مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

از آنجا که معلم سال هاي زيادي را همراه دانش آموز مي باشد و در سنين حساس کودکي و نوجواني که درخت وجودي دانش آموز شکل مي گيرد با او همدم و همراه مي باشد لذا قرآن کريم، اين کتاب انسان ساز، صفاتي براي يک معلم خوب و نمونه ذکر کرده است که به اجمال به بيان آنها مي پردازيم:

تواضع
 

اولين ويژگي يک معلم نمونه، تواضع و فروتني است تا شاگردان مشکلات خود، درسي و غيردرسي را به راحتي با معلم خود مطرح نموده و از اين طريق هم استفاده علمي ببرند و هم درس زندگي بياموزند. چنانکه رسول اکرم نيز مي فرمايند: « خداوند به من وحي نمود که فروتن باشيد
فروتني يعني تسليم در برابر حق، احترام به همنوعان، اعتراف و شناسايي مقام واقعي خود و حقوق ديگران که همگي از ثبات روحي و آرامش رواني سرچشمه مي گيرد.

مهرباني
 

از آنجا که همه شاگردان بدون اختيار تاثيرات خلقي و رفتاري معلمان را مي پذيرند و به آن سمت کشيده مي شوند لذا يکي از صفاتي که در وجود يک معلم نمونه ، ضروري و لازم است ؛ برخورد همراه با روي گشاده و مهربان است تا شاگردان نيز تحت تاثير اين برخورد معلم هم بتوانند به راحتي مشکلات خود را بيان نموده و هم از راهنمايي هاي معلم بهره لازم را ببرند و هم خود داراي روحيه گشاده در برخورد با اجتماع و مردمان شوند. تغييرات اخلاقي تنها با پند و اندرز و موعظه صورت نمي پذيرد بلکه زماني اين مهم تحقق پيدا مي کند که همراه با عمل و رفتار انساني باشد.
هميشه به ياد داشته باشيم که زير بناي رابطه عاطفي که ميان معلم و شاگرد برقرار مي شود، روحيات و خلقيات معلم است نه روش تدريس او.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 15 ارديبهشت 1391برچسب:ويژگي هاي معلم نمونه در قرآن, ] [ 6:30 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

در هر مکتبي براي رسيدن به اهداف تعليم و ترتيب از روش هاي خاص آن مکتب استفاده مي شود. در دين مبين اسلام که دستورات جامع و کامل آن در قرآن ، اين کتاب هميشه جاويدان ، آمده است ؛ روش ها و نکته هايي که در رسيدن به اهداف مقدس تعليم و تربيت که بزرگترين اين اهداف : «انسان سازي» است ، بيان شده است که با دقت و تدبر در آيات قرآن کريم و رجوع به احاديث اهل بيت (علیهم السلام) در اين زمينه ، مي توان اين روش ها و نکته ها را به خوبي دريافت و به کار برد تا هدف اصلي و اساسي تعليم و تربيت يعني انسان سازي محقق گردد. تعاليم روح بخش اسلام در کليه شئون زندگي براساس فطرت که بهترين راهنماي انسان هاست ، مي باشد و لذا مربيان و معلمان با بهره مندي از اين تعاليم مي توانند تربيتي محکم و استوار براي کودکان و نوجوانان که آينده سازان جامعه اسلامي هستند ، به ارمغان بياورند. جوامع بشري امروزه از لحاظ علم و صنعت و اختراع و تکنولوژي بسيار پيشرفته و هر روز با کشف جديدي سعي مي کند از تکنولوژي روز در بهتر زيستن خود کمک بگيرد اما در کنار اين پيشرفت مادي و علمي از لحاظ اخلاقي و معنوي بتدريج سقوط مي کند و نمي تواند راهنماي موفقي براي بشر به سوي کاميابي و سعادت باشد اما فرهنگ اسلامي به گواهي تاريخ، صلاحيت رهبري و ارشاد بشريت را دارد و کتاب مقدس و آسماني قرآن اين مسئوليت خطير را بر عهده دارد. قرآن که کتاب عمل است، همان کليد سعادت است که از اوايل قرن هفتم ميلادي در اختيار بشر قرار گرفت و در مدت کمتر از صد سال سه قاره آسيا، آفريقا و اروپا (اسپانيا) را تحت نفوذ خود گرفته و جهاني نوين آفريد. «علامه اقبال لاهوري» نقش قرآن و نفوذ آن در ميان مردمان را چنين بيان مي کند:

نقش قرآن چون که بر عالم نشست

نقش هاي پاپ و کاهن را شکست

فاش گويم آنچه در دل مضمر است

اين کتابي نيست ، چيزي ديگر است

« دکتر گوستاو لوبن فرانسوي» مي گويد: « هر نوع سيستم تربيت جديدي براي بشر سه دوره لازم دارد تا به تدريج از آن بهره مند شوند و در پايان امر براي نسل سوم ثمربخش شود ولي قرآن چنان کتابي است که آثار تربيتش را در همان نسل اول به حد کمال نشان داد ، امتي را تربيت کرد که در کمتر از يک قرن بر سه قاره آسيا ، آفريقا و اروپا (اسپانيا) حکومت نمود


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:معلم نمونه درآموزه هاي قرآني , ] [ 17:44 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

گشاده رویی معلم

زنی از بانوان مدینه خدمت حضرت زهرا علیهاالسلام رسید و پرسشی را مطرح کرد. حضرت پاسخ داد. او پرسش های دیگری کرد و باز حضرت پاسخ داد تا اینکه به پرسش دهم رسید و آن حضرت پاسخ فرمود. در آن لحظه، آن زن شرمنده شد و گفت: بیش از این مزاحم نمی شوم. حضرت فاطمه علیهاالسلام با گشاده رویی فرمود: هر چه می خواهی بپرس. اگر به کسی صدهزار دینار بدهند که بار سنگینی را بر بامی ببرد، آیا با توجه به آن مزد زیاد، احساس خستگی می کند؟ گفت: نه. فرمود: من در مقابل هر پاسخ که به تو می دهم، مزدی هزاران بار بیش از آن می گیرم و شایسته است هرگز خسته و ملول نشوم.

امام حسین علیه السلام و مقام معلم

شخصی به نام عبدالرحمان، مدتی آموزگار کودکان و نوجوانان بود. یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام نیز به مکتب او می رفت. معلم، آیه شریفه «اَلْحَمْدُ للّه رَبّ العالَمینَ» را به کودک آموخت. امام حسین علیه السلام به دلیل این کار نیک، هزار دینار طلا همراه با پارچه هایی گران قیمت و مرواریدهایی بسیار به معلم او هدیه داد. شخصی از امام پرسید: آیا آن همه پاداش به معلم رواست؟ حضرت در پاسخ فرمود: آنچه به او دادم، چگونه با ارزشِ آنچه به پسرم آموخت برابری می کند.

ابن سینا و ابن مسکویه

ابوعلی سینا هنوز به بیست سالگی نرسیده بود که بسیاری از علوم زمان خود را فراگرفت و در علوم الهی، طبیعی، ریاضی و دینی، سرآمد عصر شد. روزی به مجلس درس ابوعلی بن مسکویه، دانشمند معروف آن زمان حاضر گردید. سپس با کمال غرور، گردویی را جلو ابن مسکویه افکند و گفت: مساحت سطح این را تعیین کن. ابن مسکویه جزوه هایی از یک کتاب را که در علم اخلاق و تربیت نوشته بود، به ابن سینا داد و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت سطح گردو را تعیین کنم. بوعلی از این گفتار شرمسار شد و این جمله، راهنمای اخلاقیِ او در همه عمر قرار گرفت.

معلم و شکوفایی شاگرد

روزی ابوعلی سینا از جلوی آهنگری می گذشت. کودکی را دید که از آهنگر مقداری آتش می خواهد. آهنگر گفت: ظرفت را بگیر تا آتش در آن بریزم، ولی چون کودک ظرف نیاورده بود، بی درنگ خم شد و مقداری خاک از زمین برداشت و کف دست خود پهن کرد و گفت: بریز. ابن سینا از تیزهوشی او در شگفت ماند. جلو رفت و نام کودک را پرسید. پسرک گفت: نامم بهمنیار است و از خانواده ای زرتشتی هستم. ابن سینا او را به شاگردی خود پذیرفت و در تربیتش کوشید. بهمنیار اسلام پذیرفت و یکی از حکیمان و دانشمندان روزگار خود شد

[ پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:داستان هایی از معلمان, ] [ 17:40 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

معلم از دیدگاه معصومان علیهم السلام

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله : «در میان صدقه هایی که مردم می دهند، هیچ صدقه ای ارزنده تر از یاد دادن علم و دانش نیست امام علی علیه السلام : «کسی که در مقام هدایت و آموزش قرار می گیرد، باید بیش از آموختن به دیگران، خود را پالایش روحی کند و ادبِ رفتاری اش، بیش از ادب گفتاری اش باشد».

امام سجاد علیه السلام : «اگر معلم وظیفه معلمی را بداند و به آن عمل کند، خداوند نعمت دانش را بر او بیشتر خواهد کرد

معلمی در کلام امام خمینی رحمه الله

حضرت امام خمینی رحمه الله درباره مقام معلم می فرماید: «نقش معلم در جامعه، نقش انبیاست؛ انبیا هم معلم بشر هستند. نقش معلم، بسیار حساس و مهم است و مسئولیت بسیار زیادی دارد. نقش مهمی است که همان نقش تربیت است که اخراج من الظلمات الی النور است. معلم، امانت داری است که [امانت او] غیر از همه امانت هاست؛ انسان، امانت اوست. امانت های دیگر را اگر کسی خیانت به آن بکند، خلاف کرده است، اما امانت اگر انسان باشد، اگر خدای نخواسته به این امانت خیانت شد، یک وقت می بیند خیانت به یک ملت است، خیانت به یک جامعه است، خیانت به اسلام است. معلم، امانت دار نسلی است که تمام مقدّرات یک کشور، به آن نسل سپرده می شود و تربیت شما باید همراه با تعلیم باشد».

روزى ، ابن ابى العوجاء، يكى از دانشمندان مخالف اسلام ، پرسشى درباره تعدد زوجات ، مطرح كرد و گفت : ((قرآن از سويى در آيه سومِ سوره نساء، مى فرمايد: (فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباع فَاِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدة ) (يعنى با زنان پاك مسلمان ازدواج كنيد، با دو يا سه و يا چهار زن ؛ و اگر مى ترسيد ميان آنها به عدالت رفتار نكنيد، پس به يك همسر اكتفا كنيد.) و از سوئى ديگر در آيه 129 همين سوره مى گويد: (وَ لَنْ تَسْتَطيعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ) يعنى : (هرگز نمى توانيد، ميان زنان به عدالت رفتار كنيد؛ هر چند در اين راه بكوشيد). با ضميمه كردن آيه دوم ، به آيه اول در ميابيم كه تعدد زوجات در اسلام ممنوع است ؛ زيرا تعدد زوجات مشروط به عدالت است و عدالت هم ممكن نيست . پس تعدد زوجات در اسلام حرام است .))
هشام از پاسخ باز ماند و از ابن ابى العوجاء فرصت خواسته و براى گرفتن پاسخ به مدينه شتافت . هشام سخن ابن ابى العوجاء را براى حضرت امام صادق عليه السّلام باز گفت . امام فرمود: ((منظور از عدالت در آيه سومِ سوره نساء، عدالت در نفقه و رعايت حقوق همسرى و طرز رفتار و كردار است ؛ و مراد از آيه 129 همين سوره ، عدالت در تمايلات قلبى است . بنابراين تعدد زوجات در اسلام حرام نيست و با شرايطى جايز است .))
هشام از سفر برگشت و پاسخ را در اختيار ابن ابى العوجاء قرار داد. او سوگند ياد كرد كه اين پاسخ از تو (هشام ) نيست   (9)

          

در محضر خداوند

شخصى ، به حضور يكى از بزرگانِ دين آمد و گفت : ((اى بزرگوار! مرا راهنمائى كرده و موعظه كن .)) آن عالم فرمود: ((اى عزيز! اگر در جاى خلوتى ، قصدِ معصيت نمائى و به گناه مبادرت ورزى و گمان كنى كه ، خداوند ترا مى بيند و مراقب اعمال توست ، به امر خيلى مهم و بزرگ جرئت كرده و در حضور مقام با عظمتى ، حرمت شكسته اى و اگر فكر كنى كه خدا تو را نمى بيند؛ به سخن خداوند متعال ، كافر شده اى كه مى فرمايد: (اِنَّ اللّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً):(10)(خداوند، مراقب اعمال شماست

پيش نماز و اعرابى

روزى اعرابى ، (عربِ باديه نشين ) وارد مسجدى شد و چون نماز جماعت ، شروع شده بود؛ او هم اقتداء كرد. پيشنماز بعد از حمد، سوره نوح را شروع كرد و خواند: (بسم الله الرحمن الرحيم اِنّا اَرْسَلْنا نُوْحاً اِلى قَوْمِهِ)(11):((ما نوح را بسوى قومش فرستاديم .)) امّا بقيه آيه را فراموش ‍ كرد. چند بار هم تكرار كرد؛ ولى به يادش ، نيامد. اعرابى كه ، مثل بعضى ها خسته شده بود، گفت : ((يا شيخ ! ((ارسل غيره وارحنا وارح نفسك .)) آقا! اگر نوح نمى رود ديگرى را بفرست و ما را خلاص كن .))(12)

 

در كدام آيه قرآن ؟

شخصى مغرور و روشنفكر مآب ، پيش مولانا ((عضدالدين )) آمده و اظهار داشت : ((اى شيخ ! شما مى گوئيد: قرآن وحى الهى است و هيچ نقصانى در آن وجود ندارد؟)) پاسخ داد: ((بله همينطور است .)) مردِ خودپسند، قيافه انديشمندانه اى به خود گرفته و گفت : ((در قرآن آمده است : (ما فَرَّطْنا فى الْكِتابِ مِنْ شَىٍ)(13):(ما هيچ چيز را در اين كتاب فرو گذار نكرده ايم .) خوب ، بفرمائيد بعنوان نمونه ، مرا در كجاى قرآن بيان كرده است ؟)) مولانا عضدالدين ، فوراً جواب داد:
((
قرآن ، بعد از بيان علماء شما را ياد كرده و مى فرمايد: (هَلْ يَسْتَوِى الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذينَ لايَعْلَمُونَ)(14)
:(
آيا كسانى كه مى دانند و عالم هستند با كسانى كه نمى دانند و جاهل هستند يكسانند؟!))

 

      

[ سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:هشام بن حكم و يك سؤ ال قرآنى, ] [ 9:11 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

   

در زمانهاى گذشته ، شخصى كه به بخل و خساست معروف بود؛ وارد كارگاه كوزه گرى شده و سفارش ساختن يك كوزه و يك كاسه نفيس را داد و در نقش و نگار و تزئين آن تاءكيد كرده و اضافه نمود: ((آياتى از قرآن هم ، روى آنها بنويسند؛ تا زيباتر شود.)) كوزه گر پرسيد: ((بر روى كوزه ات ، چه بنويسم ؟)) بخيل گفت : ((اين آيه را بنويس : (فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنّى )(7) (يعنى هر كس از آن بنوشد، از همراهان من نيست .) كوزه گر گفت : ((بر كاسه ات ، چه نويسم .)) گفت : ((بنويس : (وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَاِنَّهُ مِنّى )(8) (هر كس از آن نخورد، از همران من است 

كدام سوره ، خلاصه قرآن است ؟

سوره حمد، در اول قرآن ، قرار گرفته و ممكن است علت آن فراگير بودن ، اين سوره باشد. زيرا اين سوره ، با داشتنِ فقط هفت آيه ، تمام مطالب قرآن را، در برگرفته است . چونكه ، قرآن شامل تحميد، تمجيد، تسبيح ، تقديس ، تهليل ، شكر، ثناء و تكبير است ، و همه اينها، در كلمه ((حمد)) مندرج است . همچنين ، بيان ارزاق ، اِنعام ، احسان ، تربيتِ بندگان و اكرام و امهال ايشان ، در كلمه ((رحمان )) گنجانده شده است ؛ و تمامى آنچه در قرآن ، از وسعت رحمت و عفو گناهان و رحمت بر بندگان ، در ((رحيم ))، درج شده است و تمام مفاهيم ثُباتِ قدرت الهى ، عظمت ، بقاء، و سرمديّت حق ، تنزيه او از شركاء، در كلمه ((مالك ))، نهفته است و تمام مسائل مربوط به قيامت ، مواقف و مقامات و نعمتهاى اخروى ، كرامات و احوال اهل بهشت و درجات آن ، اهوال دوزخ و شدائد و دركات آن ، حساب و ميزان و صراط، در كلمه ((يوم الدين )) جمع شده است .آنچه در قرآن از عبادات و كيفيت آن ، از نماز و روزه و زكوة و حج و غير آن ، در ((اِيّاكَ نَعْبُدُ)) مندرج است . همينطور قرآن مشتمعل بر توكل و طلب نصرت و فتح و استعانت ، از خدايتعالى و امثال اينها، در ((ايّاكَ نَسْتَعينْ)) نهفته است و هكذا مفاهيم قرآن ، از قبيل هدايت ، توفيق ، تفويض ، ارشاد، اعتماد، دعا، سؤ ال ، التجاء و ابتهال در ((اهدنا)) گرد آمده است و هر چه در قرآن ، از ميان حلال و حرام و شرايع و احكام از امر و نهى مى باشد؛ كلمه ((صِراطَ الْمُسْتَقيم)) متضمن آن است .و تمامى احوال و آثارِ انسانهاى خوشبخت و كيفيت طريقه و سيره آنان و علتِ نجات و رفع درجات آنان ، كه در قرآن آمده است ؛ در جمله ((اَلّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ)) مندرج است و خلاصه احوالِ اقوام لجوج و خودپرست و بت پرست ، قصه ها و اخبار ايشان ، از كفران نعمت و تكذيب انبياء و قتل ايشان و اصرارِ بر مناهى و توجّه به ملاهى و عذاب و غضب حق تعالى برايشان ، در آيه ((غَيْرِالْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ)) بيان شده است و بالاخره حالات بقيه جبّاران و فرعون ها و نصارى و ساير مشركين و گمراهان ، در كلمه ((ضالّين ))، درج مى باشد. و اين يكى از محسّناتِ قرآن شريف ، مى باشد كه گفته اند: ((ذكر الشّى مجملا ثم مفصلاً اوقع فى النفوس قصه ها و اخبار ايشان ، از كفران نعمت و تكذيب انبياء و قتل ايشان و اصرارِ بر مناهى و توجّه به ملاهى و عذاب و غضب حق تعالى برايشان ، در آيه ((غَيْرِالْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ)) بيان شده است و بالاخره حالات بقيه جبّاران و فرعون ها و نصارى و ساير مشركين و گمراهان ، در كلمه ((ضالّين ))، درج مى باشد. و اين يكى از محسّناتِ قرآن شريف ، مى باشد.

 

[ سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:مرد بخيل و آيه قرآن, ] [ 9:6 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

با يكى از نكات مهمّى كه در زندگى ائمه اطهارعليهم السّلام قابل دقت مى باشد، توجّه آن بزرگان ، به استعدادِ ذاتى افراد بود و آنان سعى مى كردند، نيروها و قواى انسانها را در راه صحيح تربيت كرده و در راستاى اهداف الهى ، شكوفا سازند، به عنوان نمونه به داستانى كه سعد خفاف (يكى از اصحاب راستگوى امام سجاد(3)عليه السّلام نقل مى كند، اشاره مى كنيم :((روزى به يكى از اصحاب خاصِّ على عليه السّلام (ابوعمر ذازان فارسى ) برخورد كردم و ديدم كه با صوتى زيبا و لحنى دلربا، قرآن مى خواند. گفتم : ((ابو عمر! عجب قرائت نيكوئى دارى ! اينگونه قرائت را از كه آموخته اى ؟) وى در حالى كه تبسمى بر لب داشت گفت : ((من در ايّام جوانى با صدائى شيوا شعر مى خواندم ؛ آقا اميرالمؤ منين عليه السّلام مرا ديد و از حُسن صوت من ، تعجب كرد، و فرمود: اى ذازان ! چرا با اين صداى زيبا قرآن نمى خوانى ؟عرضه داشتم : ((يا اميرالمؤ منين ! من از قرآن بقدر آنچه كه در نماز خوانده مى شود، بيشتر بلد نيستم .)) فرمود: نزديك من بيا، چون بحضورش شتافتم ، چيزهائى در گوشم خواند كه نفهميدم ، بعد فرمود: دهانت را بگشا و در آنحال با آب دهان مباركش دهانم را، متبرك گردانيد. بخداوند سوگند اى سعد! بعد از آن لحظه ، احساس كردم ، تمام قرآن را با اعراب و حمزه و شرائط ديگر، حفظ كرده و مى دانم و بعد از آن ، در مورد قرآن ، به هيچ كس ‍ محتاج نشده و نيازى به سؤ ال پيدا نكردم سعد خفاف مى گويد: من اين قصه را بر حضرت ابى جعفر امام باقرعليه السّلام عرضه داشتم ، آن بزرگوار فرمود: ذازان راست گفته است ؛ همانا اميرالمؤ منين عليه السّلام از خداوند تبارك و تعالى ، براى ذازان ، به اسم اعظم درخواستِ عنايت كرده است ، و هر كس با اسم اعظم ، خداوند را بخواند ردّ نمى شود          (   4 ) 

*************************                                                         

اسم اعظم

مرحوم شيخ على اكبر عماد مى نويسد:

((اسم اعظم خداوند تبارك و تعالى ، آنهائى است كه در اولش ، لفظ جلاله (الله ) و در آخرش لفظ (هو) باشد و همچنين ، بدون نقطه باشد و در قرآن شريف ، در پنج مورد چنين آمده است پس بنابراين ، اسم اعظم (الله لااله الاّ هو) مى باشد. از شيخ مغربى نقل شده كه هر كس اين پنج آيه را، وردِ خود كند و هر روز يازده مرتبه ، به هر نيت و در هر مشكلى - كه برايش پيش آيد- بخواند، بزودى نيت او برآورده خواهد شد. انشاءالله آن پنج مورد در قرآن چنين است :
1 -
اَللّهُ لااِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ لاتَاءْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لانوْمٌ لَهُ ما فى السَّمواتِ وَ ما فى الاَْرْضِ مَنْ ذَاالَّذى يَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاّ بِاِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ اَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لايُحيطُونَ بِشَئىٍ مِنْ عِلْمِهِ اِلاّ بِماشاءَ وَسِعَ كُرْسيُّهُ السَّمواتِ وَالاَْرْضَ وَ لايَؤُدُهُ حِفْظِهُما وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظيمِ. (بقره / 255)
2 -
اَللّهُ لااِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ اَنْزَلَ التَّوريةَ وَالاِْنْجيلَ مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنّاسِ وَ اَنْزَلَ الْفُرْقانَ. (آل عمران ، 2، 3، 4)
3 -
اَللّهُ لااِلهَ اِلاّ هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ اِلى يَوْمِ الْقيامَةِ لارَيْبَ فيهِ وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَديثاً. (نساء / 87)
4 -
اَللّهُ لااِلهَ اِلاّ هُوَ لَهُ الاَْسْماءُ الْحُسنى .(طه /8

[ سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 8:11 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

در كتاب ثمراة الحیوة جلد سوم صفحه سیصدو هفتاد و هفت نوشته :جوانى در بنى اسرائیل زندگى مى كرد و به عبادت حق تعالى مشغول بود روزها را به روزه و شبها را بنماز و طاعت ، تا بیست سال كارش ‍ همین بود تا كه یك روز فریب خورده و كم كم از خدا كناره گرفت و عبادتها را تبدیل به معصیت و گناه كرد و از جمله گنه كاران قرار گرفت و در این كار بیست سال باقى ماند یك روز آمد جلو آئینه خود را ببیند، نگاه كرد دید موهایش سفید شده از معصیتهاى خود بدش ‍ آمد واز كرده هاى خود سخت پشیمان گردید.گفت خدایا بیست سال عبادت و بیست سال معصیت كردم اگر برگردم بسوى تو آیا قبولم مى كنى .صدائى شنید كه مى فرماید: ((اجبتنا فاحببناك تركتنا فتركناك و عصیتنا فامهلناك و ان رجعت الینا قبلنا)).تا آن وقتى كه ما را دوست داشتى پس ما هم تو را دوست داشتیم . ترك ما كردى پس ما هم تو را ترك كردیم ، معصیت ما را كردى ترا مهلت دادیم . پس اگر برگردى بجانب ما، تو را قبول مى كنیم .پس توبه نمود و یكى از عبّاد قرار گرفت . از این مرحمتها از خدا نسبت به همه گنه كاران بوده و هست .

بازآ بازآ هرآنچه هستى بازآى
گر كافر و گبر و بت پرستى بازآى
این درگه ما درگه نامیدى نیست
صدبار اگر توبه شكستى بازآى

[ دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:بیست سال معصیت, ] [ 8:11 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

در كتاب مذكور داستان قبل فرموده :در زمان حضرت موسى على نبینا و آله و علیه السّلام در بنى اسرائیل از نیامدن باران قحطى شد.مردم خدمت حضرت موسى (ع ) جمع شدند كه یا موسى باران نیامده و قحطى زیاد شده بیا و براى ما دعا كن تا مردم از این مشكلات درآیند.حضرت موسى (ع ) به همه مردم دستور داد كه در صحرائى جمع شوند و نماز استسقاء خوانند و دعا كنند كه خداوند متعال باران را برآنها نازل كند.جمعیت زیادى كه زیادتر از هفتاد هزار نفر بودند در صحرا جمع شدند و هر چه دعا كردند خبرى از باران نشد.حضرت موسى (ع ) سر به آسمان كرد و فرمود خدایا من با هفتاد هزار نفر هر چه دعا مى كنیم چرا باران نمى آید؟! مگر قدرت و منزلت من پیش تو كهنه شده ؟!خطاب رسید اى موسى ،نه ، در میان شما یك نفر است كه چهل سال مرا معصیت میكرد به او بگو از میان این جمعیت بیرون رود تا باران را بر شما نازل كنم .
فرمود خدایا صداى من ضعیف است چگونه به هفتاد هزار نفر جمعیت مى رسد.خطاب شد اى موسى تو بگو من صداى تو را به مردم میرسانم حضرت موسى به صداى بلند صدا زد اى كسیكه چهل سال است معصیت خدا را میكنى برخیز از میان ما بیرون رو، زیرا خدا بخاطر شومى تو باران رحمتش را از ما قطع كرده .آن مرد عاصى برخواست نگاهى باطراف كرد دید كسى بیرون نرفت ، فهمید خودش است كه باید بیرون رود. باخود گفت چه كنم اگر برخیزم از میان مردم بروم ، مردم مرا مى بینند و مى شناسند و رسوا مى شوم اگر نروم خدا باران را نازل نمى كند. همانجا نشست و از روى حقیقت و صمیم قلب از كارهاى زشت خود پیشمان شد و توبه كرد.یكدفعه ابرها آمدند بهم متصل شدند و چنان بارانى آمد كه تمام سیراب شدند. حضرت موسى (ع ) فرمود الهى كسیكه از میان ما بیرون نرفت چطور شد كه باران آمد خطاب شد سقیتكم بالّذى منعتكم به ، به شماباران دادم بسبب آن كسیكه شما را منع كردم و گفتم از میان شما بیرون برود.حضرت موسى (ع ) فرمود: خدایا مى شود این بنده معصیتكار را به من نشان دهى ؟!خطاب شد اى موسى آن وقتیكه مرا معصیت میكرد رسوایش نكردم حالا كه توبه كرده او را رسوا كنم حاشا من نمامین را دشمن مى دارم خودم نمامى كنم من ستار العیوب هستم بركارهاى زشت مردم روپوشى مى كنم خود بیایم آبرویش را بریزم

  

یارب توئى پناه دل بى پناه ما
خم گشته پشت و سینه زبار گناه ما
یارب بحق روح بزرگ روزگار
بنما ترحمى تو بحال تباه ما
ما عاجزیم و مضطر و مغموم ودلفكار
آه و فغان و ناله دل شده سپاه ما
یارب توئى كریم و رحیم و عفور و حىّ
باشد همیشه بر در لطفت نگاه ما
ما بنده ایم و بیكس و محزون و بیقرار
یارب توئى بحال و جهان پادشاه ما
محتاج و بى پناه و فقیر و بلاكشیم
عاریّت است عزت و عفوان و جاه ما
صابر حجاب راه نجات تو غفلت است
افغان مزن كه هست خطرناك راه ما

 

[ دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:توبه مرد بنی اسرائیلی, ] [ 8:8 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

در كتاب كیفر و كردار جلد 2 آمده است:جوانى با خداى متعال عهد و پیمان بست كه به دنیا دل نبندد و به زیورآلات آن ننگرد چون اینها انسان را از یاد خدا باز مى دارد.روزى از بازارى مى گذشت از جلوى جواهر فروشى رد مى شد دید كه كمربندى مُرصّع به دُرّ و جواهر است ، از عهد خود غافل شد و نگاه طولانى به آن كرد و از زیبائى و حُسن آن تعجب نمود.
صاحب جواهر فروشى دید كه آن جوان با دقت تمام به آن كمربند نگاه مى كند دل از آن نمى برد همینكه آن جوان قدرى از در مغازه جواهر فروشى رد شد صاحب جواهر فروشى كمربند را در دكان ندید فورا از در مغازه بریزآمد و با شتاب تمام خود را به جوان رسانید و دست او را گرفت و گفت اى عیّار تو كمربند را دزدیدى من از تو دست برنمى دارم تا كمربند مرا بدهى و كشان كشان او را به محضر حاكم آورد گفت اى حاكم این جوان دزد است و كمربند جواهرنشان را ربوده .
حاكم نگاهى بسیماى آن جوان كرد و گفت گمان نكنم این جوان دزد باشد زیرا به او این كار نمى آید.
صاحب كمربند گفت چرا او كمربند مرا دزدیده و ما جرا را براى حاكم شرح داد. حاكم دستور داد او را بازرسى كنند وقتى كه او را بازرسى كردند دیدند در زیر لباسهاى جوان كمربند بسته شده ، حاكم متعجب و خشمناك فریاد زد.
((
یا فتى اَما نستحیى تلبس لباس الاخیار و تعمل عمل الفجار)) اى جوان آیا حیا نمى كنى و خجالت نمى كشى لباس خوبان را میپوشى و عمل بدكاران را انجام میدهى ؟
جوان وحشت زده و ناراحت گفت : مولاى من قدرى صبر كن تا مطب برایت واضح گردد. سپس رو به آسمان نمود و از صمیم دل گفت الهى لااعود الى مثلها خدایا دیگر به این عمل برنمى گردم مى دانم از یاد تو غافل شدم و به گناه افتادم از كرده خود پشیمان و نادمم توبه مرا بپذیر كه خیلى ناراحتم و آبروى مرا نبر.
قاضى خیال كرد كه جوان عمل دزدى را مى گوید خیلى ناراحت شد و دستور داد او را عریان كنند و تازیانه بزنند (باینكه آن حكم بر خلاف قرآن بود زیرا حكم دزد پس از اثبات دست بریدن بود.)
ناگهان صدائى شنیدند ولى صاحب صدا را ندیدند كه فرمود: ادعو ولاتضربوه انما ارودنا تأ دیبه ) رهاكنید او را زیرا ما مى خواستیم او را تاءدیب نمائیم .
حاكم منقلب گردید واز كرده خود پشیمان شد و از آن جوان عذر خواهى كرد و آمد بین دوچشم او را بوسید و گفت مرا از قصه خود آگاه كن .
جوان جریان عهد خود را با خدا بیان كرد و نقض عهد را نیز عنوان نمود و گفت نقض عهد و پیمان مرا به این رسوائى و بلیه دچار كرد.
صاحب كمربند وقتى از داستان آگاه شد پشیمان و نادم او را قسم داد كه تو را به خدا قسمت مى دهم كه این كمربند را از من قبول كن و مرا حلال نما.
جوان گفت : اى مرد برو دنبال كارت من خودم باعث این كیفر شدم و گوش مالى هم شدم

اى خدائیكه مكان یافته اى دردل دوست
باز از پنجه قدرت بنما مشكل دوست
اى خدائیكه گداى در تو بنده تست
جلوه ماه و خور از طلعت تابنده تست
اى خدائیكه بغیر از تو نداریم كسى
لطف تو مى طلبیم چون به همه دادرسى
از صفات توهمین ورد زبان ما را بس
خود بمیریم ، به فضل توبفریاد برس

[ دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:عهد و پیمان با خدا, ] [ 8:5 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
صفحه قبل 1 ... 91 92 93 94 95 ... 169 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب