نگینِ سبز نیایش، شکوهِ حلقه توست
از پسِ دانه های تند باران، من تو را میبینم. کوههای پرصلابت، سر به سجود نهاده اند. در قنوت تو، آبشاری از نور تلاطم دارد.
در خفقان مسموم حکومت اموی، زبان «دعا»، بهترین شاهراه استعانت از ایزد متعال، برای هدایت گمراهان و دین فروشان دوران بود.
آقا! از آن دریای مواج نورانیت و ایمان، نَمی ما را بس.
امام سجاد علیهالسلام : «مؤمن از دعای خود یکی از سه نتیجه را میگیرد: یا برایش ذخیره میشود؛ یا در دنیا برایش برآورده میشود؛ یا بلایی از او بازگردانده میشود».
اگر آن دوران وحشتزا، دعاهای دلکش تو در دل شبهای سیاه، همچون همای سعادت بر سر تکتک مردم مینشست و موجبات آمرزش و عافیت آنان میشد، امروز نیز شیعیان شما از آن صحیفه نور، همان «زبور آل محمد صلی الله علیه وآله »، بهره ها دارند.
هنوز نغمه خوش دعای «ابوحمزه ثمالی»، دل ما شیعیان را جلا میدهد و گوهر اخلاص و بندگی را در صدف وجودِ جان، میپروراند.
شکوه قامت سروَت به آسمان برسید
شگفتا که وقتی غرق خدا میشدی، آسمان، خورشید، باد، محو تماشای قیام و قعودت بودند.
امام صادق علیهالسلام : «امام سجاد علیهالسلام هرگاه به نماز میایستاد، چونان تنه درختی بود که چیزی از آن نمیجنبید، مگر آنچه را که باد میجنباند».
مشتاقانه سلامت میکنیم، و عود و عنبر، به یمن قدوم مبارکت میفشانیم.
تولد، طلوع یک صبح تازه
ابراهیم قبله آرباطان
تو را میجویم از قله های رفیع نیایش،
تو را میجویم از هوای مطبوع مدینه، از زلالی طلوع یک صبح تازه.
متولد میشوم از حس تازه سرودن.
پلک میزنی و کربلا در ذهن جهان تکثیر میشود. پلک میزنی و سفارت عشق، بر شانه هایت سنگینی میکند.
پلک میزنی و اخبارگوی تاریخ سرخی میشوی که تا الی الابد این خط سرخ ادامه دارد.
به دف و چنگ عرشیان پلک میگشایی تا ادامه کارنامه برهوت کربلا باشی.
از خطبه هایت آتشفشان جاری میشود و از دعاهایت، زلالی یک رود به دنیا میآید.
تو میآیی و ذایقه واژهها، از عطر دعا آکنده میشود.
تو میآیی و بر صبح لبانت، معنویت عارفانه نقش میبندد.
تو میآیی و روح ناآرام سجادهها را به آرامشی خواستنی میسپاری.
میآیی و شولای باران بر دوش، باب الحوائج میشوی. دست بالا میبری و برای درختهای بهشت، باران تلاوت میکنی.
صحیفه سینه را میگشایی و صحیفه سجادیه ای می نویسی که زبور آل محمد میشود.
راز ماندگارترین دعاها
عباس محمدی
تمام کلمات، به دنیا میآیند تا بیبهانه بر لبهای تو جاری شوند. حتی این همه کلمه در مقابل لبهای همیشه ستایشگر تو کم میآورند.
تو آمدهای تا امام ماندگارترین دعاهای جاودانگی باشی. آمدهای تا همیشه با دعاهای تو به خداوند نزدیک شویم.
انگار دعای همه پیامبران را از آدم تا خاتم صلی الله علیه وآله ، ذکر گفتهای و اشک ریختهای! امروز آمدهای تا راز شگفت کلمات را به کائنات بیاموزی.
آمده ای تا رسول کلمات شگفتی باشی که همه نشانه های خداوندند؛ کلماتی که واژه به واژه، بوی صبر و عشق و مهربانی میدهند، کلماتی از جنس مهربانی خداوند در اولین روزهای آغاز آفرینش، کلماتی از جنس رستگاری، کلماتی که بوی خالصانه تو را میدهند. لب که میگشایی، کاینات، با تو به تسبیح میایستند و کلمات، آغاز رسیدن میشوند. زیباترین راه رسیدن به خداوند را آموخته ای. میدانی که کلمات کلید رسیدن به ابدیتند. باغهای ازل در کلمات مهربان تو جریان دارند.
زیباتر از آوازهای بی بهانه داوود، کلماتیاند که برای حرف زدن با خداوند استفاده میکنی. زیباتر از پرواز، قطره های اشک تواند که بر گونه های مقدست جریان میگیرند.
تو آمدهای تا بوسه های ما، پیشانی گرامی تو را برای آرام گرفتن داشته باشد.
«هزار جان گرامی فدای هر قدمت».
خاک امروز لبریز خوشبختی است؛ چرا که قدم های تو بیدریغ بر پیشانی خاک فرود خواهد آمد، چون بارانی که مهربانی اش را از هیچکس دریغ نمیکند.
آمدی چون نسیم. آمدی؛ چون بادهایی که مهربانی نرمشان را از تن جوانه های آرام، دریغ نمیکنند.
آمدی تا خواب آرام درختان، تا ابدیت جریان بگیرد و روزها همیشه در روشنایی جریان بگیرند و آفتاب، پشت ابرها پنهان نماند و راه توبه، با دعاهای گرامی تو برای همیشه باز بماند.
نجوای عاشقانه
حورا طوسی
فرزند حسین علیهالسلام ، وارث سرمایه آسمانی پدر، میراث نامیرای کربلا، چشم میگشاید.
نواده علی علیهالسلام ، زاده پاکیها، زایر خاطرات سرخ نینوا، شاهد شهامت و شیدایی، چشم میگشاید.
سرچشمه زهد و تقوا، منبع اخلاص و ایمان، مرجع حکمت و معرفت، چشم میگشاید.
قافله سالار کاروان زخمهای عاشورایی، پیامآور نهضت نینوا میآید؛ او که خاک از سجده گاه بندگی خالصانه اش، شکوفه باران میشود و چشمه های معرفت از محراب عبادتش میجوشد.
او که نخل قامتش به نماز و نیایش بارور میشود و استوانه های وجودش از ایستادن های طولانی در آستانه حضرت دوست و اقامه مکرر برای نماز و مناجات، خسته و لرزان نمیشود.
او که نجوای نیایشهای عاشقانه اش، دایرة المعارف عرفان و آگاهی است و صحیفه سجادیه را برای همیشه تاریخ ذخیره ساخته است.
او که از درخشش نگاهش، هزار فانوس، هدیه زمینیان میشود و از بهار کلامش، دروازههای بهشت، بر اهل خاک گشوده میشود.
او که آبی نیایش را در دریایی بیکرانه جانش به بشریت هدیه داده و از خنکای نسیم روضه رضوان زهد و تقوایش، دلها را طراوت بخشید. مسافر عاشورایی، شاهد شهادت و شاعر شعر نینوا، چشم میگشاید تا چشم دنیا را به دروازه های نامکشوف گذشت و ایثار، نیایش و ایمان و اخلاص بگشاید، تا با صحیفه های معرفتش، الفبای سعادت را برای نوآموزان بندگی حضرت حق، هجی کند، تا دریچه نادیدنیهای دیدنی و ناشنیدنیهای شنیدنی را به ذهن بسته بشر بگشاید و تا از کوچه های سرخ حضورش، اعجاز شهامت و شهادت در مسیر الهی را به همه نشان دهد.
آینه عبادت
سید علی اصغر موسوی
گویی نماز، دلتنگ عبادت اوست و خاک، دلواپسِ سجده هایش!
گویی دعا منتظر ترنّم اوست و صحیفه، در انتظار تبسّم دستهایش!
گویی جهاد، آیینه ایمان اوست و واژه ها در انتظار جلوه خطبه هایش!
گویی شام غریبان، دلواپس ناله های عاشورایی اوست و «زینب علیهاالسلام »، دل نگران زخم دلش!
گویی عاشورا منتظر حضور اوست و کربلا منتظر ادامه نگاهش؛
نگاهی که نورانی دیدن و نورانی اندیشیدن را به نسلهای خاموش بیاموزد!
سروش آسمانی، بشارتی را به «شهربانو» میدهد؛ بانویی که آسمان، مقابل عظمت نامش تواضع میکند و خورشید، به جمال معنویاش رشک میبرد.
بانویی که نام مبارکش همچون «صحیفه»، مقدس و همچون «کربلا» معطّر است.
بشارت میدهد طلوع نوری را که از مشرق عرفانی ولایت طلوع میکند و رنگین کمان هدایت خویش را ارزانی آسمان «ایران» میکند!
نوری که فصلی جدید از ایمان و اعتقاد در دل «پارسیان» پدید خواهد آورد تا شاهد ظهور عظمتی بینظیر در تاریخ باشند؛ ظهور مشرقیترین حکومت الهی.
مولای صحیفه های عاشقانه عبادت میآید تا آسمان به وجود فرزندان «نبوت» ببالد؛ به وجودی ببالد که عبادتش پیامبروار و حلمش علی وار است.
کرامتش حسنی علیهالسلام و شهامتش حسینی علیهالسلام است.
خطبه هایش، آیینه سخنان زهرا علیهاالسلام و کلمات آتشین بیانش، بتشکن است.
وقارش وقار خلیل علیهالسلام و کلامش کلام کلیم علیهالسلام است.
از انفاس قدسیاش، مسیحا علیهالسلام در شگفت و از شکیبایی وجودش، ایوب علیهالسلام درس آموز است.
حضورش، ترکیب بند حماسه کربلا و صحیفه کلامش، آیینه بشکوه عاشوراست.
درویشترین امیر کشور دل که عارفانه ترین غزلها از تبسّم نگاهش میتراود و عاشقانه ترین دوبیتی ها از ترنّم دعایش.
میآید تا آسمان را درس تابندگی بیاموزد.
میآید تا زمین را از آسیب جهالت حفظ کند.
میآید تا دلهای مؤمن، بینیایش نمانند.
میآید تا کربلا بهانه ای برای ادامه زندگی داشته باشد.
میآید تا شام به وسعت تیرگی خویشتن بنالد.
میآید از مشرقیترین لحظات شیرینِ خلقت، تا فرصتی تازه برای شادمانی ما باشد.
مولا!
سیر عابدانِ حقیقت افروز!
ای چلچراغ ایمان در فصلی از احاطه جهل! حضورت مبارک و ظهورت روشنیبخش سایهزار زمین است.
حضورت مغتنم و سایه لطفت بر سرمان مستدام باد!
منبع:برگزیده از ماهنامه های ادبی
نظرات شما عزیزان: