجه»، «سنن ترمذى»، «مسند احمد» و كتب فراوان ديگر نقل شده است، و راويان حديث از صحابه بيش از «بيست نفر» مى باشند، از جمله: «جابر بن عبدالله انصارى» و «ابوسعيد خدرى» و «عبدالله بن مسعود» و «معاويه» مى باشند. ابوبكر بغدادى در «تاريخ بغداد» از عمر بن خطاب چنين نقل مى كند: مردى را ديد كه به على(عليه السلام) ناسزا مى گويد، عمر گفت: من فكر مى كنم كه تو مرد منافقى باشى زيرا از پيامبر(صلى الله عليه وآله)شنيدم كه فرمود: «انما علىّ منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى; على نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى است جز اين كه پيامبرى بعد از من نيست».(2) ادامه مطلب [ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:حديث منزلت و حديث يوم الدار, ] [ 16:55 ] [ اکبر احمدی ]
[
به هنگام مطالعه كتب احاديث اسلامى مخصوصاً منابع برادران اهل سنت انسان به انبوهى از احاديث پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) برخورد مى كند كه به روشنى مقام امامت و خلافت على(عليه السلام) را اثبات مى كند. انسان غرق تعجّب مى شود كه با اين همه احاديث در اين مسئله ديگر جاى ترديد باقى نمى ماند، تا چه رسد به اين كه گروهى بخواهند راهى غير از راه اهل بيت را برگزينند. اين احاديث كه بعضى صدها سند دارد (مانند حديث غدير) و بعضى ده ها سند، و در ده ها كتاب معروف اسلامى نقل شده، آنچنان روشن است كه اگر گفتوگوهاى اين و آن را ناديده بگيريم و تقاليد را كنار بگذاريم مسئله چنان براى ما روشن خواهد بود كه نيازى به دليل ديگر نمى بينيم. به عنوان نمونه چند حديث معروف از انبوه اين احاديث را در اين جا يادآور مى شويم، و براى آنها كه مايلند مطالعات بيشترى در اين زمينه داشته باشند منابعى را معرفى مى كنيم تا به آن مراجعه نمايند.(1) * * * 1- حديث غدير بسيارى از مورّخان اسلامى نوشته اند كه پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله)در آخرين سال عمرش مراسم حج را بجا آورد، و پس از انجام آن با انبوه عظيمى از ياران قديم و جديد و مسلمانان شيفته اى كه از تمام نقاط حجاز براى انجام اين مراسم به او پيوسته بودند به هنگام بازگشت از مكّه به سرزمين «جحفه» در ميان مكّه و مدينه، و سپس به بيابان خشك و سوزان «غدير خم» كه در حقيقت چهارراهى بود كه مردم حجاز را از هم جدا مى كرد، رسيدند. پيش از آن كه مسلمانانى كه به نقاط مختلف حجاز مى رفتند از هم جدا شوند پيامبر دستور توقف به همراهان داد، آنها كه در پيشاپيش قافله در حركت بودند به بازگشت دعوت شدند، و عقب افتادگان نيز به قافله رسيدند، هوا بسيار داغ و سوزان بود، و سايبانى در صحرا به چشم نمى خورد، مسلمانان نماز ظهر را با پيامبر(صلى الله عليه وآله) ادا كردند، هنگامى كه تصميم داشتند به خيمه هاى خود پناه برند، پيامبر به آنها اطّلاع داد، همه بايد براى شنيدن يك پيام تازه و مهم الهى كه در ضمن خطبه مفصلى بيان مى شد آماده شوند. منبرى از جهاز شتران ترتيب داده شد و پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر فراز آن قرار گرفت، و بعد از حمد و ثناى الهى مردم را مخاطب ساخته چنين فرمود: من به زودى دعوت خدا را اجابت كرده از ميان شما مى روم، من مسئولم، شما هم مسئوليد شما درباره من چگونه شهادت مى دهيد؟ مردم صدا بلند كردند و گفتند: «نشهد انك قد بلغت و نصحت و جهدت فجزاك الله خيراً; «ما گواهى مى دهيم تو وظيفه رسالت را ابلاغ كردى، و شرط خيرخواهى را انجام دادى، و نهايت تلاش را در راه هدايت ما نمودى، خدا تو را جزاى خير دهد». پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «آيا شما گواهى به يگانگى خدا و رسالت من و حقانيّت روز رستاخيز و برانگيخته شدن مردگان در آن روز مى دهيد؟ همه گفتند: آرى گواهى مى دهيم، فرمود: خداوندا گواه باش...». بار ديگر فرمود: «اى مردم! آيا صداى مرا مى شنويد؟ گفتند: آرى، و به دنبال آن سكوت سراسر بيابان را فرا گرفت، و جز صداى زمزمه باد چيزى شنيده نمى شد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: اكنون بگوييد با اين دو چيز گرانمايه و گرانقدر كه در ميان شما به يادگار مى گذارم چه خواهيد كرد؟ كسى از ميان جمعيّت صدا زد كدام دو چيز گرانمايه يا رسول الله؟ ادامه مطلب [ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:امامت در سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله), ] [ 16:49 ] [ اکبر احمدی ]
[
قرآن اين بزرگ كتاب آسمانى ما بهترين راهگشا در همه چيز، و در مسئله امامت است، و آن را از ابعاد مختلفى مورد بررسى قرار داده است. * * * 1- قرآن امامت را از سوى خدا مى شمرد: همان گونه كه در داستان ابراهيم(عليه السلام) قهرمان بت شكن در بحث هاى گذشته خوانديم قرآن مرحله امامت و پيشوايى ابراهيم(عليه السلام)را بعد از نيل به مقام نبوّت و رسالت و انجام امتحانات بزرگ مى شمرد، و در سوره بقره، آيه 124 مى گويد: (و اذا بتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما); «خداوند ابراهيم را آزمايش هاى بزرگى كرد، هنگامى كه از عهده آزمايش ها به خوبى برآمد، فرمود من تو را امام و پيشواى خلق قرار دادم» قرائن قرآنى و تاريخى مختلف نشان مى دهد كه رسيدن به اين مقام بعد از مبارزه با بت پرستان بابل، و هجرت ابراهيم به شام، و ساختن خانه كعبه و بردن فرزندش اسماعيل به قربانگاه بوده است. جايى كه نبوّت و رسالت بايد از طرف خدا تعيين گردد، مقام امامت و رهبرى همه جانبه خلق كه اوج تكامل رهبرى است به طريق اولى بايد از سوى خدا تعيين گردد، و اين چيزى نيست كه ممكن باشد به انتخاب مردم صورت گيرد. وانگهى خود قرآن در همين جا چنين تعبير مى كند: (انّى جاعلك للناس اماما); «من تو را امام و پيشوا قرار دادم. همان گونه كه در سوره انبياء آيه 73 نيز درباره جمعى از پيامبران بزرگ خدا ابراهيم و لوط و اسحاق و يعقوب مى گويد: (و جعلنا هم ائمة يهدون بأمرنا); «ما آنها را امامان قرار داديم كه به فرمان ما مقام هدايت را بر عهده داشتند». شبيه اين تعبير در بعضى ديگر از آيات قرآن ديده مى شود كه نشان مى دهد اين منصب الهى به وسيله خداوند بايد تعيين گردد. از اين گذشته هنگامى كه در دنباله همان آيه مربوط به امامت ابراهيم(عليه السلام)مى خوانيم كه او تقاضاى اين منصب را براى جمعى از فرزندان و نسل آينده خود كرد، اين پاسخ را شنيد كه (لا ينال عهدى الظالمين) اشاره به اين كه دعاى تو مستجاب شد امّا آنهايى كه مرتكب ظلمى شده اند از ميان فرزندان تو هرگز به اين مقام والا نمى رسند. ادامه مطلب [ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:قرآن و امامت, ] [ 16:45 ] [ اکبر احمدی ]
[
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران - تهران امام خمینى(س) از نادر افرادى بود که مکتب انبیا را به درستى مىشناخت و به تمامى زوایاى آن آشنایى کامل داشت. از اوج عرفان و عمق شهود و معرفت الهى انبیا تا برهانىترین استدلال ها و براهین فلسفى برگرفته از تعالیم آنها، و از ژرفاى فقه و اصول و ریزترین احکام و مبانى شرعى تکالیف و وظایف عبادى و حقوق فردى و جمعى تا انواع سیاست هاى کشوردارى و شیوههاى مدیریت و ادارۀ حکومت و عرصۀ پیچیده مناسبات بینالمللى و ترفندهاى استعمارى و استکبارى، پهنۀ وسیع معرفت نظرى و تجربۀ عملى وى را تشکیل مىداد. امام(س) با استفاده از این جامعیت در عصرى که دین به فراموشى سپرده شده بود و تقریباً، و همۀ قدرتهاى مادى و معنوى دنیا روزگار دین را پایان یافته تلقى کرده، در فکرجایگزین براى آن بودند، توانست امتى را بیدار کند و حکومتى را بنیان نهد که ریشه درتفکرات دینى داشته و قانونش قانون الهى باشد. و علیرغم همدلى و هماهنگى قدرت هاى مادى و معنوى جهان کفرولشکرکشى همه جانبه آنان علیه نهضت این ملت، سرافراز و پیروز از میدان بیرون آید. به این لحاظ امام به معناى واقعى کلمه بزرگترین احیاگر تفکر دینى در عصر حاضر به شمار مىرود و اندیشه و عمل او نه تنها مسلمین و دین اسلام را جان تازهاى بخشید بلکه سایر مکاتب و گرایش ها و مذاهب الهى درپرتو افکار او جان تازه ای گرفته، و تمامى محرومان و مستضعفان باالهام از انقلاب اسلامى ایران، در گوشه و کنار جهان سربرافراشتند و از سوى دیگر، بزرگترین و قدرتمندترین اندیشه و تفکر مادى به زبالهدان تاریخ سپرده شد.
ادامه مطلب [ جمعه 21 بهمن 1390برچسب:میلاد پیامبر اسلام (ص) از نگاه امام خمینی (س), ] [ 10:6 ] [ اکبر احمدی ]
[
از مفضل نقل شده که گفت: حضرت امام صادق(علیه السلام) به من فرمود: ای مفضل آیا می دانی که دارالزوراء در کجا واقع شده است؟
من عرض کردم: خدا و حجت او بهتر می دانند فرمود: ای مفضل بدان که در حوالی ری کوه سیاهی است که در پایین آن شهری بنا می شودکه آن راطهران می نامند و در آن "دارالزوراء" است، و آن شهری است که ساختمانها و کاخهایش مانند قصرهای بهشت است و زنانشان(در زیبایی) مانند حور العین اند آن زنها لباس کفار در بر می کنند و با پوشش کفار خود را می آرایند و بر "زین" سوار می شوند و برای شوهرانشان تمکین نمی کنند و دستمزد کار وکاسبی و درآمد شوهرانشان (در خرج و برجی که دارند) کفاف آنها را نمی دهد و بدین لحاظ از شوهران خود طلاق می کنند(و بزور از آنها طلاق می گیرند) و مردان از مردان ارضا می شوند و زنان از زنان ، و مردان خود را شبیه زنان می سازند وزنان شبیه مردان. منبع : حدیث درعلائم الظهور ناظم الاسلام کرمانی و در منتخب التواریخ به نقل از بحار الانوارعلامه مجلسی و نیز جهان در آینده ص 106
[ جمعه 21 بهمن 1390برچسب:تهران در آخرالــزمان از دیدگاه امام صــادق علیه السلام, ] [ 9:56 ] [ اکبر احمدی ]
[
نویسنده: حمید مظاهری راد امام صادق یك سیاست باز و قمارباز عالم سیاست نیست كه به هر شكل حكومت به دستش آید، مغتنم بشمارد ..همچنانی كه امیرالمومنین حاضر نشد در شورای 6 نفری عمر دروغ بگوید... امام صادق حاضر نیست دروغ بگوید، حاضر نیست ظلم كند، وعده های پوچ و توخالی به مردم بدهد ولی رقبایش بنی عباس حاضرند. لذا برای آنها حكومت در دسترس قرار می گیرد. همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع)، برای اولین بار سخنرانی آیت الله خامنه ای در حدود 34 سال قبل به همین مناسبت را منتشر می كنیم.آیت الله سید علی خامنه ای كه در آن مقطع یك روحانی جوان سی و چند ساله بود، ارتباط بسیار خوبی با دانشجویان داشت و یكی از سخنرانان ثابت محافل دانشجویی بود. این سخنرانی توسط دانشجویان پیاده شده و در فروردین ماه 56 در قالب جزوه ای از سوی انجمن اسلامی دانشجویان اوكلاهما منتشر شده است. ادامه مطلب [ جمعه 21 بهمن 1390برچسب:سخنرانی منتشرنشده قبل انقلاب آیتالله خامنهای درباره امام صادق, ] [ 9:53 ] [ اکبر احمدی ]
[
|
|
[ تمام حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ متعلق : به اکبر احمدی می باشد ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |