مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

معجزه قرن بیستم

انقلاب اسلامی، تجلی شکوهمند حماسه ای است که در روزگار قحطی انسانیت، صفحه ای زرین را در تاریخ حیات آدمی گشود و صلای خداخواهی، معنویت، آزادی و استقلال را در گوش جان جهانیان طنین انداز کرد.

انقلاب اسلامی ایران، نه تنها سرنوشت کشور را تغییر داد و اسلام را به حکومت نشاند، بلکه بر کشورهای منطقه و قواعد بین المللی و جهانی نیز تأثیر گذاشت و عرف نظام بین المللی را بر هم زد. این انقلاب که معجزه قرن بیستم شمرده می شود، شرنگ مرگ به کام طاغوتیان ریخت، سلطه را به گورستان سلطنت سپرد و کنگره های کاخ ستم را فرو ریخت. بنابراین، شناخت اهداف و دستاوردهای آن از جمله نکاتی است که باید همیشه مدنظر مسؤولان نظام و امت بیدار و همیشه در صحنه قرار داشته باشد.

انفجار نور

انقلاب اسلامی ایران به تعبیر امام بزرگوار (رضوان اللّه تعالی علیه) انفجار نور بود، ظلمات دنیای مادی با این انفجار، به نورِ وحی و ارزش های الهی روشن شد و در ارکان جاهلیت مدرن، شکاف به وجود آمد. با پیروزی انقلاب اسلامی، باتلاق کفر و ستم خشکید و گلبوته های عشق و امید رویید. اینک بار دیگر فرا رسیدن فجر انقلاب را بشارت باش می گوییم و پیامش را با تمام وجود پاسداری می کنیم.

 


ادامه مطلب
[ جمعه 13 بهمن 1390برچسب:معجزه قرن بیستم, ] [ 22:31 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

رژیم پهلوی با توجه به خصوصیات خاص بنیانگذار آن که بی هویتی فرهنگی و وابستگی به بیگانگان از بارزترین وجوه شخصیتی او به شمار می آمد؛ نسبت به مبانی دینی موضعی ستیزه جویانه اتخاذ کرد. بنابر اظهارات کنسول انگلیس در مشهد یکی از اهداف کودتا مقابله با شعائر دینی از جمله عزاداری بود. برخورد با روحانیت شیعه نیز از دیگر اهداف کودتا به شمار می آمد. اصرار اردشیر جی بر انتخاب فردی که شیعه اثنی عشری خالص نباشد و معرفی رضاخان به او از سوی عین الملک هویدا که از بهائیان سرشناس به شمار می آمد، از طراحی انحرافی بزرگ در صحنه فرهنگی و دینی ایران حکایت می کند.


ادامه مطلب
[ جمعه 13 بهمن 1390برچسب:انحراف فکری, ] [ 22:17 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 

رژیم پهلوی در میان رژیم های سیاسی حاکم بر ایران در زمره فاسدترین حکومت ها در ایران به شمار می آید. فضاحت رژیم پهلوی در این زمینه به حدی است که دوستان نزدیک و حامیان خارجی آنها نیز نسبت به این گونه رفتارها اظهار شگفتی می کردند. دین ستیزی و بی بندوباری رضاخان با توجه به دربار آلوده پهلوی زمینه بروز و شیوع گسترده فساد را در بین خاندان پهلوی فراهم کرد.

محمدرضا پهلوی به عنوان جانشین رضاخان از کودکی به واسطه همنشینی با ارنست پرون دچار آلودگی های اخلاقی شد بعدها با افراط در مسائل غیراخلاقی دچار هرزگی مفرط شد. اولین ازدواج او به واسطه هرزگی به شکست انجامید. آزادی او از قید خانواده زمینه را برای هرزگی فراهم کرد و اقدامات او نُقل محافل گردید. ارتباط او با محافل فساد داخلی و خارجی بارها افتضاحاتی را به بار آورده، رسوایی شاه را در مجامع به همراه داشت. برای مثال شاه در یکی از سفرهایش به ایتالیا از فرماندار شهر تقاضای زن می کند وقتی این خبر به "آندره ئوتی " نخست وزیر ایتالیا می رسد وی با تعجب می گوید: «این تقاضا را عاری از نشانه نجیب زادگی می دانم.»


ادامه مطلب
[ جمعه 12 بهمن 1390برچسب:فساد اخلاقی, ] [ 22:2 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

دست اندازی پهلوی اول به املاک و مایملک مردم ایران در اندک زمانی وی را به بزرگ ترین زمیندار ایران و به عبارتی یگانه زمیندار بزرگ ایران تبدیل کرد تا جایی که برای ضبط و ربط املاک غصب شده، سازمان املاک اختصاصی شاهنشاهی تأسیس شد که فقط در شمال ایران حدود 6400 روستا که سند شش دانگ آن به نام رضاخان خورده بود را ثبت کرد.

سرمایه گذاری در بانک های خارجی و غارت جواهرات سلطنتی و غارت اموال و دارایی اقبال السلطنه ماکویی نمونه های دیگری از غارتگری های قزاق سواد کوهی بود که جهت تأمین قوت روزانه و هزینه های عیاشی های خود اقدام به زورگیری در معابر شهر تهران می کرد. پس از شاهنشاه نوبت به خاندان پهلوی و عوامل نظام رژیم می رسید که از محل غارتگری های خود مایملک فراوانی برای خود دست و پا کرده بودند. در دوره محمدرضا پهلوی این غارتگری ابعاد وسیع تری یافت و شاه، خواهران و برادرانش علناً به غارت بیت المال پرداختند. غارت اموال عمومی به قدری در رژیم پهلوی نهادینه شده بود که شاه دیگر رضایت نمی داد بخش هایی از ایران به مالکیت او درآید، او خود را مالک تمام ایران می دانست. حامیان بهایی صهیونیست شاه هم در این غارتگری شریک بودند؛ به اعتراف یکی از بهائیان شیراز، بهائیان در کشورهای اسلامی پیروزند و می توانند امتیاز هر چیزی را که می خواهند بگیرند. امیرعباس هویدا، سپهبد صنیعی، حبیب ثابت، هژبر یزدانی، عبدالکریم ایادی، منصور روحانی و... از وابستگان به فرقه ضاله بهائیت بودن که زمینه رشد و نفوذ سیاسی – اقتصادی آنان را فراهم می کردند. افزایش قیمت نفت و بالا رفتن درآمدی های نفتی در دو دهه پایانی رژیم پهلوی، ضمن غارت نفت و امکانات اقتصادی توسط شاه و عوامل رژیم منجر به تشدید خودکامگی او گردید و به اوریانا فالاچی گفت: «حکومت و نظام سلطنتی تنها فرم موجه برای حکومت ایران است، به شرطی که من شاه باشم.»


ادامه مطلب
[ جمعه 12 بهمن 1390برچسب:فساد اقتصادی, ] [ 21:57 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

حفظ قدرت تنها دغدغه شاه بود که با تکیه به بیگانگان تأمین می شد و در این راه به قدری مفتضحانه عمل می کرد که گاهی اوقات موجب تعجب عوامل رژیم می شد. اسدالله علم در خصوص باج گیری انگلیسی ها از ایران می نویسد:

قراردادی که برای تعدادی از ساختمان های مسکونی نظامی با یک شرکت انگلیسی توافق کرده ایم چیزی از دزدی سرگردنه کم ندارد. اشاره کردم آنها در عمل 600 میلیون دلار از پیشنهادات رقبا بیشتر می خواهند. انتظار داشتم شاه دستور توقف آن را بدهد. اما با این که به دقت به حرف های من گوش داد اظهار نظری نکرد. شاید خیال دارد از طریق دولت عمل کند و یا شاید هم آن را به عنوان باجی تلقی می کند که باید به انگلیسی ها داد تا آنها را ترغیب کند نفت بیشتری از ما بخرند.

نگاهی به اسناد برجا مانده از غارت های گسترده افرادی نظیر شاپور جی، کرمیت روزولت، گراتیان یاتسویچ نشان می دهد که شاه برای بقای حکومت مطلقه خود که در کسب و تداوم آن خود را مدیون بیگانگان به ویژه امریکایی ها می دانست کشور را در اختیار آنان گذاشته بود. این امر باعث گسست کامل بین مردم و حکومت شد و زمینه را برای سقوط رژیم پهلوی فراهم ساخت. تشدید وابستگی به غرب در دهه پایانی حکومت پهلوی و حمله به مبانی دینی و فرهنگی و هنجارهای اجتماعی، آتش اعتراضات مردمی را شعله ور کرد و آرامش جزیره ثبات را بر هم زد.


ادامه مطلب
[ جمعه 12 بهمن 1390برچسب:چرا انقلاب؛ چرا سقوط شاه؟, ] [ 21:37 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

گروهى از مسلمانان (اهل سنّت) معتقدند پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) ديده از جهان فرو بست در حالى كه جانشينى براى خود نصب نكرده بود و معتقدند اين وظيفه بر عهده خود مسلمانان است كه پيشوا و رهبرى براى خود برگزينند، و از طريق «اجماع مسلمين» كه يكى از دلائل شرعى است اين كار صورت گيرد.

آنها اضافه مى كنند اين برنامه انجام شد، نخست خليفه اوّل به اجماع امّت به خلافت برگزيده شد.

و او نيز شخصاً خليفه دوّم را به عنوان خليفه معرفى كرد.

و خليفه دوّم نيز شورائى مركب از شش نفر تعيين نمود تا جانشين او را برگزيند.

اين شورا مركب بود از: على(عليه السلام)، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، طلحه، زبير و سعد بن ابىوقاص.

اين شورا با اكثريت سه نفر يعنى سعد بن ابىوقاص، عبدالرحمن و طلحه به عثمان رأى داد (خليفه دوم تصريح كرده بود كه اگر سه نفر در يك طرف و سه نفر ديگر در طرف مقابل قرار گيرند آن طرف كه عبدالرحمن بن عوف (داماد عثمان) در آن است برگزيده شود!

در اواخر دوران خلافت عثمان مردم به دلائل مختلفى بر او شوريدند و او بى آن كه بتواند جانشينى شخصاً يا از طريق شورا برگزيند كشته شد.

در اين هنگام عموم مسلمانان به على(عليه السلام) روى آوردند و با او به عنوان جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله)بيعت كردند جز معاويه كه فرماندار شام بود، و يقين داشت على(عليه السلام) او را در پست خود ابقا نخواهد كرد.

و پرچم مخالفت برافراشت، و سرچشمه حوادث شوم و مرگبارى در تاريخ اسلام و منجر به ريخته شدن خون گروه عظيمى از بى گناهان شد.

در اين جا از نظر روشن شدن بحث هاى علمى و تاريخى سؤالات زيادى در اين زمينه داريم كه چند قسمت مهم آن را مطرح مى كنيم:


ادامه مطلب
[ دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:نصب امام(عليه السلام) بر عهده كيست؟, ] [ 16:33 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

قبل از هر چيز در اين بحث توجّه به يك نكته ضرورى است و آن اين كه:

از قرآن مجيد به خوبى استفاده مى شود كه «مقام امامت» برترين مقامى است كه يك انسان ممكن است به آن برسد، حتّى برتر از مقام «نبوت» و «رسالت» است، زيرا در داستان ابراهيم پيامبر بت شكن(عليه السلام)چنين مى خوانيم:

(و اذابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما قال و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين);(1)

«خداوند ابراهيم را با امور مهمّى آزمايش كرد، و او از عهده همه آزمون هاى الهى برآمد، خداوند به او فرمود تو را به مقام امامت و پيشوايى مردم منصوب كردم، ابراهيم گفت از فرزندانم نيز (علاقه دارم حائز اين مقام شوند) فرمود (چنين خواهد شد ولى بدان) عهد امامت هرگز به ستمكاران نمى رسد. (و آنها كه آلوده شرك يا گناهى باشند ممكن نيست به اين مقام والا برسند».

به اين ترتيب ابراهيم بعد از پيمودن مرحله نبوت و رسالت و پيروزى در آزمون هاى مختلف به اين مقام ارجمند، مقام پيشوايى ظاهرى و باطنى مادى و معنوى مردم ارتقاء يافت.

پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز علاوه بر مقام نبوت و رسالت داراى مقام امامت و رهبرى خلق بود، گروهى از پيامبران ديگر نيز داراى چنين مقامى بودند، اين از يك سو.

از سوى ديگر مى دانيم شرايط و صفات لازم براى بر عهده گرفتن هر مقام تناسب با وظايف و مسئوليّت هايى دارد كه شخص بايد در آن مقام انجام دهد، يعنى هر قدر مقام والاتر و مسئوليّت ها سنگين تر باشد، به همان نسبت شرايط و صفات لازم سنگين تر خواهد بود.

مثلا در اسلام كسى كه عهده دار مقام قضاوت و حتّى شهادت دادن و امام جماعت بودن مى شود بايد عادل باشد، جايى كه براى اداى يك شهادت يا بر عهده گرفتن حمد و سوره در نماز جماعت، عدالت لازم باشد، پيداست كه براى رسيدن به مقام امامت، با آن اهميت فوق العاده اى كه دارد، چه شرايطى معتبر است.

روى هم رفته شرايط زير در امام(عليه السلام) حتمى است:

 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:شرايط و صفات ويژه امام(عليه السلام), ] [ 16:30 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

بحث هايى كه درباره لزوم بعثت پيامبران داشتيم تا حدّ زيادى ما را به لزوم وجود امام(عليه السلام) بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آشنا مى سازد، چرا كه در قسمت مهمّى از برنامه ها اشتراك دارند، ولى در اين جا لازم است مباحث ديگرى را نيز مطرح كنيم:

* * *

 1- تكامل معنوى در كنار وجود رهبران الهى

قبل از هر چيز به سراغ هدف آفرينش انسان مى رويم كه گل سرسبد جهان آفرينش است.

او راهى پر فراز و نشيب و طولانى را به سوى خدا، به سوى كمال مطلق و به سوى تكامل معنوى در تمام ابعاد مى پيمايد.

بدون شك اين راه را بدون رهبرى يك پيشواى معصوم نمى تواند به انجام برساند و طىِّ اين مرحله بى رهبرى يك معلّم آسمانى ممكن نيست، چرا كه «ظلمات است بترس از خطر گمراهى».

اين همان چيزى است كه در كتب اعتقادى از آن به «قاعده لطف» تعبير مى كنند و منظورشان از قاعده لطف اين است كه خداوند حكيم، تمام امورى را كه براى وصال انسان به هدف آفرينش لازم است، در اختيار او قرار مى دهد، از جمله بعثت پيامبران و نصب وجود امام معصوم و گرنه نقض غرض كرده است. (دقّت كنيد)

* * *

 2- پاسدارى شرايع آسمانى

مى دانيم اديان الهى به هنگام نزول بر قلب پيامبران مانند قطره هاى آب باران شفاف و زلال و حياتبخش و جان پرورند; امّا هنگامى كه وارد محيط هاى آلوده و مغزهاى ناتوان يا ناپاك مى شوند تدريجاً آلوده مى گردند، و خرافات و موهومات بر آن مى فزايند، تا آن شفافيت و ظرافت روز اوّل را از دست دهد، در اين حال نه جاذبه اى دارد، و نه تأثير تربيتى چندانى، نه تشنه كامان را سيراب مى كند، و نه شكوفه و گل فضيلتى را مى روياند.

اين جاست كه هميشه بايد پيشوايى معصوم به عنوان پاسدارى از اصالت مكتب، و خالص بودن برنامه هاى دينى در كنار آن باشد تا از كجى ها و انحرافات و افكار التقاطى، و نظرات نادرست و بيگانه، و موهومات و خرافات، جلوگيرى كند; كه اگر مذهب و آيين بدون وجود چنين رهبرى باشد در مدت بسيار كوتاهى اصالت و خلوص خود را از دست خواهد داد.

به همين دليل على(عليه السلام) در يكى از سخنان خود در نهج البلاغه مى فرمايد:

«اللهم بلى، لا تخلو الارض من قائم لله بحجّة، امّا ظاهراً مشهورا، او خائفاً مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بيناته;

آرى، هرگز روى زمين از قيام كننده به حجّت الهى خالى نمى گردد، خواه ظاهر و آشكار باشد، و يا ترسان و پنهان، تا دلائل الهى و نشانه هاى روشن او باطل نگردد».(1)

در حقيقت قلب امام(عليه السلام) از اين نظر همانند صندوق هاى مطمئنى است كه اسناد گران بها را هميشه در آن مى گذارند، تا از دستبرد دزدان، و حوادث ديگر مصون و محفوظ بماند، و اين يكى ديگر از فلسفه هاى وجود امام(عليه السلام) است.


ادامه مطلب
[ دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:فلسفه وجود امام(عليه السلام), ] [ 16:28 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

بحث امامت از كى آغاز شد؟ 

مى دانيم بعد از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) مسلمانان به دو گروه تقسيم شدند:

عدّه اى معتقد بودند پيامبر(صلى الله عليه وآله) جانشينى براى خود تعيين نكرده، و اين امر را بر عهده امّت گذارده كه آنها بنشينند و از ميان خود رهبرى برگزينند - اين گروه را «اهل سنّت» مى نامند.

گروه ديگرى معتقد بودند كه جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله) همچون خود او بايد معصوم از خطا و گناه باشد و داراى علم وافرى كه بتواند رهبرى معنوى و مادى مردم را بر عهده بگيرد و اساس اسلام را حفظ كند و تداوم بخشد.

آنها معتقد بودند تعيين چنين كسى تنها از سوى خدا و به وسيله پيامبر(صلى الله عليه وآله)امكان پذير است، و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) اين كار را كرده، و على(عليه السلام) را به عنوان جانشين خود برگزيده است.

اين گروه را «اماميّه» يا «شيعه» مى نامند.

هدف ما در اين بحث هاى فشرده اين است كه اين مسئله را طبق دلائل عقلى و تاريخى و آيات قرآن، و سنّت پيامبر پى گيرى كنيم; ولى قبل از ورود در اين بحث اشاره به چند نكته را ضرورى مى دانيم:

 

1- آيا اين بحث اختلاف انگيز است؟

بعضى تا سخن از مسئله امامت به ميان مى آيد فوراً مى گويند امروز روز اين حرف ها نيست!

امروز روز وحدت مسلمين است، و گفتوگو از جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله)مايه تفرقه و پراكندگى است!

ما امروز دشمنان مشتركى داريم كه بايد به فكر آنها باشيم: صهيونيسم و استعمار غرب و شرق، و بنابراين، اين مسائل اختلافى را بايد كنار بگذاريم; ولى اين طرز تفكّر مسلماً اشتباه است زيرا:

اولا: آنچه مايه اختلاف و پراكندگى است جرّ و بحث هاى تعصب آميز و غير منطقى، و پرخاشگرى هاى كينه توزانه است. ولى بحث هاى منطقى و مستدل و دور از تعصّب و لجاجت و پرخاشگرى، در محيطى صميمانه و دوستانه، نه تنها تفرقه انگيز نيست، بلكه فاصله ها را كم مى كند، و نقاط مشترك را تقويت مى نمايد.

من در سفرهاى خود به حجاز براى زيارت خانه خدا كراراً بحث هايى با علما و دانشمندان اهل سنّت داشته ام، هم ما و هم آنها احساس مى كرديم اين بحث ها نه تنها سوءِ اثرى در مناسبات ما ندارد; بلكه باعث تفاهم و خوش بينى بيشتر مى شود، فاصله ها را كمتر مى كند و كينه هاى احتمالى را از سينه ها مى شويد.

مهم اين است كه در اين بحث ها روشن مى شود ما با يكديگر نقطه هاى مشترك فراوانى داريم كه مى توانيم در برابر دشمنان مشترك، روى آن تكيه و تأكيد كنيم.

اهل سنّت خود به چهار مذهب تقسيم مى شوند (حنفى ها، حنبلى ها، شافعى ها و مالكى ها) وجود اين چهار گروه سبب تفرقه آنها نشده، و هنگامى كه آنها حداقل فقه شيعه را به عنوان مذهب فقهى پنجم پذيرا گردند، بسيارى از مشكلات و پراكندگى ها برطرف مى شود، همان گونه كه در اين اواخر مفتى بزرگ اهل سنت، رئيس دانشگاه الازهر مصر «شيخ شلتوت» گام مؤثرى برداشت و رسميّت فقه شيعه را در ميان اهل سنّت اعلام داشت، از اين طريق كمك مؤثّرى به تفاهم اسلامى كرد و روابط دوستانه اى ميان او و مرحوم «آية الله بروجردى» مرجع بزرگ عالم تشيّع برقرار شد.

ثانياً: ما معتقديم تبلور اسلام بيش از هر مذهبى در مذهب شيعه است، و در عين اين كه به تمام مذاهب اسلامى احترام مى گذاريم معتقديم مذهب شيعه بهتر مى تواند اسلام راستين را در تمام ابعادش معرفى كند، و مسائل مربوط به حكومت اسلامى را حل نمايد.

چرا اين مكتب را با دليل و منطق به فرزندان خود نياموزيم؟! و اگر اين كار را نكنيم مسلماً به آنها خيانت كرده ايم.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:امام شناسى, ] [ 16:27 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

مفهوم دقيق خاتميّت

پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) آخرين پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) خداست و سلسله نبوت با او پايان مى پذيرد و اين از «ضروريات آيين اسلام» است.

معنى «ضرورى» اين است كه هر كس وارد صفوف مسلمين شود، به زودى مى فهمد كه همه مسلمانان به اين مطلب عقيده دارند و از واضحات و مسلمات نزد آنان است; يعنى همان گونه كه هر كس با مسلمانان سر و كار داشته باشد مى داند آنها از نظر مذهبى تأكيد روى اصل «توحيد» دارند، همچنين مى داند روى «خاتميّت پيامبر» نيز همگى توافق دارند، و هيچ گروهى از مسلمانان در انتظار آمدن پيامبر جديدى نيستند.

در حقيقت قافله بشريّت در مسير تكاملى خود با بعثت پيامبران مراحل مختلف را يكى پس از ديگرى طى كرده است و به مرحله اى از رشد و تكامل رسيده كه ديگر مى تواند روى پاى خود بايستد، يعنى با «استفاده از تعليمات جامع اسلام مشكلات خود را حل كند».

به تعبير ديگر: اسلام قانون نهايى و جامع دوران بلوغ بشريّت است، از نظر اعتقادات كامل ترين محتواى بينش دينى و از نظر عمل نيز چنان تنظيم يافته كه بر نيازمندى هاى انسان ها در هر عصر و زمانى منطبق است.

* * *

 

دليل بر خاتميّت پيامبر

براى اثبات اين مدّعا دلايل متعدّدى داريم كه از همه روشن تر سه دليل زير است:

1- ضرورى بودن اين مسئله - گفتيم هر كس با مسلمانان جهان در هر نقطه تماس گيرد درمى يابد كه آنها معتقد به خاتميّت پيامبر اسلامند، بنابراين اگر كسى اسلام را از طريق دليل و منطق كافى پذيرفت، راهى جز پذيرش اصل خاتميّت ندارد، و چون در درس هاى گذشته حقّانيّت اين آيين را با دليل كافى ثابت كرديم بايد خاتميّت را نيز كه از ضروريات اين دين است بپذيريم.

2- آيات قرآن نيز دليل روشنى بر خاتميّت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)است از جمله:

(ما كان محمّد أبا احد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيّين);(1)


«پيامبر اسلام پدر هيچ يك از مردان شما نبود او تنها رسول خدا و خاتم انبيا است».

اين تعبير هنگامى گفته شد كه مسئله پسرخواندگى در ميان اعراب رواج داشت، آنها فردى را كه از پدر و مادر ديگرى بود به عنوان فرزند خود برمى گزيدند و همچون يك فرزند حقيقى داخل خانواده آنها مى شد، محرم بود، ارث مى برد و مانند آن.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:خاتميّت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم), ] [ 16:24 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
صفحه قبل 1 ... 118 119 120 121 122 ... 169 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب