مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

 «الّذين يتّبعون الرّسول النّبىّ الأمّىّ الّذى يجدونه مكتوباً عندهم فى التّورية والإنجيل يأمرهم بالمعروف و ينهيهم عن المنكر و يحلّ لهم الطّيّبات و يحرّم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم...»(262)
 در هيچ يك از آيات قرآن، دلايل حقانيت دعوت پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله مانند آيه‏ى فوق يكجا بيان نشده است. اگر درست در اوصاف هفتگانه‏اى كه در اين آيه، خدا براى پيامبر ذكر كرده، دقت كنيم، پنج دليل روشن براى اثبات نبوّت او خواهيم يافت:
 الف - او امّى و درس نخوانده بود، اما با اين حال، كتابى آورد كه تمام درس خوانده‏ها نمى‏توانند مانند آن را بياورند.
 ب - دلايل نبوت او با تعبيرات مختلف در كتب آسمانى سابق وجود دارد، به گونه‏اى كه انسان را به حقّانيّت او مطمئن مى‏سازد.
 ج - محتواى دعوت او با عقل و خرد سازگار است. زيرا به معروف فرا مى‏خواند و از منكرات و زشتى‏ها باز مى‏دارد.
 د - محتواى دعوت او با طبع سليم و فطرت هماهنگ است.
 ه - اگر او از طرف خدا نبود، حتماً به جهت منافع خويش دست به چنين كارى مى‏زد و در اين صورت، نه تنها نبايد غل و زنجيرها را از مردم بگشايد، بلكه بايد آن‏ها را همچنان در جهل و بى‏خبرى نگه دارد تا بهتر بتواند آن‏ها را استثمار كند؛ در حالى كه مى‏بينيم او زنجيرهاى گران را ازدست و پاى بشريّت گشود.(263)


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:پنج دليل براى نبوّت‏ , ] [ 8:9 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

قرآن كريم در مورد ريشه و انگيزه‏ى مخالفت با انبيا، عواملى را ذكر كرده است. مهم‏ترين عامل هواى نفس است كه اساس و مبناى ساير انگيزه‏ها به شمار مى‏رود. الف - هواى نفس؛ «كلّما جائهم رسول بما لا تهوى أنفسهم فريقاً كذّبوا و فريقاً يقتلون».(251) ب - خود بزرگ بينى؛ «انّ الّذين يجادلون فى ءايات اللّه بغير سلطان أتيهم إن فى صدورهم إلاّ كبر».(252) ج - جهل و نادانى؛ «و قال الّذين لا يعلمون لولا يكلّمنا اللّه أو تأتينا ءاية».(253) د - دانش مادى؛ «فلمّا جائتهم رسلهم بالبيّنات فرحوا بما عندهم من العلم»(254)و «قال انّما أوتيته على علم عندى».(255) ه - به خطر افتادن منافع مادى؛ «قالوا يا شعيب أصلوتك تأمرك أن نترك ما يعبد ءاباؤنا أو أن نفعل فى أموالنا ما نشاء».(256) و - در پوشش بودن دل‏هاى آنان؛ «و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم اللّه بكفرهم فقليلاً ما يؤمنون».(257)


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:انگيزه‏ هاى مخالفت با انبيا, ] [ 8:3 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

«أولئك الّذين هدى اللّه فبهديهم اقتده»(239) هدايت الهى بسيار گران‏سنگ و باعظمت است. زيرا از سويى قرآن كريم بعضى از انبيا را با وصف مشمول هدايت الهى شدن توصيف مى‏كند و از سوى ديگر، برترين پيامبر را به پيروى از هدايت آنان فرمان مى‏دهد. قابل توجه اين كه نمى‏فرمايد: «بهم اقتدهْ»؛ به خود اين‏ها اقتدا كن، بلكه مى‏فرمايد: «بهديهم اقتده»؛ يعنى به هدايت اين‏ها اقتدا كن. گفتنى است كه اگر «بهم اقتده» نيز ذكر شده بود، معنايش اقتدا به هدايت بود، ليكن از جهت عظمت هدايت، امر به تبعيّت از آن شده است.(240)
 
- پيروى از مكتب انبيا، نشانه‏ى محبت الهى‏

  از نظر قرآن كريم تنها راه محبت الهى، پيروى و تبعيت از مكتب انبياست؛ «قل إن كنتم تحبّون اللّه فاتّبعونى يحببكم اللّه»(241) و اگر در اسلام افرادى چون سلمان، جزو خانواده‏ى انبيا به حساب آمدند، به دليل همين تبعيت و پيروى از مكتب است؛ «سلمان منّا أهل البيت». زيرا حضرت براهيم‏عليه السلام گويد: هركس از من پيروى كند، از من خواهد بود؛ «فمن تبعنى فانّه منّى»،(242) چه اين كه قرآن مى‏فرمايد: «إنّ أولى النّاس بابراهيم للّذين اتّبعوه و هذا النّبى».(243) در مقابل، اگر كسى از مكتب انبيا پيروى نكند، از آنان نخواهد بود، گرچه فرزند حضرت نوح‏عليه السلام باشد؛ «انّه ليس من أهلك».(244) پس دستور خداوند مبنى بر فروتنى پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر مؤمنان مطلق نيست، بلكه براى كسانى است كه پيرو آن حضرت باشند؛ «واخفض جناحك للمؤمنين».(245) اما در جاى ديگر، اين خفض جناح و تواضع را مقيّد به تبعيّت و پيروى مؤمنين از پيامبر مى‏كند؛ «واخفض جناحك لمن اتّبعك من المؤمنين».(246)
 
- سبب عدم درخواست مزد از مردم‏

  «يا قوم لاأسئلكم عليه أجراً إنّ أجرى إلاّ على الّذى فطرنى»(247) پيشواى واقعى در صورتى مى‏تواند دور از هرگونه اتّهام و در نهايت آزادى به راه خود ادامه دهد و هر گونه انحراف و كجروى را در پيروانش اصلاح كند كه وابستگى و نياز مادى به آن‏ها نداشته باشد، وگرنه همان نياز، زنجيرى خواهد شد بر دست و پاى او، و قفل و بندى بر زبان و فكر او. منحرفان، از اين طريق براى تحت فشار قرار دادن او وارد مى‏شوند يا از طريق تهديد به قطع كمك‏هاى مادّى يا از طريق پيشنهاد و كمك‏هاى بيشتر. پيشوا و رهبر هر اندازه كه پيراسته و مخلص باشد، باز انسان است و ممكن است در اين مرحله گام او بلرزد. از اين رو، قرآن كريم مى‏فرمايد: انبيا صريحاً اعلام مى‏كردند كه هيچ گونه درخواست مادى و انتظار پاداش از پيروانشان را ندارند.(248)
 
- تكذيب پيامبران‏

 «كذّبت قوم نوح المرسلين»(249)
 در آيه‏ى فوق قوم نوح‏عليه السلام را تكذيب كننده‏ى همه‏ى پيامبران مرسل خوانده است، با اين كه آن‏ها غير از نوح‏عليه السلام پيغمبر ديگرى را تكذيب نكردند، زيرا دعوت انبيا و مرسلين يكى است و همه در دعوت به توحيد متفقند. پس، اگر مردمى يكى از ايشان را تكذيب كند، در حقيقت همه را تكذيب كرده است و به همين جهت، خداوند ايمان به بعضى از پيامبران بدون بعض ديگر را كفر به همه‏ى آنان خوانده است؛ «... يقولون نؤمن ببعض و نكفر ببعض و يريدون أن يتّخذوا بين ذلك سبيلاً * أولئك هم الكافرون حقّاً».(250)

[ پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:لزوم پيروى از هدايت انبيا, ] [ 8:0 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 «و يعلّمكم ما لم تكونوا تعلمون»(218) انبياى الهى علومى را به انسان‏ها تعليم مى‏دهند كه بدون وحى و رسالت دسترسى به كليّات و جزئيات آن سلسله از علوم و دانش‏ها ممكن نيست و به تعبير ديگر، اگر نعمت وحى و نبوّت نبود، انسان‏ها در شئون دينى خود متحيّر بودند و نمى‏دانستند به چه كيفيّت مى‏بايست انجام وظيفه كنند.(219)
 
هدف از نزول وحى

  خداوند ولىّ مؤمنان است و آن‏ها را از هر تيرگى و تاريكى مى‏رهاند و به سوى نور مى‏برد؛ «اللّه ولىّ الّذين ءامنوا يخرجهم من الظّلمات إلى النّور».(220)بنا بر اين، هدف از نزول وحى آن است كه انبياى الهى مردم را نورانى كنند. از اين رو، قرآن كريم در باره‏ى حضرت موسى‏عليه السلام مى‏فرمايد: «و لقد أرسلنا موسى باياتنا أن أخرج قومك من الظّلمات إلى النّور».(221) چه اين كه در باره‏ى رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: «الر كتاب أنزلناه إليك لتخرج النّاس من الظّلمات إلى النّور».(222)
 - اقسام وحى‏

  وحى به صورت‏هاى گوناگون بر پيامبران نازل مى‏شد. كه در آيه‏ى زير به همه‏ى اقسام آن اشاره شده است؛ «و ما كان لبشر أن يكلّمه اللّه الاّ وحياً أو من وراء حجاب أو يرسل رسولاً فيوحى باذنه ما يشاء انّه علىّ حكيم».(223) الف - الاّ وحياً؛ در اين قسم از وحى، هيچ گونه واسطه‏اى در ميان نيست و خداوند با پيامبر خود بدون هيچ واسطه و حجابى سخن مى‏گويد؛ يعنى بعضى از انبيا در حالات خاصى، كلام خدا را بدون واسطه مى‏شنيدند. علامه طباطبايى‏قدس سره در ذيل آيه‏ى فوق اين نوع وحى را مربوط به سخن گفتن خداوند با پيامبر دانسته است كه حتّى جبرئيل نيز واسطه‏ى ميان پيامبر و خدا نبوده است. برخى از مفسران نيز مى‏گويند: دو آيه‏ى اخير سوره‏ى بقره را پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در شب معراج بلا واسطه دريافت كرده است.
 ب - أو من وراء حجاب؛ گرچه در اين قسم از وحى واسطه وجود داشته، ولى واسطه، خود وحى نمى‏كرده، بلكه وحى از ماوراى آن نازل مى‏شد. اين قسم از وحى به دو نوع قابل تقسيم است:
 * - گاهى پيامبر حقايقى را در عالم رؤيا متوجه مى‏شد. مانند حضرت ابراهيم‏عليه السلام كه به اين طريق فرمان يافت فرزندش اسماعيل را ذبح كند؛ «فلمّا بلغ معه السّعى قال يا بنىّ انّى أرى فى المنام أنّى أذبحك فانظر ماذا ترى‏».(224)
 * - گاهى وحى از طريق امواج صوتى القا مى‏شد؛ يعنى خدا با ايجاد صدا با پيامبر خود سخن مى‏گفت. مانند سخن گفتن درخت با حضرت موسى‏عليه السلام كه درخت واسطه بود و خداوند از پس پرده با او سخن گفت؛ «و رسلاً قد قصصناهم عليك من قبل و رسلاً لم نقصصهم عليك و كلّم اللّه موسى تكليماً».(225)
 ج - أو يرسل رسولاً؛ در اين قسم از وحى، پيك وحى فرامين الهى را بر قلب پيامبر نازل مى‏كرد؛ يعنى گاهى فرشته‏ى وحى به صورت خاصى تمثل پيدا مى‏كرده و پيامبر نيز با تمام وجود خود وحى را تلقى مى‏كرد؛ «قل من كان عدوّاً لجبرئيل فانّه نزّله على قلبك باذن اللّه».(226)
 
- سبب نيازمندى پيامبران به معجزه

  هماره در برابر ادّعاى انبيا، مدّعيان كاذبى بوده‏اند كه اين مقام و منصب الهى را از خود دانسته‏اند، يا به خود نسبت مى‏دادند. مردم بايد يا ادّعاى هر مدّعى را بپذيرند يا دعوت همه را رد كنند؛ اگر همه را بپذيرند، هرج و مرج به وجود مى‏آيد و اگر هيچ كدام را نپذيرند، نتيجه‏اش گمراهى و عقب‏ماندگى است. از اين رو، انبيا بايد نشانه‏اى همراه داشته باشند كه علامت امتياز آنان از مدعيان دروغين و سند حقّانيت آن‏ها باشد.(227)


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:نعمت وحى و نبوّت‏, ] [ 9:55 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 

  آزمايش الهى

 «أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة و لمّا يأتكم مثل الّذين خلوا من قبلكم مسّتهم البأساء والضّرّاء و زلزلوا حتّى يقول الرّسول و الّذين ءَامنوا معه متى نصر اللّه ألا إنّ نصر اللّه قريب»(209)
 از آيه‏ى شريفه‏ى فوق نكاتى استفاده مى‏شود:

  - اين پندار و تفكر باطل در ميان مؤمنان وجود دارد كه چون طرفدار حق هستند، لازم است بدون تحمل رنج و درد به اهداف اجتماعى خود و سعادت ابدى برسند، و قرآن كريم اين تفكر را رد مى‏كند و مى‏فرمايد: در صورتى ايمان عامل سعادت است كه انسان در برابر سختى‏ها و آزمايش‏هاى الهى صبر و پايدارى داشته باشد؛ «أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة و لمّا يعلم اللّه الّذين جاهدوا منكم و يعلم الصّابرين».(210)

  - امتحان الهى براى كشف امرى بر خداوند نيست. زيرا چيزى بر خداوند پوشيده نيست تا به واسطه‏ى امتحان كشف شود، بلكه او «علاّم الغيوب» و «عالم السرّ و الخفيّات» است و حكمت امتحان دو چيز است:

  الف - بر شخص ممتحَن معلوم مى‏شود كه حقيقتاً داراى چه صفاتى است و دعاوى او تا چه حد مقرون به حقيقت است. زيرا چه بسا بر خود انسان امر مشتبه مى‏شود و فكر مى‏كند داراى مراتب عاليه از ايمان و ملكات فاضله است، ولى هنگامى كه امتحان پيش مى‏آيد، چه بسا خلاف آن ظاهر مى‏شود.
 ب - بر ديگران نيز موقعيّت و مرتبه‏ى اين شخص معلوم مى‏گردد كه اگر مورد عنايتى واقع شود يا معذّب به عذابى گردد، بدانند كه به جا و سزاوار بوده است.(211)

 - سؤال: گفتن «متى نصراللّه» چگونه با علم و يقين پيامبر به نصرت الهى سازگار است؟

  پاسخ: روشن است كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله اذيت و آزار فراوانى از ناحيه‏ى دشمنان به او رسيد؛ به اندازه‏اى كه قرآن كريم گاهى به او تسليت مى‏دهد و مى‏فرمايد: «و لقد نعلم انّك يضيق صدرك بما يقولون لعلّك باخع نفسك ألاّ يكونوا مؤمنين». بنا بر اين، گاهى پيامبر از كلماتى كه دشمنان به او مى‏گفتند، دلتنگ مى‏شد و يقين داشت كه نصرت الهى شامل حال او مى‏شود، ليكن نمى‏دانست در چه زمانى خدا او را يارى مى‏كند و هيچ مانعى ندارد كه پيامبر براى دانستن زمان نصرت الهى اين سخن «متى نصراللّه» را بگويد.(212)

 - امتحان الهى به فراق فرزند

  خداوند گاهى پدر را مبتلا به فراق فرزند مى‏كند، مانند حضرت يعقوب‏عليه السلام كه مدتى در فراق فرزندش يوسف به سر برد و حزن و غم و اندوه خويش را به خداوند بازگو كرد؛ «قال انما أشكو بثّى و حزنى الى اللّه»(213)و گاهى مادر را به فراق فرزند مبتلا مى‏سازد، مانند مادر موسى‏عليه السلام كه او نيز در فراق فرزندش و به دريا انداختن او محزون بود كه خداوند بشارت برگرداندن فرزندش را به او داد؛ «فاذا خفت عليه فألقيه فى اليمّ و لا تخافى و لا تحزنى انّا رادّوه إليك».(214)
 - مال و فرزند از ديدگاه قرآن‏

 قرآن كريم مال و فرزند را به نحو «موجبه‏ى كليه» ابزار آزمون الهى معرفى مى‏كند؛ «إنّما أموالكم و أولادكم فتنة»(215)و گاهى به نحو «موجبه‏ى جزئيّه» مى‏فرمايد: برخى همسران و فرزندان دشمن انسان هستند؛ «يا أيّها الّذين ءَامنوا انّ من أزواجكم و أولادكم عدوّاً لكم فأحذروهم».(216)
 شايان توجه است كه آزمون بودن مال و فرزند را به صورت كلّى مطرح فرمود و دشمن بودن همسران و فرزندان را به صورت جزئى. زيرا هر مال و فرزندى وسيله‏ى امتحان است، ولى هر همسر و فرزندى دشمن نيست.(217)

[ چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب: آزمايش الهى , ] [ 9:51 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 «إنّا جعلنا فى أعناقهم أغلالاً فهى إلى الأذقان فهم مقمحون * و جعلنا من بين أيديهم سدّاً و من خلفهم سداً فأغشيناهم فهم لايبصرون» براى شناخت خداوند معمولاً دو راه مطالعه وجود دارد:
 1 - مطالعه در نشانه‏هاى خدا كه در جسم و جان انسان است و آن را «آيات انفسى» مى‏نامند.
 2 - مطالعه در آياتى كه در بيرون وجود انسان است، مانند زمين و آسمان و ثوابت و سيارات و كوه و دريا و ... و آن را «آيات آفاقى» مى‏نامند كه قرآن كريم به هر دو اشاره كرده است؛ «سنريهم أياتنا فى الافاق و فى أنفسهم حتّى يتبيّن لهم أنّه الحقّ».(192) كسانى كه ايمان نمى‏آورند و از شناخت خداوند محروم مى‏شوند، به دليل آن است كه به سوءِ اختيار خود موانعى ايجاد كردند، مانعى كه نمى‏گذارد انسان در آيات الهى نظر كند، دو قسم است: يكى از نظر كردن در آيات انفسى جلوگيرى مى‏كند و ديگرى از نظر كردن در آيات آفاقى. موانع نوع اول را به غل و زنجيرى تشبيه كرده كه صاحبش را مقمح كند؛ يعنى نمى‏گذارد كه سرش را پايين آورده و خودش را نگاه كند و چشم بر بدن خود بيفكند و نوع دوم را به سدّى تشبيه كرده كه اطراف انسان كشيده شده باشد و نگذارد كه انسان چيزى را ببيند. كسى كه به اين دو مانع مبتلا گردد، به كلّى از نظر كردن محروم مى‏ماند.(193)


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:محروميت از سير آفاقى و انفسى‏, ] [ 9:46 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

توصيف خداوند ويژه‏ى مخلصين‏

  «سبحان اللّه عمّا يصفون * إلاّ عباد اللّه المخلصين»(176) سرّ اين كه بندگان مخلص، حق توصيف خداوند را دارند و ديگران چنين حقى را ندارند، آن است كه خداوند اين‏ها را براى خود خالص كرده و هيچ موجودى غير از خدا در اين افراد سهمى ندارد و خداوند آن‏ها را بندگان مخلص معرفى كرده و خود را به آن‏ها شناسانده و غير خود را از يادشان برده، در نتيجه تنها خدا را مى‏شناسند و غير خدا را فراموش مى‏كنند. چنين افرادى اگر خداوند را توصيف كنند، به اوصافى وصف مى‏كنند كه لايق ساحت كبريايى اوست و اگر هم به زبان وصف كنند، هر چند الفاظ قاصر، و معانى آن‏ها محدود باشد، ليكن اعتراف مى‏كنند كه بيان بشر عاجز و قاصر است از اين كه او را توصيف كند؛ «لا أحصى ثناء عليك أنت كما أثنيت على نفسك».(177)

تمامى ستايش‏ها براى خداوند 

 «الحمد للّه ربّ العالمين» الف و لام در «الحمد» به معناى جنس يا استغراق است؛ يعنى تمامى حمدها براى خداست. زيرا حمد و ستايش در برابر زيبا و زيبايى انجام مى‏شود و مالك آن‏دو خداست. توضيح اين كه: از سويى خداوند آفرينش همه اشيا را به خود اسناد مى‏دهد؛ «ذلكم اللّه ربّكم خالق كلّ شى‏ء»(178) و از سوى ديگر خلقت تمامى آفريده‏ها را به زيبايى مى‏ستايد؛ «الّذى أحسن كلّ شى‏ء خلقه»(179) پس روشن شد كه تمامى كارهاى او زيباست. همچنين خداوند خودش را به دارنده‏ى بهترين نام‏ها مى‏ستايد؛ «و للّه الأسماء الحسنى فادعوه بها»(180). پس با توجه به اين كه تمامى افعال و اسماى الهى زيبا و نيكوست، تمامى ستايش‏ها نيز از آن اوست.(181)


ادامه مطلب
[ سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:توصيف خداوند , ] [ 17:20 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

  «مثل الّذين اتّخذوا من دون اللّه أولياء كمثل العنكبوت اتّخذت بيتاً و إنّ أوهن البيوت لَبيت العنكبوت لوكانوا يعلمون»(169) كسانى كه غير از خدا را ولىّ و معبود خود برگزيدند، چون عنكبوتند كه خانه‏اى براى خود برگزيده‏اند و سست‏ترين خانه‏ها، خانه‏ى عنكبوت است. سرّ تشبيه شرك به خانه‏ى عنكبوت آن است كه هيچ يك از آثار خانه به جز اسم، بر آن صادق نيست. زيرا خانه را براى اين جهت مى‏سازند كه صاحبش را از سرما و گرما حفظ كند و چيزى كه اين خواص را ندارد و صاحبش را از هيچ مكروهى حفظ نمى‏كند، خانه نيست. اوليايى هم كه مشركان براى خود گرفته‏اند، تنها ولايت اسمى دارند. زيرا نه نفعى مى‏رسانند و نه ضررى، نه مالك مرگى هستند و نه حياتى.(170)


ادامه مطلب
[ سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:شرك يا تكيه‏گاه سُست‏, ] [ 17:18 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 «قل هو اللّه أحد * اللّه الصّمد * لم يلد و لم يولد * و لم يكن له كفواً أحد» اين سوره خداوند متعال را به احديّت ذات و بازگشت ما سوى اللّه در تمامى حوايج وجودى‏اش به سوى او، و نيز به اين كه احدى، نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال شريك او نيست، مى‏ستايد و اين توحيد قرآنى، توحيدى است كه مختص به خود قرآن كريم است و تمامى معارف اصولى و فروعى و اخلاقى اسلام، بر اين اساس پى‏ريزى شده است. «أحد»: اين كلمه در مورد چيزى و كسى به كار مى‏رود كه قابل كثرت و تعدد نباشد؛ نه در خارج و نه در ذهن و اصولاً داخل اعداد نمى‏شود. «صمد»: اصل در معناى كلمه‏ى صمد، قصد كردن يا قصد كردن با اعتماد است. پس خداى تعالى سيّد و بزرگى است كه تمامى موجودات عالم در تمامى حوايجشان او را قصد مى‏كنند. وقتى خداوند متعال پديدآورنده‏ى همه‏ى عالم است و هر چيزى را كه داراى هستى است، خداوند به او داده است. بنا بر اين، هر چيزى كه نام «چيز» بر آن صادق باشد، در ذاتش و آثارش محتاج به خداست و در رفع نيازمندى‏هايش قصد مى‏كند. همچنان كه خودش فرمود: «ألا له الخلق و الأمر»(164) و نيز به طور مطلق فرمود: «و أنّ إلى ربّك المنتهى‏».(165) پس، در هر حاجتى كه در جهان تصوّر شود، خداى سبحان صمد و مقصد است. از اينجا روشن مى‏شود كه تعريف «صمد» با الف و لام، به منظور افاده‏ى حصر است؛ يعنى تنها خداوند متعال صمد على الاطلاق است.


ادامه مطلب
[ سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:خداوند, مقصد همه‏ى موجودات , ] [ 17:13 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 «الحمد للّه ربّ العالمين»

 تمام تلاش انبياعليهم السلام براى دستيابى مردم به توحيد ربوبى بوده است و در موضوع ربوبيت، با انسان‏ها همواره درگير بوده‏اند. در مسأله‏ى توحيد واجب و توحيد خالقيت كه از مسائل عقلى و نظرى هستند، چندان با كسى اختلاف نداشتند. مشركان از پذيرش توحيد خالقى استنكاف نمى‏ورزيدند؛ «و لئن سئلتهم من خلق السّموات و الأرض ليقولنّ اللّه».(155) آرى خدايى كه آسمان‏ها و زمين را خلق كند، اما كارى با انسان‏ها نداشته باشد و انسان در برابر او مسئول نباشد، چنين خدايى را همه‏ى بت پرست‏ها قبول داشتند. انبيا مى‏گفتند: آن كه آفريد، بايد بپروراند، ديگران مى‏گفتند: اصلاً بشر رب نمى‏خواهد يا اين بت‏ها و ستاره‏ها و امثال آن ربوبيت انسان‏ها را عهده دارند. پس براى اين كه از زير بار طاعت و مسئوليت بيرون بروند، ربوبيّت را نمى‏پذيرفتند.  گفتنى است كه قرآن كريم توحيد ربوبى خداى سبحان را از دو راه اثبات مى‏كند:

 الف - بر پايه‏ى تحليل عقلى مرجع ربوبيت خالقيت است. پس اگر خالقيت خدا را قبول داريد، بايد ربوبيّتش را هم بپذيريد. زيرا در ربوبيت نوعى خلقت نيز وجود دارد.

 ب - كسى مى‏تواند ربّ باشد كه چيزى را آفريده باشد، اگر كسى چيزى را آفريد، مى‏تواند آن را بپروراند؛ «ربّنا الّذى اعطى كلّ شى‏ء خلقه ثمّ هدى».(156)


ادامه مطلب
[ دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:توحيد ربوبى‏ , ] [ 17:11 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
صفحه قبل 1 ... 86 87 88 89 90 ... 169 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب