مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

امام حسن علیه السلام نیز از سابقه این گروه كاملا آگاه بود. لذا در مجلس معاویه به او خطاب كرد:

معاویه! فراموش كرده‏ای كه وقتی پدرت تصمیم گرفت اسلام بیاورد، تو اشعاری خواندی و او را از اسلام بازداشتی. و شما ای گروه (حامیان معاویه) به خدا سوگندتان می‏دهم آیا به یاد نمی‏آورید كه رسول خدا صلی الله علیه و آله در هفت جا ابوسفیان را لعنت كرد. كسی از شما می‏تواند آن را انكار كند؟ آن‏ها عبارتند از:

1- روزی كه در خارج مكه نزدیكی طائف در حالی كه پیامبر صلی الله علیه و آله قبیله بنی ثقیف را به اسلام دعوت می‏كرد، پدرت پیش آمد و به پیامبر ناسزا گفت و او را دیوانه و دروغگو خواند...

2- زمانی كه كاروان قریش از شام می‏آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله می‏خواست در برابر اموالی كه از مسلمانان گرفته بودند، كاروان را توقیف كند، ابوسفیان كاروان را از بیراهه به سوی مكه برد و جنگ بدر را به راه انداخت...

3- روز جنگ احد آن‏گاه كه پیامبر صلی الله علیه و آله بر فراز كوه بود و فریاد می‏زد: «الله مولانا ولا مولی لكم.» ابوسفیان هم نعره می‏زد: «اعل هبل. ان لنا العزی ولا عزی لكم; برافراشته باد بت هبل. ما بت عزی داریم و شما چنین بت عظیمی ندارید.»

4- در جنگ احزاب نیز پیامبر صلی الله علیه و آله بر او لعنت كرد...

5- روز صلح حدیبیه كه ابوسفیان به همراه قریش راه را بر مسلمانان بست و آنان را از انجام فریضه حج محروم نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله به رهبر مشركین و پیروانش لعنت كرد. به آن حضرت گفتند: آیا امید اسلام به هیچ یك از آنان نداری؟ فرمود: «این لعنت‏بر مؤمنان از فرزندان آن‏ها نمی‏رسد، اما زمامدارانشان هرگز رستگار نخواهند شد.»

6- در جنگ حنین ابوسفیان كفار قریش و هوازن را جمع كرد و عیینه قبیله غطفان و عده‏ای از یهود را گرد آورد. خداوند شر ایشان را دفع كرد. ای معاویه! تو مشرك بودی. پدرت را یاری می‏كردی و علی علیه السلام بر دین پیامبر ثابت قدم بود.

7- روز ثنیه كه یازده نفر به همراهی ابوسفیان كمر به قتل پیامبر صلی الله علیه و آله بسته بودند (6 نفر از بنی‏امیه و 5 نفر از دیگر افراد قریش)... (3)

پیامبر صلی الله علیه و آله با نفرین و لعن خویش چهره معاند و حق‏ستیز آنان را معرفی می‏ساخت لیكن انحراف در مسیر حاكمیت دینی (انحراف داخلی) زمینه‏های رویش مجدد آن‏ها را فراهم ساخت و به محض خروج حاكمیت از دست زمامداران صالح، فضای باز برای حزب نفاق فراهم شد و آنان را از انزوا و مرگ تدریجی رهانید.

در دوره حكومت عمر نفوذ حزب ابی‏سفیان چنان شد كه فرزندش معاویه، ولایت‏شام و سوریه را ربود و چنان بر آن مسلط شد كه علی‏رغم عزل و نصب‏های متوالی كارگزاران توسط عمر، او همیشه در منصب خود باقی ماند و به این ترتیب پایگاهی ثابت و مطمئن برای بالندگی حزب منسجم ابی‏سفیان فراهم شد.

در زمان زمامداری عثمان به دلایل متعدد مخصوصا ارتباط نسبی معاویه و عثمان شاخه‏های شجره ملعونه بنی‏امیه وانست‏بخش‏های عمده حاكمیت دینی را تسخیر كند و در هر مركز قدرتی ریشه‏ای بدواند و به این ترتیب در این دوره حتی مروان و پدرش كه رانده شده رسول اكرم صلی الله علیه و آله بودند و دو خلیفه قبل شفاعت عثمان را برای بازگرداندن آن‏ها به مدینه نپذیرفته بودند، توسط خود عثمان برگردانده و صاحب پست‏های كلیدی شدند. امام حسن علیه السلام در این‏باره نیز به یاران معاویه (در مجلس معاویه) فرمود: «شما را به خدا سوگند! آیا می‏دانید كه ابوسفیان بعد از بیعت مردم با عثمان به خانه وی رفت و گفت: برادرزاده! آیا غیر از بنی‏امیه كسی دیگر در این‏جا حضور دارد؟ عثمان جواب داد: نه. او گفت: ای جوانان بنی‏امیه! خلافت را مالك شوید و همه پست‏های اساسی آن را به دست‏بگیرید. سوگند به كسی كه جانم در دست اوست نه بهشتی وجود دارد و نه جهنمی.

امام حسن علیه السلام

ای مردم! آیا نمی‏دانید بعد از بیعت مردم با عثمان ابوسفیان دست‏برادرم حسین علیه السلام را گرفت و به سوی قبرستان بقیع غرقد (4) برد و در آن‏جا به صدای بلند فریاد زد: ای اهل قبرستان! شما با ما سر حكومت و خلافت جنگیدید و امروز بدنتان زیر خاك پوسیده است و كار حكومت در دست ماست. حسین علیه السلام خطاب به او فرمود:

ای ابوسفیان! عمری بر تو گذشته است. صورتت زشت‏باد. سپس دست‏خود را كشید و به سوی مدینه آمد. اگر نبود لقمان بن بشیر، چه بسا ابوسفیان حسین علیه السلام را نابود كرده بود. ای معاویه! این است كارنامه ننگین زندگی تو و پدرت... عمر تو را والی شام كرد و تو خیانت كردی. در پی آن عثمان آن حكم را تنفیذ كرد. باز تو او را در دهان مرگ انداختی. از این هر دو بالاتر این كه به خود جرات دادی و با جسارت در برابر خدا ایستادی و با علی بن ابی طالب مخالفت كردی... تو مردم نادان را برانگیختی و آنان را به معركه جنگ آوردی و با مكر و حیله خونشان را بر زمین ریختی و این‏ها ثمره تلخ بی‏ایمانی تو به معاد و نترسیدن از عقاب الهی است... (5) »

به این ترتیب حزب بنی‏امیه در همان اوایل زمامداری عثمان توانست‏به طور شگفت‏آوری به دو ركن حكومت (ثروت و منصب) نزدیك شده، آن‏ها را قبضه كند و در انتظار دستیابی به ركن سوم حاكمیت‏یعنی دین بنشیند.

این موقعیت نیز با قتل عثمان پیش آمد و معاویه با ادعای خونخواهی خلیفه شهید، در مدتی اندك توانست عواطف دینی مردم را منحرف و سپاه دین را بر ضد دین (علوی) به خیزش درآورد. به عبارت دیگر همان‏طور كه حیات عثمان عامل كسب مناصب حساس برای بنی‏امیه شد، مرگ وی هم مورد استفاده كامل آنان قرار گرفت و یك پله دیگر آنان را به قدرت نزدیك‏تر كرد. در این‏باره نامه شبث‏بن ربعی به معاویه قابل تامل است. «تو برای گمراه‏كردن مردم و جلب آرا و تمایل آنان و برای این كه آنان را به زیر فرمان خود درآوری، هیچ وسیله‏ای نداری جز این كه گفتی پیشوای شما به ناحق و مظلومانه كشته شد و ما به خونخواهی او برخاسته‏ایم. در نتیجه فرومایگان و افراد نادان بر گرد تو فراهم آمده‏اند... دلت می‏خواست او كشته شود تا به این جا برسی...» (6)

امام علی علیه السلام به زیباترین شیوه استفاده دو منظوره از عثمان را توسط معاویه در نامه‏ای به او یادآور می‏شود: «انك انما نصرت عثمان حینما كان النصر لك وخذلته حینما كان النصر له; (7)

وقتی پشتیبانی از عثمان به نفع تو بود، به یاری‌اش شتافتی و آن‏گاه كه به نفع او بود، او را خوار گذاشتی.»

از همین دوره زمان تعارض بین حاكمیت‏حق علوی و حاكمیت‏باطل اموی آغاز شد و تمام دوران حكومت امیرمؤمنان و دوره كوتاه حكومت امام حسن علیه السلام را به خود مشغول ساخت و سرانجام در سال 41 ه به دلایل متعدد داخلی و خارجی این تعارض به نفع جریان اموی پایان یافت و امام حسن علیه السلام را ناچار به صلح كرد. بنابراین باید دقت كرد كه تلاش‏های بنی‏امیه از 8 هجری تا 41 هجری (33 سال) برای دست‏یابی به حاكمیت در این دوره به مرحله نهایی و ثمردهی می‏رسد و امام حسن علیه السلام كه با چنین جریان ریشه‏داری رو به رو می‏گردد، ناچار به صلح می‏شود. (8) امام خود به برخی از دلایل صلح با معاویه بارها اشاره كرد كه یك مورد آن چنین است:

1- شیخ طوسی به سند معتبر از امام زین‏العابدین علیه السلام نقل می‏كند: «وقتی امام حسن علیه السلام برای صلح با معاویه راهی شد و با او ملاقات كرد، معاویه بر فراز منبر رفت و گفت: ایهاالناس! حسن فرزند علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا مرا اهل خلافت دانست و خود را اهل خلافت ندانست و اینك به رغبت و شوق آمده است تا با من بیعت كند. برخیز یا حسن! سپس حضرت برخاست و فرمود: «... ای جماعت! سخن می‏گویم; بشنوید و گوش و دل خود را با من همراه سازید و سخنانم را ثبت كنید... اگر سال‏ها بایستم و فضیلت‏ها و كرامت‏هایی را كه خدا ما را به آن مخصوص كرده، بشمارم، تمام نخواهد شد. منم فرزند پیغمبر بشیر و نذیر و سراج منیر كه حق تعالی او را رحمت عالمیان گردانیده و پدرم علی ولی مؤمنان و شبیه هارون است. معاویه پسر صخر ادعا می‏كند من او را اهل خلافت دانسته‏ام و خود را اهل آن ندانسته‏ام! دروغ می‏گوید. به خدا سوگند كه من در كتاب خدا و نت‏خدا برتر از مردم به خلافت هستم. ولكن ما اهل‏بیت علیهم السلام روزی كه حضرت رسالت صلی الله علیه و آله از دنیا رفته است تا حال همیشه مظلوم و مقهور بوده‏ایم. پس خدا حكم كند میان ما و آن‏ها كه بر ما ظلم كردند و حق ما را غصب كردند و بر گردن ما سوار شدند، مردم را بر ما مسلط كردند و حق ما را كه در كتاب خدا برای ما مقرر شده است، از خمس و غنائم، منع كردند و كسی كه منع كرد از مادر ما فاطمه، میراث او را از پدرش...

امت مرا واگذاشتند، یاری نكردند و با تو بیعت كردند. ای پسر حرب! اگر یاران مخلص می‏یافتم كه با من در مقام فریب نبودند هرگز با تو بیعت نمی‏كردم، چنانچه حق‏تعالی هارون را زمانی كه قومش او را تضعیف كردند و با او دشمنی نمودند معذور داشت، همچنین من و پدرم وقتی كه امت دست از ما برداشتند و متابعت غیر ما كردند و یاوری نیافتیم، نزد خداوند معذور هستیم. احوال این امت‏با امت‏های گذشته مثل هم است...

معاویه گفت: به خدا سوگند كه حسن از منبر فرود نیامد تا زمین بر من تیره شد، خواستم به او ضرر برسانم. ولی فهمیدم فروخوردن خشم به عافیت نزدیك‏تر است.» (9)

در این سخنرانی تكان‏دهنده امام به نكات بسیار حساسی اشاره می‏كند و با كالبد شكافی اوضاع كنونی، سرنخ‏های آن را در دوران گذشته نشان می‏دهد و آن چیزی نیست جز خروج حاكمیت دینی از مسیر اصلی خود، امری كه موجب تمام انحرافات بعدی و مظلومیت اهل‏بیت علیهم السلام شد. علاوه بر این امام به عوامل دیگر مانند همراهی نكردن مردم، غدر و نیرنگ‏بازی آنان، نداشتن همراهان مخلص، تضعیف موقعیت توسط مردم، دشمنی آنان با امام اشاره می‏كند و در پایان جواز صلح در شرایط این چنینی را یادآور می‏شود.

در هر صورت دوران دستیابی به حاكمیت‏برای اموی‏ها فرارسید و معاویه با فراخوانی امام علیه السلام به شام و اخذ بیعت، كوشید این پیروزی را به طور رسمی اعلام كند. فضیل غلام محمد بن راشد نقل كرده است كه امام صادق علیه السلام فرمود: «معاویه به حسن بن علی علیه السلام نامه نوشته و او و حسین علیهما السلام و یاران علی علیه السلام را به شام فراخواند. همه از جمله قیس بن سعد بن عباده انصاری به شام آمدند. معاویه به آنان اذن ورود داد. آن‏گاه گفت: ای حسن برخیز و بیعت كن. او برخاست و چنین كرد. سپس گفت: ای حسین برخیز و بیعت كن. او نیز برخاست و چنین كرد. سپس گفت: ای قیس تو نیز برخیز و چنین كن. او هم برخاست و متوجه امام حسین علیه السلام شد تا او چه فرمان دهد. حسین علیه السلام فرمود: ای قیس او (امام حسن علیه السلام) امام من است.» (10)

 

چند روز بعد از امضای قرارداد صلح، امام حسن علیه السلام با مردم كوفه وداع كرد و رهسپار مدینه شد. (11) و به دنبال آن معاویه به طور كامل بر سرنوشت مسلمانان حاكم شد و حكومت تمام‏عیار اموی را به پیش برد. اما طبیعی بود كه ماهیت ضد دینی حكومت معاویه اجازه نمی‏داد، مصالحه با امام به همان حالت‏باقی بماند به عبارت دیگر هر چند صلح در ظاهر به وقوع پیوسته بود ولی در حقیقت ماهیت متضاد این دو جریان اجازه مصالحه واقعی به آنان نمی‏داد و علی‏رغم زدوده شدن تضادهای ظاهری كه موجب حفظ جان شیعیان شد، تضادهای واقعی همچنان باقی بود و جبهه حق و باطل هرگز قابل تفاهم و تصالح نبودند.

× × ×

در مورد جدایی بنی‏امیه از اسلام و مباین بودن جبهه آنان با جبهه حقیقی دین، شهید مطهری‏قدس سره این‏گونه به بررسی دلایل ضدیت آنان با اسلام اشاره می‏كند:

«مبارزه شدید امویان كه در راس آن‏ها ابوسفیان بود، با اسلام و قرآن... دو علت داشت: یكی رقابت نژادی كه در سه نسل متوالی متراكم شده بود. دوم تباین قوانین اسلامی با نظام زندگی اجتماعی رؤسای قریش مخصوصا اموی‏ها كه اسلام بر هم‏زننده آن زندگانی بود... گذشته از این‏ها مزاج و طینت آن‏ها طینتی منفعت‏پرست و مادی بود و در این‏گونه مزاج‏های روحی، تعلیمات الهی و ربانی اثر ندارد و این ربطی به باهوش یا بی‏هوشی آن‏ها ندارد. كسی به تعلیمات الهی اذعان پیدا می‏كند كه در وجود خودش پرتوی از شرافت و علو نفس و بزرگواری باشد. این مطلب خود یك اصل بزرگی است. داستان ابوسفیان و عباس وگفتن «لقد صار ملك ابن اخیك عظیما...» قصه «بالله غلبتك یا اباسفیان‏» ایضا قصه «تلقفونها تلقف الكره‏» همگی دلیل كوری باطنی ابوسفیان است. (12)

امام حسن علیه السلام

و بر پایه همین تفسیر است كه به طور متوالی شاهد بروز تضادهای درونی به صورت توطئه‏های متعدد معاویه برای قتل امام هستیم (استفاده از هر وسیله ممكن) و در مقابل امام را نیز می‏بینیم كه (تنها با وسایل مشروع) در صدد تضعیف حكومت معاویه است. البته معاویه بارها می‏كوشید بر تضادهای حقیقی جبهه باطل و حق سرپوش گذارد و حداقل در منظر عمومی منازعات خود و امام را امری در نهایت‏حزبی، قبیله‏ای و طایفه‏ای جلوه دهد و در مقابل امام با درایت كامل اجازه شكل‏گیری چنین تصوری را نمی‏داد. بنابراین تمام تلاش معاویه این بود كه بر تضادهای حقیقی دو جبهه سرپوش گذارد و جبهه حق را در سایه صلح ظاهری در خود هضم كند و برعكس امام می‏كوشید در سایه صلح ظاهری بیشترین منافع متصور را نصیب خود و شیعیان كند و در عوض تضادهای درونی را در هر فرصت ممكن بروز دهد. نمونه‏ای تاریخی را در این باره می‏خوانیم:

معاویه برای مروان نامه‏ای نوشت و در آن از مروان خواست دختر عبدالله بن جعفر، برادرزاده امام علی علیه السلام، را برای پسرش یزید خواستگاری كند و افزود: مهریه‏اش هر قدر باشد، می‏پذیرم و هر قدر قرض داشته باشد، می‏دهم. به علاوه این وصلت موجب صلح بین بنی‏امیه و بنی‏هاشم خواهد شد.

مروان بلافاصله بعد از دریافت نامه با عبدالله بن جعفر ملاقات و موضوع خواستگاری را مطرح كرد. او گفت: اختیار این امور با حسن بن علی علیهما السلام است. از او خواستگاری كن. مروان به ناچار نزد امام رفت و دختر عبدالله را خواستگاری كرد. امام به او فرمود: هر كسی را كه می‏خواهی دعوت كن تا گرد هم آیند. وقتی بزرگان دو طایفه جمع شدند، مروان بلند شد و بعد از خطبه و حمد و ثنای الهی گفت: امیرمؤمنان معاویه به من فرمان داده تا زینب دختر عبدالله بن جعفر (13) را برای یزید خواستگاری كنم به این ترتیب كه: هر قدر پدرش خواست مهر تعیین كند. هر قدر پدرش مقروض بود، می‏دهم. این وصلت موجب صلح بین دو طایفه بنی‏امیه و بنی‏هاشم می‏شود. یزید پسر معاویه كسی است كه نظیر ندارد. به جانم سوگند حسرت و افتخار شما به یزید بیشتر از حسرت و افتخار او به شماست و او كسی است كه به بركت چهره‏اش از ابرها طلب باران می‏شود. در پی این سخنان مروان نشست و امام حسن علیه السلام به پاخاست و فرمود:

«...اما ما ذكرت من حكم ابیها فی الصداق فانا لم‏نكن لندعب عن سنة رسول الله فی اهله وبناته

... واما الصلح الحیین فانا عادینا لله و فی الله فلا نصالحكم للدنیا...;

1- در مورد مهریه، ما از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله (840 درهم) تجاوز نمی‏كنیم.

2- در مورد قرض‏ها، چه وقت زن‏های ما قرض پدران‏شان راداده‏اند؟

3- در مورد صلح بین دو طایفه دشمنی ما با شما برای خدا و در راه خداست. بنابراین با دنیای شما صلح نمی‏كنیم.

4- در مورد افتخار ما به وجود یزید... اگر مقام خلافت‏بالاتر از مقام نبوت است، ما باید به یزید افتخار كنیم و اگر مقام نبوت بالاتر است، او باید به ما افتخار كند.

5- در مورد طلب باران به بركت چهره یزید... تنها از محمد و ال محمد طلب باران می‏شود. نظر ما این است كه دختر عبدالله را به ازدواج پسرعمویش قاسم بن محمد بن جعفر در آوریم...» (14)

در ضمن همین رویداد به ظاهر خانوادگی است كه امام در جمع بزرگان هر دو گروه مبنای دشمنی آنان را یادآور می‏شود و نقشه معاویه را كه درصدد بود، ابتدا سطح منازعات را به دعواهای حزبی و قبیله‏ای تقلیل دهد و بعد خود را منادی صلح و آشتی معرفی كند، نقش بر آب می‏كند و همین نكته كلیدی است كه باعث می‏شود علی‏رغم مصالحه ظاهری، تعارضات همچنان ادامه یابد و با به اوج رسیدن آن در زمان امام حسین علیه السلام آتش جنگ شعله‏ور شده، لایه‏های پنهان منازعات بار دیگر چهره خود را بنمایاند و نشان دهد كه حق و باطل هرگز آشتی‏پذیر نیستند و صلح امام حسن علیه السلام تنها یك حركت تاكتیكی برای بقای اقلیت‏شیعه بوده است. (15)

با این دیدگاه برای یافتن دلایل شهادت امام حسن علیه السلام باید به تعارض جبهه حق و باطل توجه كرد نه تعارضات قبیله‏ای و...

 

الف - نسبت‏به امام

1- پیمان‏شكنی

معاویه حتی نتوانست‏یا نخواست‏برای ایامی چند هدف اصلی خود از جنگ با امام را برملا نسازد و به این ترتیب پرده از هدفی برداشت كه آشكارترین دلیل بر سازش‏ناپذیری دو جبهه بود. علامه مجلسی در این باره می‏نویسد:

«چون صلح منعقد شد، معاویه متوجه كوفه شد تا آن كه روز جمعه به نخیله فرود آمد. در آن‏جا نماز كرد، خطبه‏ای خواند، در آخر خطبه‏اش گفت: من با شما قتال نكردم برای آن كه نماز كنید یا روزه بگیرید یا زكات بدهید ولیكن با شما قتال كردم كه امارت بر شما را به هم رسانم. خدا به من داد، هرچند شما نمی‏خواستید. شرطی چند با حسن كرده‏ام، همه در زیر پای من است. به هیچ‏یك از آن‏ها وفا نخواهم كرد. پس داخل كوفه شد. بعد از چند روز كه در كوفه ماند، به مسجد در آمد. حضرت امام حسن علیه السلام را بر منبر فرستاد و گفت: بگو برای مردم كه خلافت‏حق من است.» (16)

 

2- تلاش برای جذب امام:

معاویه تلاش بسیاری به خرج می‏داد كه امام را به سوی خود جذب كند تا مرزهای روشن جدایی حقیقی بین دو جبهه را بپوشاند. امام نیز با شیوه‏های مختلف همچنان بر جدا بودن دو جبهه تاكید می‏كرد. یكی از شیوه‏ها تلاش برای برقراری ارتباطهای سببی و خانوادگی و ائتلاف قبیله‏ای بود كه نمونه‏ای از آن را خواندیم. یكی دیگر از شیوه‏های معاویه ارسال هدایا و جوایز و در مجموع تحركات عاطفی بود كه البته امام نیز آن‏ها را دریافت و به مصارف لازم می‏رساند (17)، اما اجازه نمی‏داد از این‏ها به عنوان نزدیكی وی به معاویه تعبیر شود.

امام باقر علیه السلام می‏فرمود: «قد كان الحسن والحسین یتقبلان جوائز المتغلبین مثل معاویة لانهما كانا اهلا لما یصل الیهما من ذلك وما فی ید المتغلبین علیهم حرام وهو للناس واسع اذا وصل الیهم فی خیر واخذوه من حقه; حسن و حسین علیهما السلام عطایای زورمندانی مثل معاویه را می‏پذیرفتند، زیرا حق آنان بود و آنچه در اختیار زورمداران ستمگر است، برای خود آنان حرام است ولی اگر در راه (اطاعت) و خیر به مردم برسد، برای آنان حلال است و به حق دریافت كرده‏اند.»

قال ابوجعفر بن محمد علیهما السلام: «وجوائزهم لمن یخدمهم فی معصیة الله حرام علیهم وسحت; و عطایای آنان برای كسانی كه در نافرمانی خدا به آنان خدمت می‏كنند، حرام و نارواست.»

 

3- توهین به امام:

از جمله رفتارهایی كه دستگاه بنی‏امیه در برابر امام اتخاذ كرد، توهین به آن حضرت بود كه در قالب‏ها و شكل‏های مختلفی اجرا می‏شد و صفحات تاریخ پوشیده از این نوع رفتارهاست.

در یك مورد امام به معاویه چنین فرمود: این گروه به من ناسزا نگفتند بلكه تو به من ناسزا گفتی، زیرا، تو با زشتی انس گرفته‏ای و اخلاق ناپسند در جانت ریشه دوانده. با محمد و خاندان او دشمنی می‏ورزی. سوگند به خدا ای معاویه! اگر من و این جماعت در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله درگیر می‏شدیم و مهاجرین و انصار اطراف ما بودند، جرات چنین جسارت‏هایی نسبت‏به ما نداشتند...» (18) در جای دیگر پسر عاص به معاویه می‏گوید: «مردم به دنبالش راه افتاده‏اند. فرمان داد، اطاعت كردند. سخن گفت تصدیق كردند. این دو كار را به جاهای باریك‏تری خواهند كشاند. چه خوب بود كه كسی را دنبالش می‏فرستادی تا او و پدرش را لعن می‏كردیم و دشنام می‏دادیم و ارزش هر دو را در پیش دیگران پایین می‏آوردیم. (19) » در همان مجلس معاویه، اطرافیان معاویه اهانت‏هایی به امام كردند و كوشیدند مقام و منزلت وی را كم كنند از جمله این كه: «تو ای حسن! ادعا كرده‏ای خلافت‏به تو می‏رسد تو توان آن را نداری... ما تو را به این‏جا دعوت كرده‏ایم كه تو و پدرت را دشنام دهیم. اما پدرت را خدا به تنهایی سزایش را داد،... شما مدعیان چیزهایی بوده‏اید كه حقیقت ندارد...» (20)

 

4- تهمت‏ها به امام:

در این بخش نیز معاویه و اموی‏ها نهایت تلاش خود را به خرج دادند تا از منزلت امام بكاهند. از جمله به امام می‏گفتند: «تو و پدرت در قتل خلفای قبلی شركت داشتید. با ابوبكر درست‏بیعت نكردید. در حكومت عمر كارشكنی كردید و عثمان را كشتید و...» (21)

 

5- توهین و تهمت‏به امام علی بن ابیطالب علیه السلام:

معاویه برای درهم‏كوبیدن جبهه امام حسن علیه السلام به امام علی علیه السلام توهین می‏كرد و به او تهمت می‏زد و دیگران را هم به این كار تشویق می‏كرد. این توهین‏ها گاه در مورد شخص حضرت علی علیه السلام بود و گاه در مورد زمامداری و امامت او كه در نوع دوم هدف خنثی‏سازی جایگاه امامت در اذهان مردم بود. در همان مجلس قبل كه معاویه یارانش را برای تحقیر امام حسن علیه السلام گردآورد، به آنان این‏گونه رهنمود داد: «شما سعی كنید كشته‏شدن عثمان را به پدرش علی نسبت دهید و این مطلب را جا بیندازید كه وی از سه خلیفه قبل ناخشنود بوده‏» و در پی آن بود كه سیل حملات علیه امام علی علیه السلام سرازیر شود مانند: پدرت علی به خاطر دوستی دنیا و سلطنت‏بر عثمان عیب جویی كرد وسپس در قتل او مشاركت جست; پدرت ابوبكر را مسموم كرد; در توطئه قتل عمر دست داشت; پدرت با رسول خدا صلی الله علیه و آله دشمن بود; او شمشیری بلند و زبانی گویا داشت; زنده‏ها را می‏كشت; مردگان را متهم می‏ساخت و... (22) معاویه بعد از شهادت امام حسن علیه السلام نیز به كارگزارانش نوشت: «هرگز اهانت‏به علی بن ابی طالب را فراموش نكنید.»

امام حسن علیه السلام

گاهی معاویه در حضور امام حسن علیه السلام به ایشان اهانت می‏كرد از جمله: معاویه در سفری كه به مدینه داشت، بالای منبر رفت و با ناسزاگویی، به مقام امام علی علیه السلام توهین كرد. امام حسن علیه السلام در همان مجلس برخاست و فرمود: «... ای مردم! خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر این كه مجرمان را دشمن او قرار داد. چنان كه قرآن می‏فرماید: «وكذلك جعلنا لكل نبی عدوا من المجرمین.» من پسر علی هستم و تو پسر صخر، مادر تو هند است و مادر من فاطمه. مادربزرگ تو نثیله و مادربزرگ من خدیجه است.» (23)

و در مجلسی دیگر كه به امام علی علیه السلام هتاكی زیادی كرد، امام حسن علیه السلام فرمود: «ای پسر جگرخواره! آیا به امیرمؤمنان ناسزا می‏گویی؟ با این كه پیامبر فرمود هر كس به علی ناسزا بگوید، به من ناسزا گفته و هر كس به من ناسزا بگوید، به خدا ناسزا گفته و كسی كه به خدا ناسزا گوید، خداوند او را برای همیشه به دوزخ وارد می‏كند. آن‏گاه به عنوان اعتراض مجلس را ترك كرد.» (24)

 

6- بركناری یاران علی علیه السلام:

معاویه بعد از اعلام نقض پیمان صلح با امام حسن علیه السلام... دستورالعملی صادر كرد كه بر اساس آن تمام یاران و محبان اهل‏بیت علیهم السلام باید از كارهای حساس و غیرحساس كشور اسلامی شامل (حجاز، عراق، ایران، شامات) بركنار می‏شدند: «انظروا الی من اقامت علیه البینة. انه یحب علیا واهل‏بیته فامحوه من الدیوان واسقطوا عطأه ورزقه و من اتهمتموه بموالاة هؤلأ القوم فنكلوا به و اهدموا داره...; (25)

درباره هر كس دلیلی اقامه شد كه او علی واهل‏بیت او را دوست دارد، نامش را از دیوان‏ها محو كنید و حقوق و مزایایش را نپردازید و هر كس را كه به دوستداری اهل‏بیت علیهم السلام متهم كردید، كار را بر او سخت‏بگیرید و خانه‏اش را خراب كنید.»

 

7- كشتن شخصیت‏های شیعی:

معاویه می‏كوشید از این طریق نیز جبهه حق را تضعیف كند و اجازه نفس كشیدن به آنان ندهد. لذا گاه به طور مستقیم بر دار كشیدن آنان را نظارت می‏كرد و در مواردی خود فرمان قتل می‏داد. اشخاصی مانند: حجر بن عدی و فرزندانش در مرج عذرا، رشید هجری، كمیل بن زیاد، میثم تمار، محمد بن اكثم، خالد بن مسعود، جویریه، عمر بن حمق، قنبر، مزرع و... قربانی این شیوه شدند و پیش‏بینی‏های امام علی علیه السلام تحقق یافت. «عمت‏خطتها وخصت‏بلیتها» (26) «واصاب البلأ من ابصر فیها واخطا البلأ من عمی عنها» (27) این بلیه‏ای است كه همه جا را می‏گیرد ولی گرفتاری‏اش به طبقه‏ای معین اختصاص دارد. و فتنه كور و تاریكی است كه دامنه آن فراگیر و همگانی و گرفتاری آن ویژه افراد خاص (شیعیان) است. بلای آن به كسی می‏رسد كه بینا باشد و به هر كور و بی‏تفاوت راه پیدا نمی‏كند.

 

ب - نسبت‏به ارزش‏ها

نشانه‏های تعارض را می‏توان در روی‏كرد جبهه اموی نسبت‏به ارزش‏ها نیز جست و جود كرد. این جبهه همواره در تقابل و جنگ با ارزش‏های ناب اسلامی بود كه از جمله می‏توان به این موارد اشاره كرد:

 

1- روی‏كرد به بدعت‏ها و...

حكومت معاویه سرتاسر آكنده از انواع خلاف‏ها و ظلم‏ها در ابعاد مختلف آن بود كه برخی عبارتند از:

در ایام خلافت‏خود چهل روز در نماز جمعه صلوات بر رسول خدا صلی الله علیه و آله را ترك كرد. وقتی علت را پرسیدند: گفت: «نام پیامبر بر زبان جاری نمی‏كنم تا اهل بیت او بزرگ نشوند.» (28)

معاملات ربوی را تجویز كرد. به طوری كه ابودردأ در برابرش ایستاد و گفت: «از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم كه مردم را از معاملات ربوی نهی كرد، مگر آن كه وزن دو جنس با یكدیگر برابر باشد.» و معاویه بی‏اعتنایی كرد و ابودردأ - با این كه قاضی دمشق بود - از كار دست كشید و به مدینه رفت. (29)

برخی از احكام حج را عملا تغییر داد. او در هنگام احرام بر خود عطر زد. (30)

نسبت‏به شعائر هر طور می‏خواست عمل می‏كرد. مثلا در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه اضافه كرد. با این كه پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده بود: «لیس فی العیدین الاذان و الاقامة.» (31)

خطبه نماز عید را قبل از نماز خواند... (32) آب را در ظرف طلا نوشید، غذا در آن خورد. (33) لباس حریر پوشید (34) و...

 

2- علنی كردن منكرات:

ماهیت ضد دینی حكومت‏بنی‏امیه چنان مبتذل بود كه منكرات آنان به صورت علنی نیز بروز می‏یافت. مانند آن كه معاویه طی نامه‏ای زیاد بن عبید (ابیه) را به پدر خود، ابوسفیان، نسبت داد: «من امیرالمؤمنین معاویة بن ابی سفیان الی زیاد بن ابی سفیان...» این كار معاویه موجب شد گروه‏های زیادی مانند امام حسن علیه السلام و حسین علیهما السلام، یونس بن عبید، عبدالرحمان بن حكم، ابوعریان و ابوبكره و حسن بصری و... به این رفتار اعتراض كردند و نوشتند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «الولد للفراش وللعاهر الحجر; (35) فرزند مال مادر است و زناكار باید سنگسار شود.»

پس باید او را زیاد بن سمیه نامید نه زیاد ابن ابی سفیان. زیرا به شهادت ابی مریم سلولی ابوسفیان از جمله كسانی بود كه با سمیه روابط نامشروع داشت و این انتساب معاویه خلاف صریح فرمایش رسول خدا بود و...

 

3- مبارزه با مشروعیت‏حكومت علوی:

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:امام حسن علیه السلام و پاسداری از ارزش‏ها, ] [ 16:16 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب