عبدالله مىگويد پدرم روز جمل مرا نزديك خود خواند ميبينم در اين جنگ مظلوم كشته مىشوم و از طرف طلبكاران ناراحتم و اموال7 مرا بفروش و قرضهاى مرا بده اگر چيزى اضافه ماند ثلث آن مال فرزندان تو (چون عبدالله عيالمند بود در آن موقع نه نفر دختر داشت) و بقيه را در ميان وراث تقسيم كن و زبير داراى بيست فرزند بود يازده پسر و نه دختر كه از ميان همه نام عبدالله و مصعب بيشتر به چشم مىخورد مادر عبدالله اسماء ذات النطاقين دختر ابى بكر خواهر عايشه مىباشد و با همه آنكه در اوصاف او گفته شد در هنگام مرگ كه پايان دفتر اعمال يك انسان است با سوء عمل خاتمه يافت. به بخش سوء خاتمه رجوع شود.
حكومت مركزى و جنگهاى داخلى
پس از استقرار حكومت اسلامى على (عليه السلام) در كوفه و اعزام استانداران به مركز استانها نقشههاى شوم معاويه براى بدست آوردن حكومت يكى بعد از ديگرى پياده گرديد مختصراً به برخى از آنها اشاره مىكنم:
1- بوسيله بسربن ارطاة و سفيان بن عوف الغامدى و ضحاك بن قيس بچپاولگرى و قتل و غارت پرداخت و از كشتن اطفال بى گناه صرف نظر نكرد.
2- در مصر جاسوسها و اخلالگرها را با پول و تطميع واداشت كه آشوب بر پا كرده و امنيت كشور را بهم زنند در نتيجه محمد بن ابىبكر حاكم مصر از جانب على (عليه السلام) كشته شد.
3- با دادن پولهاى گزاف عدهاى از رجال عراق را با خود موافق كرد و با شايع كردن اخبار دروغ در ميان لشكر و مردم عراق روحيه آنها را متزلزل ساخت.
4- طلحه و زبير و جنگ جمل هم از همان قماش بود.8
5- خون عثمان را دست آويز كرده و مردم نادان شام را بدين وسيله اغواء نمود و براى خونخواهى عثمان آنها را آماده كرد و جنگ صفين را ببار آورد.
در حالتيكه در قتل عثمان عامل مهم خود او بوده و انگشت امويها در كار بود و اين مطلب را عدهاى بمعاويه گوشزد نمودهاند فقط از چهار نفر از آنان نام ميبرم:
الف ابوالطفيل كنانى (مروج الذهب احوالات معاويه و تاريخ الخلفاء ص 134)
ب ابن عباس در يك نامه مفصل كه بمعاويه نوشت (شرح ابن ابى الحديد ج 2 ص 289)
ج محمد بن مسلمه انصارى (الامامة و السياسة ج 1 ص 87)
د اهل مكه و مدينه در جواب نامه معاويه (الامامه ص 85)
بنا بگفتة النصايح الكافيه صفحه 20، هنگاميكه عثمان در محاصره شورشيان واقع شد نامهاى بمعاويه نوشت و استمداد نمود معاويه نيز لشگر 12 هزار نفرى ترتيب داده بسوى مدينه حركت كرد و دستور داد كه لشگر در حدود شام توقف كند تا دستور ثانوى برسد و دستور نرسيد تا عثمان كشته شد.
يعقوبى گويد كه معاويه بعثمان گفت لشگر آماده است من آمدم رأى تو را بدانم و برگردم و بياورم عثمان گفت نه قسم بخدا بلكه خواستى تا من كشته شوم سپس ادعا كنى كه من خون خواه عثمانم.