مشعل هدایت

مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

درباريزيد مركز انواع فساد و گناه شده بود. آثار شوم فساد و بى دينى دربار او در جامعه چنان گسترش يافته بود كه در دوران حكومت كوتاه مدت او، حتى محيط مقدسى همچون «مكه» و «مدينه» نيز آلوده شده بود.(32)

يزيد سرانجام جان خود را در راه هوسرانى از دست داد و افراط در شرابخوارى سبب مسموميت و مرگ وى گرديد.(33)

«مسعودى»، يكى از مورخان نامدار اسلامى، مى‏گويد: يزيد در رفتار با مردم روش فرعون را در پيش گرفته بود و بلكه رفتار فرعون از او بهتر بود!(34)

شواهد و مدارك فساد و آلودگى يزيد و زندگى ننگين و حكومت پليد وى به قدرى زياد است كه طرح همه آنها از حدود اين بحث فشرده خارج است و گمان مى‏كنيم آنچه گفته شد براى معرفى چهره پليد او كافى باشد.  

گرايش يزيد به مسيحيت تحريف شده‏ 

از اينها گذشته يزيد اصولا بر اساس تعليمات مسيحيت پرورش يافته بود و يا حداقل به مسيحيت تمايل داشت.

استاد «عبدالله علائلى» با اشاره به اين معنا مى‏نويسد:

«شايد عجيب به نظر آيد اگر تربيت يزيد را تربيت مسيحى بدانيم به طورى كه از تربيت اسلامى و آشنايى با فرهنگ و تعليمات اسلامى دور بوده باشد، و شايد خواننده تا حد انكار از اين معنا تعجب كند، ولى اگر بدانيم كه يزيد از طرف مادر از قبيله «بنى كلب» بود كه پيش از اسلام دين مسيحى داشتند، تعجب نخواهيم كرد،زيرا از بديهيات علم الاجتماع اين است كه ريشه كن ساختن عقايد يك ملت كه اساس خويها و خصلتها و ارزشهاى اجتماعى و سرچشمه افكار و عادات و فرهنگ عمومى آنهاست، نيازمند گذشت زمانى طولانى است.

تاريخ به ما مى‏گويد: يزيد تا زمان جوانى در اين قبيله پرورش يافته بود و اين به آن معنا است كه وى دوران تربيت پذيرى و شكل‏گيرى شخصيت خود را كه مورد توجه مربيان است، در چنين محيطى گذارنده بود و با اين تربيت، علاوه بر تاثيرپذيرى از مسيحيت، خشونت با ديه و سختى طبيعت صحرا نيز با سرشت او در هم آميخته بود.

بعلاوه به نظر گروهى از مورخان، از آن جمله «لامنس» مسيحى در كتاب «معاويه» و كتاب «يزيد»، بعضى از استادان يزيد از مسيحيان شام بوده‏اند، و آثار سؤ چنين تربيتى در مورد كسى كه مى‏خواست زمامدار مسلمانان باشد بر كسى پوشيده نيست. «علائلى» آنگاه مى‏گويد: «اينكه يزيد «اخطل»، شاعر مسيحى را واداشت كه انصار را هجو كند و نيز سپردن تربيت پسرش به يك نفر مسيحى كه مورخان به اتفاق آن را نقل كرده‏اند، ريشه در همين تربيت مسيحى وى داشت.»(35)

به گواهى تاريخ، خود يزيد گرايش خود را نسبت به مسيحيت كتمان نمى‏كرد، بلكه علنا مى‏گفت:

فان حرمت على دين احمد فخدها على دين المسيح بن مريم

:اگر شراب در دين احمد (پيامر اسلام ) حرام است , تو آن را بر دين مسيح بگير (و بيا شام ) (1.اصولاً بايد توجه داشت كه دولت روم در دربار بنى اميه نفوذ داشت و برخى از مسيحيان روم در دربار شام مستشار بودند, چنانكه به تصريح مورخان , يزيد هنگام حركت امام حسين ـ عليه السلام ـ به سمت كوفه , به توصيه ء<سرجون > رومى <2<عبيدالله بن زياد> را كه تا آن موقع والى <بصره > بود, (با حفظ سمت ) به حكومت كوفه منصوب كرد, و تا آن موقع حاكم كوفه از طرف يزيد<نعمان بن بشير> بود(3اينك كه چهرهء پليد يزيد و كفر و دشمنى او با اسلام روشن گرديد, بخوبى به علت قيام امام حسين ـ عليه السلام ـ بر ضد حكومت او پى مى بريم و بروشنى در مى يابيم كه حكومت يزيد نه تنها از اين نظر كه آغاز گر بدعت رژيم سلطنتى موروثى در اسلام بود, بلكه از نظر بى لياقتى شخص وى نيز از نظر امام حسين ـ عليه السلام ـ نا مشروع بود, بنابر اين با توجه به اينكه با مرگ معاويه موانع زمان او بر طرف شده بود, وقت آن رسيده بود كه امام حسين اعلان مخالفت كند و اگر امام حسين ـ عليه السلام ـ با يزيد بيعت مى كرد, اين بيعت بزرگترين حجت مشروعيت حكومت يزيد به شمار مى آمد

علت مخالفت امام حسين ـ عليه السلام ـ, در بيانات و نامه هاى آن حضرت بخوبى به چشم مى خورد. در همان نخستين روزهايى كه حسين بن عليه ـ عليه السلام ـ در مدينه براى اخذ بيعت در فشار بود, در پاسخ وليد كه پيشنهاد بيعت با يزيد را مطرح كرد, فرمود: اينك كه مسلمانان به فرمانروايى مانند يزيد گرفتار شده اند بايد فاتحهء اسلام را خواند (4و ضمن در پاسخ نامه هاى دعوت كوفيان , ويژگيهاى زمامدار مسلمانان را چنين بيان كرد

<... امام و پيشواى مسلمانان كسى است كه به كتاب خدا عمل نموده , و راه قسط و عدالت را در پيش گيرد و از حق پيروى كرده و با تمام وجود خويش مطيع فرمان خدا باشد>(5

 يام آوران قيام كربلا  

هر قيام و نهضتى عمدتا از دو بخش <خون > و<پيام > تشكيل مى گردد مقصود از بخش خون , مبارزات خونين و قيام مسلحانه است كه مستلزم كشتن و كشته شدن و جانبازى در راه آرمان مقدس است

مقصود از بخش پيام نيز, رساندن و ابلاغ پيام انقلاب و بيان آرمانها و اهداف آن است

در پيروزى يك انقلاب اهميت بخش دوم كمتر از بخش اول نيست , زيرا اگر اهداف و آرمانهاى يك انقلاب در سطح جامعه تبيين نشود, انقلاب از حمايت و پشتيبانى مردم برخوردار نمى گردد و در كانون اصلى خود به دست فراموشى سپرده مى شود و چه بسا گرفتار تحريفها و دگرگونيها توسط دشمنان انقلاب مى گردد

با بررسى قيام مقدس امام حسين ـ عليه السلام ـ اين دو بخش كاملا در آن به چشم مى خورد, زيرا انقلاب امام حسين ـ عليه السلام ـ تا عصر عاشورا مظهر بخش اول يعنى بخش خون و شهادت و ايثار خون بود و رهبر و پرچمدار آن نيز خود حسين بن على ـ عليه السلام ـ در حالى كه بخش دوم آن از عصر عاشورا آغاز گرديد و پرچمدار آن امام زين العابدين و زينب كبرى ـ عليهما السلام ـ بودند كه پيام انقلاب و شهادت سرخ آن حضرت و يارانش را با سخنان آتشين خود به اطلاع افكار عمومى مى رساندند و طبل رسوايى حكومت پليد اموى را به صدا در آوردند

با توجه به تبليغات بسيار گسترده و دامنه دارى كه حكومت اموى از زمان معاويه به بعد بر ضد اهل بيت (بويژه در منطقهء شام ) به راه انداخته بود, بى شك اگر باز ماندگان امام حسين ـ عليه اسلام ـ به افشاگرى و بيدار سازى نمى پرداختند, دشمنان اسلام و مزدوران قدرتهاى وقت , قيام و نهضت بزرگ و جاويدان آن حضرت را در طول تارخ لوث مى كردند و چهرهء آن را وارونه نشان مى دادند. همچنانكه برخى از آنان به امام حسن ـ عليه السلام ـ تهمت زده ];ّّ گفتند: در اثر ذات الريه و سل از دنيا رفت ! عده اى ديگر هم ادعا مى كردند كه حسين بن على ـ عليه السلام ـ با سرطان از دنيا رفت !! ما تبليغات گستردهء بازماندگان حضرت سيد الشهدا ـ عليه السلام ـ در دوران اسيرى كه كينه توزى سفيهانه ء يزيد چنين فرصتى را براى آنان پيش آورده بود, اجازهء چنين تحريف و خيانتى را به دشمنان حسين ـ عليه السلام ـ نداد

اينك براى آنكه نقش تاريخساز اسيران آزاديبخش كربلا در بيدار سازى افكار عمومى و رساندن پيام انقلاب بزرگ امام حسين ـ عليه السلام ـ بخوبى روشن گردد, در اينجا نا گزيريم قدرى به عقب بر گرديم و نگاهى به تاريخچهء حكومت معاويه در شام بيفكنيم  

دوران سلطهء معاويه در شام  

اصولاً بايد توجه داشت كه شام از آن روز كه به تصرف مسلمانان در آمد, فرمانروايانى چون <خالد> پسر وليد و<معاويه > پسر ابوسفيان را به خود ديد. مردم اين سرزمين , نه صحبت پيغمبر را در يافته بودند, نه روش اصحاب او را مى دانستند, و نه اسلام را دست كم انگونه كه در مدينه رواج داشت مى شناختند. البته يكصد و سيزده تن از صحابهء پيغمبر, يا در فتح اين سرزمين شركت داشته و يا بتدريج در آنجا سكونت گزيده بودند, اما نگاهى به ترجمهء احوال اين عده نيز نشان مى دهد كه جز چند تن از آنان بقيه , مدت كمى محضر پيغمبر را درك كرده بودند, و جز يك يا چند حديث از آن حضرت بيشتر روايت نداشتند. بعلاوه , بيشتر اين عده در طول خلافت عمر و عثمان تا آغاز حكومت معاويه مردند. در زمان قيام و شهادت امام حسين ـ عليه السلام ـ تنها يازده تن از آنان زنده بودند و در شام به سر مى بردند; مردمانى در سنين هفتاد تا هشتاد سال كه گوشه نشينى را بر آميختن با توده ترجيح داده بودند و در عامه نفوذى نداشتند در نتيجه نسل جوان ـ آنان كه در سن يزيد بودند ـ از اسلام حقيقى چيزى نمى دانستند و شايد در نظر آنان اسلام هم حكومتى بود مانند حكومت كسانى كه پيش از اين دسته بر آن سرزمين فرمان مى راندند. تجمل دربار معاويه , حيف و مال مال مردم , پرداختن به تشريقات معمول قدرتهاى خود كامه چون ساختنى كاخهاى عظيم و ايجاد گارد احترام و كوكبهء مفصل , و بالاءخره تبعيد و زندانى كردن و كشتن مخالفان , براى آنان امرى طبيعى بود, زيرا تا نيمقرن پيش چنين نظامى در حكومت قبلى نيز ديده مى شد و مسلماً كسانى بودند كه مى پنداشتند آنچه در مدينهء عصر پيامبر گذشته نيز چنين بوده است (6. در نتيجه مردم شام كردار معاويه پسر ابوسفيان و پيرامونيان او را سنت مسلمانى مى پنداشتند

معاويه در حدود 42سال در دمشق امارت و خلافت كرد. در حدود پنج سال از طرف خليفهء دوم , و در حدود دوازده سال از طرف خليفهء سوم امير شام بود. كمتر از پنج سال هم در زمان خلافت امير موءمنان على بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ و در حددود شسش ماه نيز در خلافت ظاهرى اما حسن ـ عليه السلام ـ حكومت شام را به دست داشت . چيزى كمتر از بيست سال هم عنوان خلافت اسلامى را يدك مى كشيد(7

 

تبليغات زهر آگين

معاويه در اين مدت نسبتاً طولانى مردم شام را طورى پرورش داد كه فاقد بصيرت و آگاهى دينى باشند, و در برابر اراده و خواست معاويه بى چون و چرا تسليم گردندمعاويه در طى اين مدت نه تنها از نظر نظامى و سياسى مردم شام را تحت سلطهء خود قرار داد, بلكه از نظر فكرى و مذهبى نيز مردم آن منطقه را كور و كر و گمراه بار آورد تا آنچه او به عنوان تعليمات اسلام به آنان عرضه مى كند, بى هيچ اشكالى بپذيرند! او با مكر و شيطنت خاصى كه داشت , در اين زمينه به كاميابيهاى بزرگى دست يافت كه درخور توجه است . دسيسه هاى او را در وارونه نشان دادن چهرهء درخشان مرد بزرگى مثل على ـ عليه السلام ـ, و ايجاد بدعت ];ّّ ناسزا گويى به آن حضرت , همه مى دانيم . پس از شهادت عمار ياسر(سرباز نود ساله و مبارز ديرين و نستوه اسلامى ) در جنگ صفين در ركاب على ـ عليه السلام ـ, كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم شهادت او را به دست ستمگران پيشگويى كرده بود, معاويه با ترفند عوامفريبانه اى در ميان سپاه شام شايع ساخت كه قاتل عمار, على است , زيرا على او را به ميدان جنگ آورده و باعث قتل او شده است !!(8

داستان <ناقه > و<جمل > و قضيهء فضاحتبار خواندن <نماز جمعه > در روز<چهار شنبه >! توسط معاويه نيز موءيدى ديگر براى اين معنا است , و چندان مشهور است كه نيازى به توضيح ندارد(9

حكومت پليد بنى اميه با تبليغات زهر آگين و كينه توزانه اش , خاندان پاك پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در نظر مردم شام منفور جلوه و در مقابل , بنى اميه را خويشان رسول خدا قلمداد كرده بود, به طورى كه مورخان مى نويسند: پس از پيروزى قيام عباسيان و استقرار حكومت <ابوالعباس سفاح > ده تن از امراى شام نزد وى رفتند و همه سوگند خوردند كه ما تا موقع قتل مروان , ـ آخرين خليفهء اموى ـ نمى دانستيم كه رسول خدا جز بنى اميه خويشاوندى داشته باشد كه از او ارث ببرد, تا آنكه شما امير شديد(10

بنابر اين جاى شگفت نيست اگر در كتب مقتل بخوانيم به هنگام در آمدن اسيران به دمشق مردى در برابر على بن الحسين ـ عليه السلام ـ ايستاد و گفت : سپاس خدايى را كه شما را كشت و نابود ساخت و مردمان را از شرتان آسوده كرد و امير الموءمنين را بر شما پيروز گردانيدعلى بن الحسين ـ عليه السلام ـ خاموش ماند تا مرد شامى آنچه در دل داشت , بيرون ريخت . سپس از او پرسيد: قرآن خوانده اى ؟

ـ آرى

ـ اين آيه را خوانده اى ؟

قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى (11:(بگو بر رسالت خود مزدى از شما نمى خواهم جز دوستى نزديكان

ـ آرى

ـ و اين آيه را؟: وآت ذالقربى حقه :(12(و حق خويشاوندان را بده

ـ آرى

ـ و اين آيه را

انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا(13

(بى شك خداى متعال مى خواهد هر گونه پليدى را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاك سازد, پاك ساختنى

ـ آرى

ـ اى شيخ , اين آيه ها در حق ما نازل شده است , ما ييم ذوى القربى , ما ييم اهل بيت پاكيز از هر گونه آلايش

شيخ دانست آنچه دربارهء اين اسيران شنيده درست نيست ; آنان خارجى نيستند, بلكه فرزندان پيغمبرند, لذا از آنچه گفته بود پشيمان شد و گفت

ـ خدايا, من از بغضى كه از اينان در دل داشتم , به درگاه تو, توبه مى كنم . من از دشمنان محمد و آل محمد بيزارم (14

 

ره آورد سفر اسيران

 

اينك با توجه به اين همه تبليغات گسترده و زيانبار بر ضد خاندان پيامبر, اهميت سفر باز ماندگان امام حسين ـ عليه السلام ـ به شام بخوبى روشن مى گردد, زيرا آنان در اين سفر, آثار چهل سال تبليغات مسموم كننده را از بين بردند و چهرهء كريه حكومت اموى را بخوبى معرفى كردند و افكار خفتهء مردم شام را بيدار و متوجه حقايق ساختند, به طورى كه مى توان گفت هنگام باز گشت به مدينه حكم ارتشى فاتح را داشتند كه ماءموريت خود را بخوبى انجام داده باشد!

در اينجا براى آنكه عظمت رسالت و ماءموريتى كه پيام آوران قيام امام حسين ـ عليه السلام ـ انجام دادند, كاملاً روشن گردد بى مناسبت نيست به دو نمونهء تاريخى اشاره كنيم  

1ـ مصونيت خاندان امامت در فاجعهء حَرّه  

پس از شهادت امام حسين ـ عليه السلام ـ همزمان با مناطق ديگر كشور اسلامى , اندك اندك شهر مدينه نيز كه مركز خويشاوندان پيامبر بود, به هيجان آمد. حاكم مدينه به گمان خود تدبيرى انديشيد و گروهى از بزرگان شهر را به <دمشق > فرستاد تا از نزديك خليفهء جوان را ببينند و از مراحم وى بر خوردار شوند تا شايد در باز گشت به مدينه مردم را به اطاعت از وى تشويق كنند

يزيد كه نه تربيت درستى داشت , نه از تدبير و دور انديشى بر خوردار بود, و نه ظاهر اسلام را رعايت مى كرد, پيش روى نمايندگان <مدينه > نيز به شرابخوارى و سگبازى و كارهاى خلاف شرع پرداخت . نمايندگان مدينه همين كه از شام باز گشتند, فغان بر آوردند و گفتند:يزيد مردى شرابخواره و سگباز و فاسق است و چنين كسى نمى تواند خليفه و امام مسلمانان باشد. سر انجام شورش سراسر شهر را فرا گرفت و مردم , حاكم شهر و خاندان اموى را از شهر بيرون كردند. چون اين خبر به شام رسيد, يزيد لشگرى را ماءمور سر كوبى مردم مدينه كرد و<مسلم بن عقبه > را كه مردى سالخورده بود, امير آن لشگر كرد. مسلم مدينه را محاصره كرد. پس از چندى ساكنان شهر تاب مقاومت از كف دادند و تسليم شدند. سپاهيان شام سه روز مدينه را قتل عام كردند و از هيچ زشتكارى باز نايستادند. چه مردان ديندار و پارسا و شب زنده دار كه كشته شدند, چه حرمتها كه درهم شكست و چه زنان و دختران كه از تجاوز اين قوم وحشى ايمن نماندند (15. از اين فاجعه , در تاريخ به نام جريان <حره > ياد مى شود

اما در اين فاجعهء بزرگ , خانهء امام زين العابدين و بنى هاشم از تعرض مصون ماند, و به همين جهت دهها خانواده مسلمان در مدت محاصرهء شهر, به خانهء آن حضرت پناهنده شده و از خطر نجات يافتند

<طبرى > مى نويسد

هنگامى كه يزيد, مسلم بن عقبه را به مدينه فرستاد بدو گفت

على بن الحسين در كار شورشيان دخالتى نداشته است , دست از او باز دار و باوى به نيكى رفتار كن (16

شيخ <مفيد> نيز مى نويسد

مسلم بن عقبه وقتى وارد مدينه شد على بن الحسين ـ عليه السلام ـ را خواست . وقتى على بن الحسين حاضر شد او را نزديك خود نشاند و احترام كرد و گفت : امير الموءمنين مرا سفارش كرده است كه به تو نيكى و بخشش كنم , و حساب تو را از ديگران جدا سازم . على بن الحسين او را سپاس گفت . آنگاه مسلم به اطرافيان خود گفت : استر مرا براى او زين كنيد و به او گفت : به ميان خانواده ات بر گرد, گويا آنان را ترسانيديم و شما را به سبب آمدنت به اينجا به زحمت افكنديم , و اگر در دست ما چيزى بود, چنانكه سزاوار هستى , تراصله مى داديم (17

به دلائلى كه در سيرهء امام چهارم خواهيم گفت , شك نيست كه يكى از علل رفتار مسلم آن بود كه على بن الحسين ـ];ّّ عليه السلام ـ از آغاز شورش , خود را كنار كشيد و با شورشيان همداستان نگشت ; اما اين نيز مسلم است كه شهادت حسين بن على ـ عليه السلام ـ براى حكومت يزيد گران تمام شده بود و هنوز حكومت وى به علت اين جنايت بزرگ تحت فشار افكار عمومى بود, ازينرو يزيد نمى خواست با آزار خاندان امامت , خود را بدنامتر سازد

 2ـ دستور عبدالملك بن مروان به حجاج  

<يعقوبى > مى نويسد عبدالملك بن مروان به <حجاج > كه از طرف وى حاكم حجاز بود, نوشت : مرا به خون فرزندان ابوطالب آلوده نكن , زيرا خود ديدم كه چون خاندان حرب (ابوسفيان ) با آنان در افتادند, بر افتادند (18

از آنجا كه مى دانيم عبدالملك از خلفاى با هوش و سياستمدارى اموى بود (19و نيز مى دانيم كه او پنج سال پس از فاجعهء كربلا به حكومت رسيد, به اهميت و ارزش اين اعتراف پى مى بريم , زيرا اين دستور نشان مى دهد كه خاندان ابو ـ سفيان , با همهء فشارى كه به دودمان ابى طالب وارد آوردند, در اهداف شوم خود كامياب نشدند و جز روسياهى و لعن ابدى براى آنان چيزى نماند

 

درهم كوبيدن پشتوانهء فكرى امويان

 

معمولاً در جوامع بشرى , قدرتها و حكومتهاى ستمگر هر اندازه زور داشته باشند, بالاخره نياز به

يك پشتوانهء فكرى و فلسفى و عقيدتى دارند, يعنى به يك نظام اعتقادى نياز دارند كه تكيه گاه نظام اقتصادى و سياسى و توجيه گر وضع موجود آنها باشد. به تعبير ديگر, قدرتهاى حاكم ستمگر همواره در كنار ابزار سلطهء نظامى و پليسى بر مردم , نيازمند ابزار فكرى و روانى نيز هستند تا مردم را براحتى رام و مطيع خود سازند, زيرا اگر مردم , مردمى دارى فكر و انديشهء درست باشند و نظام حاكم بر خود را نظام فاسد و خائن بدانند, هرگز زير بار آن نمى روند, از اين نظر ضرورت يك پشتوانهء فكرى و عقيدتى براى اين گونه حكومتها بخوبى روشن مى گردد. البته ممكن است اين پشتوانهء فكرى بر حسب تفاوت جامعه ها, به صورت يك فلسفه , يك مكتب , يك <ايسم > و يا به صورت يك مذهب و انديشهء مذهبى باشد

حكومت جبار و ضد اسلامى بنى اميه نيز خود را شديداً نيازمند چنين پشتوانهء فكرى و عقيدتى مى ديد, و چون جامعه , جامعهء اسلامى بود, ناگزير بود جنايات خود را با توجيهات مذهبى پوشانده و فكر مردم را با يك سلسله تبليغات مذهبى تخدير كند. نبايد خيال كنيم كه بنى اميه نسبت به داورى مردم بى تفاوت بودند, و در برابر جناياتشان مى گفتند: بگذار مردم هر چه مى خواهند بگويند. نه , آنان در مقام اغفال افكار مردم نياز به القاى يك سلسله افكار و انديشه هاى داشتند تا اذهان عمومى بپذيرد كه وضع موجود بهترين وضع است , و بنابر اين بايد حفظ شود

 جبر گرايى  

يكى از راههاى تخدير افكار مردم و رام ساختن آنان , ترويج جبر گرايى است . معمولاً هر وقت حكومتهاى جبار مى خواهند خود را توجيه كنند, جبر گرا مى شوند; يعنى , همه چيز را به خدا مستند مى كنند, در برابر هر كارى تلقين مى كنند كه كار خدا بود كه اين جور شد و اگر مصلحت خدايى نبود اين جور نمى شد و خدا خودش نمى گذاشت كه اين جور بشود. منطق جبرگرايى اين است كه آنچه هست همان است كه بايد باشد و آنچه نيست همان است كه نبايد باشد!(20

دقيقاً يكى از پشتوانه هاى فكر و عقيدتى حكومت بنى اميه منطق جبر گراى بود, آنان با ترويج جبر گراى كوشش داشتند هر گونه اعتراض احتمالى مردم را در نطفه خفه كنند

امويان به منظور تثبيت پايه هاى حكومت خود و جلوگيرى از قيام مردم مسلمان , از فرقه ء<جبريه > ترويج و حمايت مى كردند. امويان با خطر نفوذ<قدريه > مواجه بودند. اين فرقه معتقد به حريت اراده و آزادى انسان در مقام عمل بودند و عقيده داشتند كه انسان هر نوع عملى را كه در زندگى پيش مى گيرد, به ميل خود انتخاب مى كند و چون در انتخاب نحوهء عمل و رفتار آزاد است , در برابر اعمال خود مسئول است , زيرا هر حريتى طبعاً مستلزم مسئوليت مى باشد (21

اين مذهب براى امويان , كه از مخالفت ملت مسلمان بيمناك بودند, خطر بزرگى محسوب مى شد. ازينرو پيروان و رهبران قدريه را زير فشار قرار داده از مذهب جبر, كه درست نقطهء مقابل آن بود, جانبدارى مى كردند زيرا مذهب جبر در زمينهء مبازرات سياسى , با هدفهاى امويان سازش داشت . اين مذهب به مردم مى گفت : وجود امويان و كارهاى آنان , هر قدر كه ناروا و ظالمانه باشد, جز تقدير الهى نيست و به هيچ وجه قابل تغيير و تبديل نمى باشد! بنابر اين مخالفت با آنها هيچ فايده اى ندارد. معاويه تظاهر به مذهب جبر مى كرد تا اعمال خود را در برابر ملت بدين نحو توجيه كند كه هر چه او مى كند طبق مقدرات الهى است و هيچ راهى براى تغيير آن وجود ندارد, بعلاوه چون معاويه خليفهء اسلامى است , ارتكاب هيچ گناهى به مقام او لطمه نمى زند و مجوز مخالفت با او نخواهد بود! پيداست شخصى مثل معاويه از منافع مهمى كه ممكن بود مذهب جبر براى او در برداشته باشد, غفلت

نمى كرد. او و ساير امويان بخوبى مى دانستند كه حكومت آنها براى مسلمانان غير قابل تحمل است و باز مى دانستند كه آنها در نظر بسيارى از افراد ملت , يك مشت فريبكار و دشمن خاندان پيامبر و قاتل اف

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 5 آذر 1390برچسب:يزيد چهره منفور جامعه اسلامى , ] [ 20:39 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب