در همين هنگام مسلم نامهئى بامام نوشت و ماجراى بيعت و استقبال گرم كوفيان را تشريح نمود و با پيك سريع بامام فرستاد. همان نامه بود كه روح مسلم را مىفشرد و سخت ناراحت كرده بود و در شب و روز شهادتش كه ورق بكلى برگشته بود، كوفيها مهمان عزيز خود را در كوچههاى كوفه تنها گذاشته و پناهى به او نمىدادند كار بجائى باريك كشيد در منزل يكنفر پيرزن به نام طوعه با تقاضاى خود بيتوته نمود والا جانش در همان شب در خطر بود، پيش از هر چيز از نامه ياد مىكرد اشك مىريخت و هر كه از علت گريه سؤال مىكرد مىگفت پسر عمويم بدعوت و نامه من به طرف كوفه مىآيد و اين جنايت از من است به خانواده او.
با همه اين پريشانى افكار، راوى مىگويد چنان شجاعت و حملههاى سخت از مسلم ديدم كه مرد و مركب از زير شمشيرش مثل برگ خزان مىريخت و صفوف درهم شكسته پا بفرار گذارده بود، يك لحظه در زير سايه ديوارى ايستاد براى استراحت در حالتيكه اشك از چشمهاى او جارى بود گفتم گريه تو براى چيست فرمود براى عيال حسين است كه فعلاً رو بكوفه مىآيند.
وى مىگويد اگر حيله بكار نميرفت هرگز به او دست نمىيافتند و بعد از گرفتارى در مجلس ابن زياد با كمال بىباكى سخن مىگفت و با تمام قدرت به حاكم خونخوار كوفه پاسخهاى كوبنده مىداد. يك مرتبه گريه كرد و علت گريه را با جمله فوق بيان نمود و در وصيت خود به ابن سعد گفت به پسر عمويم بنويس كه از راه بر گردد و پس از شهادت من جنازه مرا دفن كن و زره مرا بفروش و در اين شهر يك درهم بدهى دارم آنرا بپرداز.
درود به روح پاكت اى مسلم بن عقيل، سلام به روان عالى و مقام شامخت اى نماينده حسين بن على، تو با آن قدرت و نفوذيكه در مدت دو ماه و سه روز دوران اقامت خود در كوفه بدست آوردى و درهم و دينار جمع آورى نمودى، طلا و نقره به نفع پيش برد هدف مقدست اندوختى اما براى نفع خود واپس نينداختى و آخر هم مديون از دنيا رفتى.
اين سجاياى فوقالعاده در هر فرد و در هر خانواده يافت نمىشود و هر خانواده قادر نيست بچه خوب بپرورد و دامن هر پدر و مادر نمىتواند آموزشگاه عالى انسانيت باشد.
شرط اولى آنست كه محيط خانواده پرمايه از سجاياى انسانى و فضائل اخلاقى باشد.
مادرانيكه اقوال و اعمالشان بر خلاف اساس تربيت و انسانيت است هرگز قادر نيستند اولاد صحيح ببار آورند.
ذات نايافته از هستى بخش خشك ابرى كه بود زاب تهى
|
|
كى تواند كه شود هستى بخش نايد از وى صفت آبدهى
|