مشعل هدایت قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
| ||
|
تقوا شرط گشوده شدن درهاى روزى عينى و علمى از محتواى فرمايش حضرت رضا عليه السلام و قرآن استفاده مى شود كه نزول بركات عينى و علمى در گرو تقوا و خالص ساختن عمل براى خداوند است و با گناه و رو برگرداندن از ذكر و ياد خدا، بركات نيست مى شود. پس ، همان گونه كه تقوا شرط باز شدن درهاى رزق عينى است ؛ و لو اءن اءهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الاءرض و لكن كذبوا فاءخذناهم بما كانوا يكسبون (190)، شرط گشوده شدن درهاى رزق علمى نيز است ؛ ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا... . (191)نيز تكذيب و طغيان ، مانع باز شدن درهاى غير رزق عينى است ؛ و لكن كذبوا فاءخذناهم بما كانوا يكسبون (192) همچنين مانع باز شدن درهاى رزق علمى است كه مهم ترين و سودمندترين آن شناخت قرآن است ؛ ساءصرف عن اياتى الذين يتكبرون فى الاءرض بغير الحق و ان يروا كل اية لا يؤ منوا بها و ان يروا سبيل الرشد لا يتخذوه سبيلا و ان يروا سبيل الغى يتخذوه سبيلا ذلك باءنهم كذبوا باياتنا و كانوا عنها غافلين (193) و صرف الله قلوبهم باءنهم قوم لا يفقهون اين همان قفل قلب است كه مانع تدبر در قرآن مى شود. حضرت رضا عليه السلام براى بيان اين كه منصب امامت از طريق نصب و تعيين است ، نه از روى اختيار و وكالت به اين فرموده ى خداوند استدلال مى فرمايند: اءفلا يتدبرون القران اءم على قلوب اءقفالها . (195) زيرا ظهور آيه در اين است كه قلب داراى قفلى است كه از درك حق و شناخت قرآن جلوگيرى مى كند.شايد از اين آيه ى كريمه نيز چنين استفاده شود كه محروميت از رزق علمى مربوط به قفل و بستگى قلب است ، نه اين كه در رحمت الاهى بسته باشد. چون اين در همواره باز است و هميشه فيض علمى چون فيض عينى از آن فرود مى آيد.پس تفاوت از ناحيه ى گيرنده ى فيض است ، نه فيض رسان . زيرا خداوند دائم الفيض بر مردمان است ؛ هر چند گناهكار قلب بسته از آن محروم است . چنين گناهكارى به ميزان علمى خود شادمان است و گمان مى برد كه درست عمل مى كند، ولى در حقيقت در حجابى به سر مى برد كه از آن بى خبر است و اين حجاب با سوء اختيار خود دريافت كننده ى فيض پديد آمده است ؛ بيان اين مطلب در آينده مى آيد. ادامه مطلب [ شنبه 19 اسفند 1391برچسب:تقوا شرط گشوده شدن درهاى روزى عينى و علمى, ] [ 16:50 ] [ اکبر احمدی ]
[
شايد ميان جهل و گناه اين تفاوت باشد كه جهل مانع شناخت است و گناه مانع اعتراف ؛ جهل پرده ى تعليم و ياد گيرى است و گناه پرده ى تزكيه و پاكسازى ؛ جهل در قلب را به روى حكمت مى بندد و گناه در آن را به روى موعظه قفل كرده ، آن را به غفلت فرا مى خواند. [ شنبه 19 اسفند 1391برچسب:تفاوت جهل و گناه در منع از شناخت قرآن, ] [ 16:49 ] [ اکبر احمدی ]
[
ادامه مطلب يكى از موانع آن ، گناه است كه با پيروى هواى نفس و آرزوهاى بلند همراه است كه گاهى از آن به رجس و گاهى به رجز ياد مى شود. گناه سبب تنگى قلب و مهر خوردن آن و چركى سينه و طبيعت آن و انحراف روح و بسته شدن آن مى گردد. زيرا گناه حجابى است ميان انسان گناهكار و حق كه بارزترين مصداق آن ، قرآنى است كه خداوند آن را به حق فرو فرستاد و به حق فرود آمد و نيز گناه ضد پاكى است و با كرامت و بزرگوارى منافات دارد و با تقوا تباين و جدايى داشته ، خلاف رفعت و هر صفت كمال است در بخش يكم گذشت كه طهارت شرط شناخت قرآن است ، پس گناه مانع آن است . چون پليدى را با پاك ، كارى نيست و نيز لئامت و پستى بر گرد كرامت و بزرگوارى نمى چرخد و طغيان و سركشى همراه تقوا نمى گردد و فرومايگى با بلندى سازگار نيست و به طور كلى ناقص تا زمانى كه ناقص است ، كرامت كامل را حس نمى كند و انسان گناهكار چون فرد ناقصى است كه كرامت و بلنداى قرآن را درك نمى كند. ادامه مطلب مادى گرايى ، مهم ترين مانع شناخت قرآن يكى از موانع - بلكه مهم ترين آن - عدم آگاهى از دو قسم موجود است ؛ موجودات غيبى و شهودى . جاهلان چنين مى پندارند كه موجودات منحصر است در مواردى كه با حس ديده مى شود، از اين جهت هنگامى كه معارف غيبى به ويژه معاد را مى شنوند، گمان مى كنند كه اين امور نيز بايد از امور طبيعى باشد كه حواس ، آن ها را درك مى كند و چون آن را در عرصه ى دنياى محسوس نمى يابند، آن را نمى پذيرد؛ و اذا تتلى عليهم اياتنا بينات ما كان حجتهم الا اءن قالوا ائتوا بابائنا ان كنتم صادقين * قل الله يحييكم ثم يميتكم ثم يجمعكم الى يوم القيمة لا ريب فيه و لكن اءكثر الناس لا يعلمون ندانستن غيب بودن قيامت كه حواس دنيايى به آن نمى رسد و قيامت پس از دگرگونى دنيا ظهور مى يابد، سبب مى شود كه در پيشگاه پروردگارشان چنين احتجاجات باطلى را عرضه كنند و اين جهل و نادانى در مقابل علم و آگاهى است ؛ چنان كه در ذيل آيه ى كريمه چنين آمده است : و لكن اءكثر الناس لا يعلمون (177)، و اين مانع ، درد بزرگى است كه سبب كفر مى شود، به ويژه در عصر پيشرفت صنعت و مشاهده ى آثار طبيعى آن در آسمان و زمين و دريا و خشكى و... .تفكر مادى ، موجودات را در محسوس خلاصه مى كند؛ يعنى اگر چيزى در آسمان و زمين هست ، بايد حس از آن آگاه باشد و اگر در هيچ يك از آن دو حس نشد، محكوم به نيستى است و اعتقاد به وجود شى ء غير محسوس در حقيقت افسانه اى بيش نيست . چنان كه فرعون مى گفت : يا هامان ابن لى صرحا لعلى اءبلغ الاءسباب * اءسباب السموات فاءطلع الى اله موسى و انى لاءظنه كاذبا ؛ (178) در حالى كه از وجود غيبى خداوند سبحان كه از طريق وهم واقعا حس ، فهميدنى نيست ، غافل بوده ، نمى داند كه و هو الذى فى السماء اله و فى الاءرض اله پس همان گونه كه خدا در زمين الاه است و با حس ديده نمى شود، در آسمان هم الاه است و با حس دست يافتنى نيست . ساختمان بلند بيهوده است و تلسكوپ و ديگر ابزار دانش هاى مادى ، براى ديدن او فايده اى ندارد. چگونه به وسيله ى حس مسلح يا غير مسلح مى توان بر خدايى احاطه پيدا كرد كه فيضش در درون هر چيزى ، حتى ساختمان بلند هست ، بدون آن كه با آن ها آميخته باشد و از هر چيزى بيرون است ، بدون آن كه از آن ها جدا شود!نتيجه : ندانستن غيب بودن خداوند سبحان از حواس ، سبب مى شود كه فرعون چنين سخن بيهوده اى بگويد و اين جهل مانع شناخت قرآن است كه ندا مى كند خداى متعالى را با چشمان نمى توان درك كرد. بنابراين ، دقيقا آنچه براى متفكر مادى شرط شناخت است ، همان مانع شناخت خداوند و اسماى حسناى غيبى اوست . حضرت رضا عليه السلام در پاسخ كسى كه از چگونگى و كجايى خداوند پرسيد، فرمودند: واى بر تو! پندار تو غلط است . مكان آفرين مكان بردار نيست و چگونگى بخش ، كيفيت ندارد. او با كيفيت و مكان شناخته نمى شود و با حس درك نمى گردد و با چيزى سنجيده نمى شود؛ و يلك ان الذى ذهبت اليه غلط، هو اءين الاءين بلا اءين و كيف الكيف بلا كيف ، و لا يعرف بكيفوفية و لا باءينونية و لا يدرك بحاسة و لا يقاس بشى ء مرد پرسيد: اگر به وسيله ى هيچ حسى درك نمى شود، پس وجود ندارد، لا شى ء و معدوم است ! امام در پاسخ وى فرمود: وقتى حواس تو از درك او ناتوان باشد، ربوبيت او را نمى پذيرى ، ولى ما هنگامى كه حواس مان از درك او ناتوان مى گردد، يقين مى كنيم كه او پروردگار ماست ، درست بر عكس اشياى ديگر كه تنها در صورت مشاهده و حس كردن به وجود آن ها يقين پيدا مى كنيم ؛ و يلك لما عجزت حواسك عن ادراكه اءنكرت ربوبيته ، و نحن اذا عجزت حواسنا عن ادراكه اءيقنا اءنه ربنا خلاف الاءشياءناتوانى حس از درك خداوندى كه غيب و از عالم طبيعت پيراسته است ، سبب مى شود كسانى كه به اصالت حس و ملاك بودن آن براى شناخت معتقدند، خداوند را انكار كنند، در حالى كه عقل محض پس از اثبات و تبيين ضرورت وجود خدا، و ضرورت تنزه او از ماده و ملحقات آن و ضرورت تجرد او از طبيعت و آثار و احكام آن ، يقين مى كند كه او مانندى ندارد.غالب معارف قرآن درباره ى وجود پروردگار متعالى و اسماى حسناى اوست كه حس از درك آن عاجز است . در اين صورت ، متفكر مادى كه پايه ى آگاهى هايشان بر حسى استوار است كه از شناخت آن معارف عاليه ى غيبى ناتوان است ، چگونه آن معارف را بشناسد و بدان ها اعتراف كند؟ چگونه آنچه را حضرت رضا عليه السلام در شاءن او چنين فرمود؛ مى تواند درك كند؛ تعابير از وصف او عاجز، و ديدگان ضعيف و تيره ، و شمارش صفات درباره ى آن به حيرت گرايد، بدون حجاب و نهان است ، و بدون پرده در پرده اى پنهان است ، بدون ديدن شناخته مى شود و بدون تصوير ستوده ، بدون جسميت وصف مى شود: لا اله الا الله الكبير المتعال عجزت دونه العبارة و كلت دونه الاءبصار و ضل فيه تصاريف الصفات ، احتجب بغير حجاب محجوب و استتر بغير ستر مستور، عرف بغير رؤ ية و وصف بغير صورة و نعت بغير جسم ، لا اله الا الله الكبير المتعال . (181) پس روشن شد كه تفكر مادى و جهل به اين كه معيار شناخت منحصر در حس نبوده ، موجود نيز منحصر در محسوس نيست و نيز غيب اسطوره اى نيست كه دست خيال آن را بافته باشد، مانع گوش دادن به صداى نبوت و مشاهده ى جمالى وحى و بوييدن بوى رسالت و چشيدن طعم دين است . معارف غيبى از امور مشترك ميان پيامبران از آنجا كه اين معارف غيبى از امور مشترك در نبوت همه ى پيامبران است ، گفته هاى ملحدان نيز از مشتركات همه ى ملحدان جاهليت مادى است . بدين جهت سخن باطل آنان در موارد متعددى در قرآن كريم آمده است كه در هر عصرى در برابر هر پيامبرى ، ملحدان چنين مى گفتند. به گونه اى كه امروز با وجود پيشرفت صنعت و الترونيك ، نهايت شبهات مادى گرايان و مشكل ترين مسائل اعتقادى آنان از گفته هاى پيشينيانشان تجاوز نمى كند؛ هر چند اختلاف زبانى و رنگى دارد، ولى قلب هايشان مانند يكديگر است از اين رو، چنان كه گذشتگان رويگردان از راه خداوند چنين مى گفتند: يا شعيب ما نفقه كثيرا مما تقول (174)، جانشينان طالح و بدكار آنان نيز مى گويند: اين ها چيزى جز تحجز و ارتجاع و افتراهايى شبيه به اين دو نيست ؛ مانند اين سخن كه : دين افيون توده هاست اكنون سخن در مقام يكم و شرايط شناخت قرآن پايان يافت . پس از آن به مقام دوم و موانع شناخت قرآن اشاره مى شود؛ چنان كه به بعضى از اين موانع در كنار ذكر شرايط اشاره شد. زيرا هر چه شرط شناخت است ، در حقيقت از مقابل آن ، مانع شناخت به دست مى آيد. از اين رو، گاهى يك وصف كمالى شرط معرفت ناميده مى شود و مقابل آن ، مانع معرفت به شمار مى آيد؛ چنان كه از آيات مورد بحث در دو مقام روشن مى شود ادامه مطلب [ جمعه 18 اسفند 1391برچسب:معارف غيبى از امور مشترك ميان پيامبران , ] [ 7:19 ] [ اکبر احمدی ]
[
نمونه هايى از معارف غيبى انكار شده اكنون نمونه هايى از معارف غيبى قرآن را مى آوريم كه ملحدان به انكار آن ها پرداخته اند و از آن ها شگفت زده شده اند و بيزارى جسته اند و از آن معارف غيبى به اسطوره ياد كرده اند. زيرا اين گمان بر اوهام شان چيره شده كه موجود فقط شى ء محسوس است و هر چه را كه حس به ذات و جوهر آن نمى رسد، فرض وجودش محال است ، و نيز هر چيزى كه مانند جسم ذاتا يا به سبب چيزى كه در آن است ، مانند احوال جسم ، اختصاص به مكان يا وضعيتى نيابد، بهره اى از وجود ندارد.اين ملحدان مى گويند: و ما يهلكنا الا الدهر (163) و نيز مى گويند: لن نؤ من لك ... اءو تاءتى بالله و الملئكة قبيلا (164) خدا را بياورى تا ما او را روياروى ، همچون ماده ببينيم و نيز ملائكه را بياورى تا آن ها را در مقابل خود بنگريم روشن است كسى كه نهايت درجه ى علمش اين مقدار اندك است كه موجود را در محسوسات منحصر مى سازد، چگونه او خدا را مى تواند درك كند؟ خدايى كه لا تدركه الاءبصار و هو يدرك الاءبصار و هو اللطيف الخبير (165) و نيز چگونه شدنى است چنين كسى نشئه ى نهايى را بشناسد كه ملائكه ديده نمى شوند، مگر اين كه در همان نشئه باشد يا اگر هنوز به آن عالم نرفته ، در آن حالت ويژه باشد، چنان كه خداى متعالى مى فرمايد: يوم يرون الملئكة لا بشرى يومئذ للمجرمين و يقولون حجرا محجورا .(166) ادامه مطلب [ پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:نمونه هايى از معارف غيبى انكار شده, ] [ 7:35 ] [ اکبر احمدی ]
[
مراتب شناخت غيب و ايمان به آن اين شرط معرفت يعنى شناخت غيب و ايمان به آن چون ساير پيش گفته داراى مراتبى است . هر كه تمام آن درجات را داشته باشد، بهره ى او از قرآن بيش تر است و هر كه بعضى از آن مراتب را دارا باشد، به همان اندازه از قرآن بهره مى برد. چنان كه قرآن عينى يعنى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم براى همه ى فرستاده شد؛ و ما اءرسلناك الا كافة للناس بشيرا و نذيرا ، (161) ولى تنها مؤ من به غيب از وجود ايشان بهره مند مى شود. از اين رو خداى متعالى مى فرمايد: لقد من الله على المؤ منين اذ بعث فيهم رسولا . (162)اكنون انسان آگاه زيرك به اهميت اين شرط در مقايسه با ساير شرايط پى مى برد، به گونه اى كه اگر گفته شود: اين شرط از آن جا كه به عقل نظرى مربوط است ، مهم ترين شرط است ، سخن گزافى نيست . زيرا شرايطى كه مربوط به عقل عملى است ، در رتبه ى شرايطى نيست كه مربوط به عقل نظرى است ، چنان كه خود عقل عملى نيز در رتبه ى عقل نظرى نيست براى مثال ، طهارت از آلودگى تعلق به دنيا و نيز گسستن از اين دنياى كوچك و پيراستن از پستى وابستگى به ماده و تجملات و جواهرات و زيبايى هاى آن و امثال اين گونه اوصاف نفسانى كه مربوط به عقل حقيقى است و به واسطه ى آن خداى رحمان عبادت و بهشت كسب مى شود. همه ى اين امور از شئون عقل عملى است كه در مقايسه با شناخت غيب و ايمان به آن كه از شئون عقل نظرى است ، از اهميت كم ترى برخوردار است ادامه مطلب [ پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:مراتب شناخت غيب و ايمان به آن, ] [ 7:33 ] [ اکبر احمدی ]
[
تقوا، مدار كرامت خداوند سبحان مدار كرامت را تقوا مى داند. چون با پيدايش تقوا كرامت نيز پديد مى آيد و با دوام آن نيز كرامت استمرار مى يابد. چنان كه با شدت و قوت تقوا، كرامت نيز تشديد و تقويت مى شود؛ ان اءكرمكم عند الله اءتقيكم (156) و با نابودى تقوا، كرامت نيز به طور كلى نيست مى شود. زيرا هنگامى كه از طريق طغيان ، تقوا از بين رود، از طريق اهانت ، كرامت زائل مى شود؛ ... و من يهن الله فما له من مكرم . (157) خداوند فقط متقيان را كرامت مى بخشد و اگر كسى به جهت طغيان و سركشى از تقوا جدا شود، با سوء اختيار خود كرامت را به خوارى جايگزين ساخته است و از كتابى كه بر گرد كرامت و كرامت نيز بر گرد آن مى چرخد، هيچ بهره اى ندارد. ادامه مطلب از مطالب گذشته روشن مى شود كه براى شناخت قرآن شرط ديگرى لازم است و آن رفعت و پيراستگى از پستى طبيعت است . بى ترديد عترت طاهره عليهم السلام و دوستان و پيروانشان رفعت يافتگان الاهى اند و راه به دست آوردن آن رفعت ، رفتن به مساجد و مشاهد شريفه و اطاعت از اوامر كتاب و عترت است و حقا آنان كه از اين خانه هاى بلند مرتبه رو گرداندند و اوامر كتاب و سنت را گردن ننهادند، كسانى هستند كه اراده ى تكوينى خداوند به رفعت ايشان از حضيض طبيعت تعلق نگرفته است ، گر چه اراده ى تشريعى او برترى آنان را خواسته است ؛ و لو شئنا لرفعناه بها و لكنه اءخلد الى الاءرض و اتبع هويه . (151)اين آيه به داستان بلعم باعور اشاره دارد كه وى مورد عنايت خداوند واقع شد و نشانه هايى به او عطا شد، ولى با سوء استفاده از اين مقام ، از زيانكاران گرديد چون از جهت اراده ى تشريعى ، خواست خداوند رفعت يافتن او بود و نمونه اى از آيات و نشانه هايش را نيز به او بخشيد، ولى او از آيات الاهى بريده شد و به زمين ميل كرد و شرط اراده ى تكوينى خداوند براى رفعت را به دست نياورد. از اين رو، خداوند تكوينا رفعت او را اراده نكرد. زيرا اگر اراده ى تكوينى خداوند به بزرگى او تعلق گرفته بود، تحقق آن اراده ، قطعى و تخلف ناپذير بود؛ ليكن عدم تحقق رفعت بلعم باعور نشانگر آن است كه اراده ى خداوند از نوع تشريعى بود، نه تكوينى همچنين روشن شد كه استنباط اين شرط از روى وصف رفعت است كه خداوند براى آن صحف الاهى بيان داشته است و چنان كه گذشت شناخت هر چيز از سنخ همان چيز است . پس شناخت صحيفه ى عالى رتبه ناگزير عارف بلند مرتبه مى طلبد - چنان كه در شرط بودن طهارت براى معرفت بيان گرديد - زيرا ستودن صحيفه به رفعت ، مانند آن است كه گفته شود: اين صحيفه تنها در معرض دستيابى كسانى است كه خداوند آنان را به مرتبه ى عالى بالا برده است ادامه مطلب [ چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:پيراستگى از پستى طبيعت, ] [ 15:47 ] [ اکبر احمدی ]
[
|
|
[ تمام حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ متعلق : به اکبر احمدی می باشد ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |